بریدههایی از کتاب صدای آخر خط
۴٫۱
(۸۱)
شب دشمن آنهاست، چون هرچه مشغولیتهای جلو چشمشان کمتر میشود، فرصت بیشتری پیدا میکنند که بنشینند فکر کنند زندگیشان چقدر پوچ و خالی از امید شده.
لوبیای خوش خنده`
همین که روشنایی روز از بین میرود، مقاومتِ بیشتر آدمهای شکنندهٔ آن بیرون هم از بین میرود.
لوبیای خوش خنده`
دیگر حتی اعصاب حرف زدن با اطرافیان خودم را هم نداشتم، چه برسد به غریبهها.
Fereshte10
انتقام که خواستی بگیری، دوتا گور بکَن ـ یکی هم برای خودت.
داگلاس هورتون
Faranak_naseri_
«مطمئنم خیلی سخته آدم تو این دنیا تنهای تنها باشه.»
n re
وقتی به چشم تهدید نگاهت نکنند، خیلیخیلی راحتتر میتوانی قسر دربروی.
n re
واقعاً سخته بخوای به آدمها نشون بدی زندگی ارزش زندگی کردن داره
n re
انتقام که خواستی بگیری، دوتا گور بکَن ـ یکی هم برای خودت.
داگلاس هورتون
n re
خدمت به دیگران اجارهبهایی است که بابت سکونت روی زمین میپردازی.
محمد علی کلی
n re
دیگر حتی اعصاب حرف زدن با اطرافیان خودم را هم نداشتم، چه برسد به غریبهها.
sogand
صبح روزی که مُرد بهم گفته بود دوستم دارد. چطور توانست چنین چیزی بگوید و چند ساعت بعدش خیلی راحت همهچیز را زیر پا بگذارد؟
sogand
بخش عمدهای از باورهایت ـ یا هرچیزی که خودت را متقاعد کردهای که درست است ـ ممکن است چنان در کسری از ثانیه زیرورو شود که حتی تصورش را هم نکرده باشی.
sogand
«صادقانه بهت میگم، استیون، من اینجا ننشستهم که تو رو قضاوت کنم، من اینجام که فقط به همهٔ حرفهایی که لازمه بهم بگی، گوش کنم.»
«وقتهایی که لازمه حرف بزنی، کی حرفهای تو رو گوش میکنه؟»
sogand
با وجود اینهمه پختگی، مری خیلی راحت گول میخورد؛ مشکل همیشگی همهٔ کسانی که فقط خوبیِ آدمها را میبینند همین است.
sogand
دیگر حسابش از دست خودم هم دررفته که چقدر از عمرم را صرف این آرزو کردهام که آدمی که دوستش دارم برای ادامهٔ زندگیاش بجنگد.
sogand
همان لحظه دعا کردم مرض لاعلاج بگیرد؛ نه از آنهایی که سریع پیشرفت میکنند و ظرف چند ماه طرف را ناکار میکنند، نه؛ یک مرض وخیم که مدتها اسیرش کند و این سلیطه ذرهذره جانش دربیاید.
sogand
«خب، بعضی وقتها بعدِ یه خواب شبانهٔ خوب، صبح بیدار میشیم و یهو میبینیم به همهچی احساس بهتری داریم.»
sogand
رفتهرفته خودم هم یاد گرفتم واقعیت زمان حال را بپذیرم و دیگر نچسبم به احتمالاتی که یک زمانی ممکن بود اتفاق بیفتد.
sogand
ولی حضور من توی زندگیاش آنقدر کافی نبود که بخواهد راضیاش کند که بماند. من برایش دلیل کافی نبودم که زندگی را انتخاب کند.
sogand
حرف که میزد، چشمهایم را میبستم و تصور میکردم پشت میزی توی یکی از کافههای خارج روبهروی هم نشستهایم؛ صبح تا ظهر میرویم جاهای دیدنی را میگردیم و بعدش، عصرها، از هوای مطبوع مدیترانهای حداکثر بهره را میبریم و مینشینیم توی کافهای غذا بخوریم، یک شام لذیذ دریایی، مثلاً با یک لیوان کیانتی، و مثل دوتا رفیق گپ میزنیم. بعد واقعیت دوباره قدرتش را به رخم میکشید و میفهمیدم محال است هیچکدام اینها اتفاق بیفتد.
sogand
حجم
۴۱۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
حجم
۴۱۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
۶۵,۰۰۰۵۰%
تومان