آرنت، در آیشمن در اورشلیم عنوان عمیق و فرعی گزارشی از ابتذال شر، پرسشی را طرح کرد که در دیگر آثارش به تکرار آن پرداخت. آرنت میگوید اگر آیشمن فکر میکرد، دست به جنایت نمیزد (به این مسئله بازمیگردیم). هر چند که تعبیر و تعریف آرنت از تفکر، دارای محتوایی مبهم است، اما سوای پاسخهای او، نفسِ این مسئله چنان مناقشهبرانگیز است که هر لحظه میتواند به مسئلهٔ کنونی ما تبدیل شود. در واقع مسئلهٔ عمده این است که آیا تفکر به ملاحظات اخلاقی گره خورده است؟ آیا اصول اخلاقی از تفکر سرچشمه میگیرد یا تفکر میتواند از اخلاق صیانت کند؟ این مسئلهای است که آرنت پاسخهای مختلف و مبهمی به آن داده است. او تعبیر سقراط از تفکر را بدینگونه تشریح میکند که «از نظر سقراط، ملاک اصلی برای انسانی که صادقانه دُکسا [باور] خود را بیان میکند، این بود "که با خود در توافق و هماهنگی آید" ــ که با خود تناقض نداشته باشد و چیزهای متناقض نگوید...
esrafil aslani
آنچنان که زیگموند فروید هم یک قرن بعد از برک، نسبت «خود» با «فراخود» را نسبت «چیره بودن» و «فرمانبردار بودن» میداند. این همان «میل» یا جذابیت پنهانی است که انسان را وامیدارد که خود را در موقعیت «محکومبودگی» و «فرمانپذیری» قرار دهد. قانون اما اگر لباس حریر اغواگرانهاش را از تن بهدر کند و آن زمختی قدرت فائقهاش را ــ که یقیناً جذابیت پنهان هم نخواهد داشت ــ بیواسطه به معرض نمایش بگذارد، چنان وحشتی وجود عشاقش را فرامیگیرد که بیشک در برابرش دست به طغیان میزنند.
Fatima
عشق ورزیدن انسان به قانون که لذت پنهان «محکومبودگی» را در نهادش ارضا میکند، در نگاه برک چیزی جز لذت خود/ دگرآزارگونه، احساس امنیت در سایهٔ «تحقیر نفس»، در رابطهٔ مافوق (قانون) / مادون (انسان)، نمیتواند باشد.
Fatima