کتاب چنین دیدم
۴٫۵
(۳۷)
همیشه برای احساس خوشبختی، باید به کمتر از خودت نگاه کنی تا داشتههات، برات بزرگتر بشن.
dokhtare aftab
یا رب العالمین یا عماد من لاعماد له... یا حبیب من لاحبیب له... یا راحم من استرحم
z.gh
خنجر پایینتر میآید، صدایی توی صورتم میآید: خب رافَضیِ کثیف، وصیتی نداری؟
ـ آب...
ـ آب؟!
بلند میخندند. دستی چشمهایم را باز میکند، شکنجه یعنی همین؛ با طعمهشان بازی میکنند، آمده روبهروی چشمهایم.
ـ شرم بِکُن. مانند اربابت تَشنَه بَمیر...
دوباره میخندد، آروم باش حمید. به حسین هم خندیدند.
دایه مکفی
گفت ما صاحب هیچ چیزی تو زندگیمون نیستم. وقتی اینجوری نگاهش کنی، پذیرفتن خیلی چیزها راحتتر میشه
Roghieh
«تو یکبار از مادر متولد شدی و اینبار باید از خودت بیرون بیایی، از نفس، از غریزهها، از عادتها متولد شوی.»
n re
عاشورا میخوانم، پدربزرگم میگفت: هیچ روزی به روز امام نمیرسد...
السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابداً...
z.gh
آه میکشد: نمیدونی چه خبره اینجا؟! انگار از همه دنیا اومدن.
ـ تو هم رفتی که جات خالی نباشه؟
sss
نگاهش میکنم، از سر تا پا. زخمهای کوچک و محوی روی صورتش است و رد زخم عمیق و سیاهی روی گردنش. انگار تکه تکه شده باشد. هر جایی به جای دیگری بسته شده، دستش به گردن، ساق پایش به زانو، گردنش... بقیهاش توی لباس است.
صدایم را از ته گلویم بالا میکشم: چه بلایی سرت اومده؟
baraniam
دستش را میگیرد به چارچوب در: دختری که تو خونه محبت ببینه، دنبال این مسائل نمیره.
بلند میشوم: از کجا معلوم؟ شاید برا کنجکاوی بره، نباید خیلی خوشخیال باشیم.
کاربر ۴۵۴۶۶۴۱
نذر کردم تا برگردی، روزه بگیرم.
سرش را میآورد کنار سرم: افطار کن عزیزم. تموم شد...
گریه میکند.
گریه میکنم.
naqme
حجم
۱۸۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۸۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۵۰,۴۰۰
تومان