فرض کنید یک اتومبیل کودکی بیگناه را زیر بگیرد، کودک درد بکشد، و درنهایت بمیرد. راننده غفلتی مجرمانه مرتکب شده اما مرد ثروتمندی است. تنها مجازات واقعی او دستمزدهای سنگینی است که به وکیلش میپردازد. کودک از زندگی محروم میشود؛ همان زندگیای که درد و رنج در آن از خوشی بیشتر است. راننده زندگی خوشایندی دارد. اگر فقط همین یک نمونه را بپذیریم چطور میتوانیم ادعا کنیم جهان عادلانهای داریم؟ اما آموزهٔ زندگی بعد از مرگ در هر شکل و قالبی مدعی است این کل ماجرا نیست.
乙_みG
وقتی میگوییم خدا قادر مطلق است، یعنی خدا میتواند هر کار یا عمل معقولی را انجام دهد؛ نمیگوییم خدا میتواند چیزی خلق کند که هم دایره و هم مربع باشد، یا میتواند دو و دو را با هم جمع کند و حاصل آن پنج شود یا هرچیزی مثل این. اما اگر خدا در ذاتش قادر مطلق است، «خلق سنگی که او نتواند بلندش کند» بهخودیخود غیرممکن و عملی ناسازگار است. انجام دادن چنین عملی اصلاً برای هیچکس شدنی نیست؛ بنابراین، برای خدا هم نیست. اصلاً عمل نیست.
乙_みG
هر کلیتی را در نظر بگیر که میخواهی؛ کل یک روز، کل یک سال، یا کل یک زندگی. اینکه فقط بعضی موجودات گاهی احساس ناراحتی میکنند و حتی رنج میبرند دلیل نمیشود کل روز یا کل زندگی چیز خوبی نباشد؛ حتی شاید آن ناراحتی یا رنج برای کیفیت روز یا زندگی در مقام یک کلیت ضروری بوده است. اما چیزی که دربارهٔ یک روز یا یک زندگی صادق باشد، دربارهٔ جهان هم صادق است. درست همانطور که برای ماهیگیری برنامهریزی میکنیم و رنج ناچیز صبحگاهی را بهعنوان بخشی ضروری از آن میپذیریم، شاید خداوند هم جهان را طوری برنامهریزی کرده که رنج لازمهٔ آن است. بااینهمه، جهان میتواند جای خوبی باشد؛ خیلی بهتر از جهانی بدون رنج.
乙_みG