بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پاستیل‌های بنفش | صفحه ۴۰ | طاقچه
۴٫۳
(۱۲۲۶)
عذاب وجدان گرفتم که چرا از این کار عذاب وجدانی ندارم! منظورم این است که من از فروشگاه جنس بلند کرده بودم، چیزی را برداشتم که مال من نبود و مجرم به حساب می‌آمدم. اما به خودم گفتم: «توی طبیعت به این می‌گن هر کی زورش بیشتره، زنده می‌مونه. نخوری، می‌خورَنِت. نکُشی، می‌کُشَنِت.»
یه کاربر خسته
«گربه‌ها بازی نمی‌کنن. ما جِلف‌بازی درنمیاریم، ورجه‌وورجه هم نمی‌کنیم. ما چُرت می‌زنیم، می‌کُشیم و می‌خوریم.»
hedgehog
«جکسون! زندگی همیشه عادلانه نیست.» با آه گفتم: «آره، می‌دونم.»
hedgehog
«یه جایی خوندم که قوها همهٔ عمر کنار هم می‌مونن.» من گفتم: «معمولاً، اما نه همیشه.»
hedgehog
از اون جادو تا جایی که می‌شه لذت بِبَر
hedgehog
اگه بدونی مسائل چطور اتفاق میُفتن، می‌تونی هر موقع که می‌خوای، بذاری اتفاق بیُفتن یا نیُفتن.
hedgehog
گاهی خیلی سخت است که بخواهی واقعیتی را با کسی در میان بگذاری.
hedgehog
تو کمک بزرگی هستی. هیچ‌وقت اعتراضی نمی‌کنی و همیشه برای کمک‌کردن حاضری. واقعاً ازت ممنونیم.»
hedgehog
خیلی تعجب کردم که چطور دروغ‌گفتن آنقدر آسان بود. درست مثل آب‌خوردن بود. خیلی راحت و روان، از خودم حرف درمی‌آوردم.
hedgehog
من همیشه برای خودم بنفش برمی‌دارم. اگر بنفش نباشد، قرمز را هم دوست دارم. ولی زیاد از زرد خوشم نمی‌آید.
hedgehog
مامان می‌گوید تا الآن گریهٔ بابا را تنها سه‌بار دیده؛ یک‌بار وقتی که عروسی کردند، دوبار هم موقعی که من و رابین به دنیا آمدیم. دیدم بابا به کاپوت ماشین تکیه کرد و دستش را گذاشت روی چشم‌هایش. صورتش خیس شده بود، اما با خودم گفتم که احتمالاً از باران است.
hedgehog
«بذار این‌جوری بگیم: تو می‌تونی حسابی از دست کسی شاکی بشی و در عین حال، از ته قلب دوسِش داشته باشی.»
hedgehog
به نظرم، بی‌خانمان‌شدن یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد. مامانم یک‌بار بهم گفت که مشکلات مالی، یواش‌یواش گریبان آدم را می‌گیرند. گفت مثل سرماخوردن می‌مانَد؛ اول فقط گلویت کمی می‌خارَد، بعد سرت درد می‌گیرد و شاید هم سُرفه کنی. بعدش یک‌دفعه می‌بینی دوروبرِ تختت پُر شده از دستمال کاغذی و ریه‌هایت انگار دارند بالا می‌آیند.
hedgehog
«فکر نمی‌کنم درست‌حسابی فهمیده باشی اینجا چه خبره جکسون! دوستای خیالی به ارادهٔ خودشون نمیان؛ ما دعوت می‌شیم. تا وقتی هم که نیاز باشه، می‌مونیم و بعد، یعنی بعد از اینکه مأموریتمون تموم شد، می‌تونیم بریم.»
hedgehog
«خیلی وقته که ولم کردی... چه می‌دونم والّا! شاید خیلی چیزا عوض شده باشه و من خبر ندارم.»
hedgehog
«تمرین دوستِ تو بودن رو!... قاعده‌ش اینه که فقط تو بتونی منو ببینی. ولی وقتی یه دوست خیالی رو ول می‌کنن به اَمون خدا، کی می‌دونه چی براش پیش میاد؟»
hedgehog
کِرِنشا گفت: «ما پوزخند می‌زنیم، ریشخند می‌زنیم. به‌ندرت، خیلی ساکت، تعجب می‌کنیم.» پنجه‌هایش را لیس زد و موهای دَمِ گوشش را صاف کرد. «اما نمی‌خندیم!»
hedgehog
گربه‌ها غده‌هایی توی گوش‌هایشان دارند که وقتی سرشان را به چیزی می‌مالند، انگار با حروف درشت، رویش می‌نویسند: «این، مال منه.»
hedgehog
کتابدار مدرسهٔ ما می‌گوید هیچ‌وقت نمی‌توانید کتابی را از روی جلدش قضاوت کنی. من هم باید بگویم که نمی‌توانید محله‌ای را از روی قوهایش قضاوت کنید.
hedgehog
جوری شده بود که دیگر خود خدا هم برای زندگی ما سری از تأسف تکان می‌داد و عذرخواهی می‌کرد.
hedgehog

حجم

۱۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

حجم

۱۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰
۵۰%
تومان