بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از ترس تنهایی | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب از ترس تنهایی

بریده‌هایی از کتاب از ترس تنهایی

نویسنده:امیلی گیفین
انتشارات:نشر سنگ
امتیاز:
۳.۵از ۷۳۷ رأی
۳٫۵
(۷۳۷)
وقتی دبیرستانی بودیم با بچه‌هایی که می‌خواستند از مغازه چیزی بلند کنند، همراهی نکردم، چون می‌دانستم کار اشتباهی بود، اما بیش‌تر از آن به این دلیل که مطمئن بودم من جزء کسانی هستم که دستگیر می‌شوم
mahi
به تمام آن قرارهایی که وقتی مدرسه می‌رفتم و با خدا می‌گذاشتم فکر می‌کنم، که حالا با خودم بزرگ‌تر شده بودند. خدایا خواهش می‌کنم نگذار نمره‌ام در امتحان ریاضی کم بشود. خواهش می‌کنم، هر کاری می‌کنم، هر هفته شنبه‌ها می‌روم و در نوانخانه کار می‌کنم، به جای فقط ماهی یک بار. چه روزهایی بودند. با گرفتن نمرهٔ بد در امتحان انگار تمام چیزها در زندگی مرتب و منظمم اشتباه از آب درمی‌آمد. چه‌طور توانسته بودم همه چیز را این‌قدر برای خودم سخت کنم؟ چرا همهٔ زندگی‌ام تا آن حد از مرتکب شدن اشتباه‌های غیرقابل بخشش می‌ترسیدم؟
mahi
من آدمی بودم که مورد تشویق خانواده‌ام بودم. یک دوست وظیفه‌شناس. انتخاب‌هایم امن و با احتیاط بود و امیدوار بودم چیزها بدون زحمت زیاد به دست بیایند. بعد عاشق دکس شدم و باز هم امیدوار بودم من در روند آن خیلی نقشی نداشته باشم و خودبه‌خود همه چیز درست شود. امیدوار بودم دکس همه چیز را درست کند یا سرنوشت دخالت کند. اما من باید یاد می‌گرفتم که شادی را خودت می‌سازی، این‌که وقتی چیزی را می‌خواهی به این معنی است که باید چیزهای دیگری را از دست بدهی
mahi
آهنگ‌ها و بوها بیش‌تر از هر چیزی می‌توانند تو را به لحظه‌ای خاص در گذشته ببرند. شگفت‌انگیز است که چه‌طور چند نت موسیقی یا یک بو آن‌قدر جادو می‌کنند. آهنگی که در آن لحظه ممکن است خیلی به آن اهمیت نداده باشی یا جایی‌که حتی نمی‌دانستی که ممکن است بوی خاصی داشته باشد.
فرسا
با خودم فکر می‌کنم من جالب‌تر شده‌ام. این عشق و عاشقی به من وسعت دیگری داده است.
فرسا
من باید یاد می‌گرفتم که شادی را خودت می‌سازی، این‌که وقتی چیزی را می‌خواهی به این معنی است که باید چیزهای دیگری را از دست بدهی.
Kerosian
زمان همهٔ زخم‌ها را درمان خواهد کرد، اگر فقط بتوانی در آن زمان خودت را جمع‌وجور کنی.
Mahdieh
یک روز دکس به خاطره‌ای دور تبدیل خواهد شد. این واقعیت مرا اندوهگین می‌کند. مثل وقتی است که کسی می‌میرد. به نظر می‌رسد اولین قدم‌های غم، بدترین آن‌ها باشد. اما یک‌طورهایی، زمان‌هایی که به این فکر می‌کنی، چه چیزهایی را در زندگی از دست داده‌ای، غمگین‌تر می‌شود.
Bluelily
با خودم فکر می‌کردم که نه، شانس چیزی است که تو داری. خوش‌شانسی یعنی بلیت لاتاری بخری و بعد یک باره یووهوو، پولدار شوی. هیچ چیز زندگی من نشان از خوش‌شانسی ندارد، همه‌اش نتیجهٔ سختکوشی است، نتیجهٔ تقلا کردن برای بالا رفتن از قله‌ها.
Samane Ashrafi
کامل بودن مسألهٔ مهمی نیست. در واقع، اگر وسواس به خرج بدهی، نه تنها چیزی کامل نمی‌شود، که ممکن است خراب بشود.
کاپوچینو
من قرار است چیزی را که نیست ترک کنم. فکری ناامیدکننده است.
کاپوچینو
دانه خیلی بیش‌تر از گیاه اهمیت دارد، رشد می‌کند و جوانه‌های کوچک می‌زند و سر برمی‌آورد.
کاپوچینو
به نظر می‌رسد اولین قدم‌های غم، بدترین آن‌ها باشد. اما یک‌طورهایی، زمان‌هایی که به این فکر می‌کنی، چه چیزهایی را در زندگی از دست داده‌ای، غمگین‌تر می‌شود.
کاپوچینو
آهنگ‌ها و بوها بیش‌تر از هر چیزی می‌توانند تو را به لحظه‌ای خاص در گذشته ببرند.
کاپوچینو
او زنی است که باور دارد چیزها باید برای او باشند، در نتیجه همین‌طور هم می‌شود. همیشه چیزها در اختیارش هستند. او برنده می‌شود، چون انتظار دارد برنده شود. من توقع ندارم چیزی را که می‌خواهم به دست بیاورم، برای همین به دست نمی‌آورم. و حتی سعی هم نمی‌کنم.
کاپوچینو
خیلی دربارهٔ چیزها فکر می‌کند، همیشه آماده است تا برگردد و از نو شروع کند، هیچ وقت تحت فشار و توقعات خم نمی‌شود. ای کاش می‌توانستم کمی شبیه به او باشم.
کاپوچینو
انگار تمام چیزها در زندگی مرتب و منظمم اشتباه از آب درمی‌آمد. چه‌طور توانسته بودم همه چیز را این‌قدر برای خودم سخت کنم؟ چرا همهٔ زندگی‌ام تا آن حد از مرتکب شدن اشتباه‌های غیرقابل بخشش می‌ترسیدم؟
کاپوچینو
از آن مدل زوج‌هایی شده‌ایم که قبلاً به آن‌ها نگاه می‌کردم و با خودم فکر می‌کردم آیا من هیچ وقت درون رابطه‌ای تا این حد خاص قرار خواهم گرفت.
nasi
«تو یه آدم فوق‌العاده‌ای و نمی‌تونم حسی رو که بهم می‌دی توضیح بدم. چیزی که می‌دونم اینه که کاملاً و بی‌نهایت به تو علاقه‌مند شدم و دلم می‌خواد زمان منجمد بشه و این‌طوری می‌تونم همهٔ زمان‌ها با تو باشم، بدون این‌که به چیز دیگه‌ای فکر کنم. عملاً همه چیز تو رو دوست دارم، این‌که به هرچی که فکر می‌کنی تو صورتت دیده می‌شه، مخصوصاً وقتی با همیم و موهات رو پشت می‌بری و چشم‌هات رو می‌بندی و لب‌هات کمی باز می‌مونه. خب این همهٔ چیزیه که می‌خواستم بهت بگم. این ایمیل رو پاک کن.»
nasi
یادم می‌آید به این فکر کردم که آن‌ها با این‌که بزرگ شده‌اند، انگار در جایی گیر افتاده‌اند و بعد از آن دیگر به معنای زندگی فکر نکرده‌اند و وارد روزمرگی شده‌اند.
Samane Ashrafi

حجم

۲۹۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۹۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰
۵۰%
تومان