بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دروغگوهای دوست داشتنی | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دروغگوهای دوست داشتنی

بریده‌هایی از کتاب دروغگوهای دوست داشتنی

انتشارات:انتشارات خوب
امتیاز:
۳.۷از ۱۱ رأی
۳٫۷
(۱۱)
وبلاگ‌های سیاسی نیاز به سوژه‌ای دارند که اخبارش را پوشش دهند؛ ترافیک سایت‌ها در دوران انتخابات زیاد می‌شود. واقعیت (در عالم انتخابات) با این موضوع هم‌خوانی ندارد. وبلاگ‌های سیاسی نامزدهای انتخاباتی را پیشاپیش خلق می‌کنند؛ چرخهٔ انتخابات را زودتر آغاز می‌کنند. شخصی که وبلاگ‌ها اخبارش را پخش می‌کنند، به‌خاطر ذات پدیدهٔ پوشش خبری، به یک نامزد واقعی (یا حتی رئیس‌جمهور) تبدیل می‌شود. وبلاگ‌ها به معنی واقعی کلمه سودشان را می‌برند و مردم می‌بازند.
blogofski
وبلاگ‌ها نیاز به سوژه‌ای دارند که از لحاظ خبری به آن بپردازند. تایمز فقط لازم است روزی یک بار روزنامه را پر کند. یک شبکهٔ تلویزیون کابلی لازم است ۳۶۵ روز در سال و ۲۴ ساعت در روز خبر داشته باشد. اما وبلاگ‌ها نیاز دارند فضایی نامتناهی را با خبر پر کنند. وب‌سایتی که بیشترین اخبار را منتشر کند، برندهٔ میدان است.
blogofski
اغلب افراد اصلاً نمی‌دانند چرخهٔ اطلاعات امروزی به چه شکل کار می‌کند. خیلی‌ها روحشان خبر ندارد جهان‌بینی عمومی‌شان چطور تحت تأثیر اخبار آنلاین قرار دارد. آنچه به‌صورت آنلاین (در دنیای مجازی) آغاز می‌شود، به‌صورت آفلاین (در دنیای حقیقی) به پایان می‌رسد.
blogofski
گاهی کار را با کاشتن بذر یک خبر آغاز می‌کنم. گاهی یک اعلامیهٔ مطبوعاتی منتشر می‌کنم یا از یکی از دوستانم می‌خواهم خبری روی وبلاگش بنویسد. گاهی سندی را «افشا» می‌کنم. گاهی سندی را جعل و بعد آن را افشا می‌کنم. خلاصه که روش‌ها بسیارند، از خراب‌کاری در یک صفحهٔ ویکی‌پدیا گرفته تا تهیهٔ یک ویدئوی وایرال پرهزینه. سناریو به هر طریقی که آغاز شود، نتیجه همیشه یکسان است: از اقتصاد حاکم بر اینترنت استفاده می‌کنم تا افکار عمومی را تغییر دهم و محصول را بفروشم.
blogofski
یک نفر به من پول می‌دهد، من برایش یک داستان می‌سازم و به روش‌های مختلف شروع می‌کنیم به پخش کردن آن؛ از یک خبر کوچک در وبلاگ گاکر گرفته تا وب‌سایت یکی از شبکه‌های خبریِ محلی، بعد وبلاگ هافینگتون پست، بعد روزنامه‌های تراز اول، بعد شبکه‌های تلویزیون کابلی و همین‌طور برعکس پیش می‌رویم تا وقتی که خبر غیرواقعی به خبر واقعی تبدیل شود.
blogofski
اگر بخواهید ملاحظه به خرج بدهید، احتمالاً می‌گویید شغل من بازاریابی و روابط عمومی، یا استراتژی آنلاین و تبلیغات است. اما این پوشش مؤدبانه‌ای است برای مخفی کردن یک حقیقت تلخ. من، اگر بخواهم رک و بی‌پرده بگویم، مسئول فریب رسانه‌ها هستم؛ پول می‌گیرم تا مردم را فریب بدهم. کار من این است که دروغ تحویل رسانه‌ها بدهم تا آن‌ها هم دروغ تحویل شما بدهند. من کلک سوار می‌کنم، رشوه می‌دهم و برای نویسنده‌های پرفروش و برندهای میلیارد دلاری پارتی‌بازی می‌کنم و برای این کار از شناختی که از اینترنت دارم، سوءاستفاده می‌کنم.
blogofski
من از ترفندهایم برای فروش تی‌شرت و کتاب استفاده کرده بودم، اما متوجه شدم که دیگران از این ترفندها حرفه‌ای‌تر و برای رسیدن به مقاصد شوم‌تر استفاده می‌کنند. آن‌ها همه‌چیز را از این طریق به فروش می‌رساندند، از نامزد ریاست‌جمهوری گرفته تا عواملی برای حواس‌پرتی که امیدوار بودند مردم را آرام کند. آن‌ها در این جریان، میلیون‌ها دلار به جیب زدند یا از مال مردم تباه کردند.
M.S.Rostami
«آن‌قدر با قوانینشان بازی می‌کنیم تا بازی، بازیِ ما شود.»
دکتر بی مریض
این دنیا پر است از شیاد و شما برای همه‌شان طعمه هستید. هنر این جماعت شیاد این است که برای برندسازی خودشان از دیگران نردبان می‌سازند. آنچه آن‌ها از شما می‌دزدند، توجه و ساده‌لوحی شماست.
دکتر بی مریض
وینستون چرچیل زمانی دربارهٔ مماشاتگران دورهٔ خودش نوشت: «همه‌شان خیال می‌کنند اگر به اندازهٔ کافی به کروکودیل غذا بدهند، خودشان آخرین نفر خوراکش خواهند شد.»
دکتر بی مریض
بادْ شولبِرگ در رمانش با عنوان سخت‌تربه‌زمین‌خواهندخورد متخصص دست‌کاری رسانه‌ای را با این عبارت توصیف می‌کند: «با کمال مسرت، غرق همان توهمی می‌شوند که در کثافت‌کاری‌اش سهیم هستند، اما دست خودشان به آن آلوده نمی‌شود.» این تعریف دقیقاً فراخور حال من بود، اما حالا دیگر آن توهمات را ندارم. وینستون چرچیل زمانی دربارهٔ مماشاتگران دورهٔ خودش نوشت: «همه‌شان خیال می‌کنند اگر به اندازهٔ کافی به کروکودیل غذا بدهند، خودشان آخرین نفر خوراکش خواهند شد.» من حتی از این مماشاتگران هم بیشتر غرق توهم بودم. خیال می‌کردم می‌توانم به‌کل از دهان کروکودیل جان سالم به در ببرم و هیولا هرگز علیه خودم شورش نخواهد کرد، چون مهارش را در دست داشتم و خبره بودم. اما اشتباه می‌کردم.
☆Nostalgia☆
می‌توانید با زنجیرهٔ رسانه وارد معامله شوید تا کار خیر انجام دهید یا اخبار بامزهٔ جعلی درست کنید، یا می‌توانید با همین کار باعث خشونت، نفرت و حتی مرگ شوید.
☆Nostalgia☆
ناامیدی و حزن باعث می‌شوند ما کاری انجام ندهیم. حس دل‌سوزی و همدردی باعث می‌شود دلمان بخواهد از پشت کامپیوتر بلند شویم و کاری کنیم. اما خشم، ترس، هیجان، یا خنده باعث می‌شود محتوا را به اشتراک بگذاریم. وادارمان می‌کنند کاری کنیم تا حس کنیم واقعاً کاری کرده‌ایم، درحالی‌که در واقعیت فقط به نشر موضوعی احتمالاً خرافی و بی‌معنا کمک کرده‌ایم. بازی‌ها و برنامه‌های آنلاین هم دقیقاً بر همین اساس طراحی شده‌اند و از همان حس‌ها بهره‌برداری می‌کنند: کاری می‌کنند مخاطب بدون خستگی محتوا را ببلعد و او را بازی می‌دهند، بی‌آنکه خودش متوجه شود. برای آن‌هایی که می‌دانند چه اهرم‌های فشاری مردم را وادار می‌کند مطلبی را به اشتراک بگذارند، دست‌کاری رسانه تبدیل می‌شود به فرایند بسته‌بندی و ارائه. تنها چیزی که نیاز دارید کادر مناسب و زاویهٔ مناسب است تا میلیون‌ها خواننده به اختیار خودشان ایده، تصویر، یا آگهی شما را از طرف شما به دوستان، خانواده، یا همکاران ارسال کنند.
☆Nostalgia☆
از آنجا که محتوا پیوسته در حال منقضی شدن است، وبلاگ‌نویس‌ها در تلاشی بی‌پایان برای به‌روز نگه داشتن محتوایشان هستند و ساختن اخبار جدید از هیچ، به کار هرروزه‌شان تبدیل شده است. ساختار وبلاگ‌نویسی بر دیدگاه تمام افراد ساکن در این دنیا سایه می‌اندازد. چرا وبلاگ‌نویس باید کلی وقت برای پستی صرف کند که قرار است به‌زودی زیر پست‌های دیگر مدفون شود؟ قابل درک است که هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد آن ابلهی باشد که وقتش را برای کار کردن روی چیزی هدر داده که کسی آن را نمی‌خواند. پیام واضح است: بهترین راه برای جذب ترافیک این است که تا حد امکان بیشتر، سریع‌تر و ساده‌تر پست بگذارید.
☆Nostalgia☆
به قول ونکاتش رائو، کارآفرین شرکت زیراکس: «حقیقت کثیف این است که رسانه‌های اجتماعی ابزاری برای برقراری ارتباط بین انسان‌ها نیستند. نوعی سازوکار داخلی‌اند که به فناوری این امکان را می‌دهند که از انسان‌ها برای برقراری ارتباط بین خودشان استفاده کنند. درواقع، فیلم ماتریکس تعبیر درستی از اوضاع ارائه نداد. شما حکم باتری سیستم هوش مصنوعی جهانی را ندارید؛ درواقع ارزشتان فقط کمی از یک باتری بیشتر است. شما بخشی از مدار تبلیغات هستید.»
☆Nostalgia☆
جوزف پولیتزر، قبل از آنکه به واسطهٔ ارتباط با جایزهٔ ادبی پولیتزر نامش سر زبان‌ها بیفتد، طرف‌دار روزنامه‌نگاری احساسی بود و حکمی جدید را با روزنامه‌اش پایه گذاشت: دنیا باید «نه‌تنها ارزان، بلکه هوشمندانه و نه‌تنها هوشمندانه، بلکه حجیم» باشد. البته باید هم این‌طور می‌بود تا بتواند هر روز صبح هزاران نسخه به مردم پرمشغلهٔ شهری شلوغ بفروشد.
☆Nostalgia☆
ما در توهمات رسانه محصور شده‌ایم و به جرم انسان بودن، به باقی انسان‌ها حمله‌ور می‌شویم، بعد به خودمان آفرین می‌گوییم تا روی بی‌عاطفگی‌مان سرپوش بگذاریم. تبلیغات را با هنر قاطی کرده‌ایم. واقعیت... زندگی ما... دانستن اینکه چه چیز مهم است... اطلاعات... این‌ها تلفات ناشی از این جریان هستند.
☆Nostalgia☆
این دنیایی است که در آن، به سال ۲۰۰۲، معاون اول رئیس‌جمهور، دیک چنی، اطلاعات جعلی از نیویورک تایمز را برای یک خبرنگار تشنهٔ اطلاعات فاش کرد و بعد در جلسهٔ ملاقات با مطبوعات به همان افشاسازی اشاره کرد تا از این راه همه را برای حمله به عراق متقاعد کند. چنی گفت: «امروز صبح خبری در نیویورک تایمز منتشر شد، ولی من قصد دارم آن را به تایمز نسبت بدهم.» او با نقل‌قول کردن از خودش، از بذری که قبلاً در مطبوعات کاشته بود، برای غالب کردن اطلاعات نادرست به جای حقایق پذیرفته‌شده استفاده کرد. او از رویداد خبری خودش برای ساختن اخبار جعلی استفاده کرد.
☆Nostalgia☆
وقتی وبلاگ‌ها می‌توانند علناً ادعا کنند که اول بودن در تولید خبر مهم‌تر از محق بودن است؛ وقتی ویدئوهای دست‌کاری‌شده ظرف مدت چند ساعت در تمام دنیا پخش می‌شوند و حتی رئیس‌جمهور آمریکا را وادار به اقدام می‌کنند؛ وقتی دیدگاه مردم دربارهٔ یک شهر بزرگ را تصاویری شکل می‌دهد که عکاس‌ها در فضای آنلاین پخش می‌کنند؛ و وقتی کسی مثل من می‌تواند سر آگهی تبلیغاتی‌ای که اصلاً وجود خارجی ندارد، خشم عوام را برانگیزد... محال است بتوان ساختگی را از واقعی تشخیص داد.
☆Nostalgia☆
به عبارت دیگر، رسانه سازوکاری است برای محدودسازی نظام‌مند اطلاعاتی که تودهٔ مردم می‌بینند. ما فکر می‌کنیم ظاهراً اخبار برای اطلاع‌رسانی ماست! اینترنت چیزی است که متخصصان فناوری آن را «فناوری تجربه» می‌نامند. کاربرها هرچه بیشتر آن را استفاده کنند، اعتمادشان به آن بیشتر می‌شود. هرچه کاربر مدت طولانی‌تری با آن درگیر باشد، بیشتر با آن احساس راحتی می‌کند و دنیایی را که می‌آفریند را بیشتر باور می‌کند. هرچه بیشتر در وبلاگ‌ها غرق می‌شویم، اعتماد ما به اطلاعاتی که از آن‌ها به دست می‌آوریم بیشتر می‌شود.
☆Nostalgia☆

حجم

۳۴۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

حجم

۳۴۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

قیمت:
۱۳۸,۰۰۰
تومان