بریدههایی از کتاب سرلوحه ها
۴٫۲
(۵۵)
قوانینِ مدنی را بایستی با توجه به نیازهای روز منعطف تدوین کرد. در این ملک همهگان قوانین مدنی را مانندهی وحی الهی لایتغیر میپندارند و از آنطرف وحی الهی را مانندهی قوانینِ مدنی قابل انعطاف!
f_altaha
مرغ و گاو و کبوتر، هر سه، چون اسیرِ دستانِ ما انسانها بودند، در زلزله گرفتار شده بودند. اگر ما آنها را آزاد میگذاشتیم، هیچزمانی در زلزله آسیب نمیدیدند. زلزله، جزوِ طبیعت است و طبیعت زلزله را مثلِ فصلِ سردِ زمستان تحمل میکند... شک دارید؟
در بم هیچ درختِ نخلی روی زمین نیافتاده بود. تا به حال هیچکسی در هیچ زلزلهای درختی را ندیده است که از ریشه در بیاید و به روی زمین بیافتد، حتا وقتی تیرهای چراغ برق بتونی محکم به زمین میافتند. باید بیاموزیم از آفریدگار طبیعت و مثلِ او بسازیم. هر چیزی را آنقدر بزرگ بسازیم که تاب بیاورد...
f_altaha
قوانینِ مدنی را بایستی با توجه به نیازهای روز منعطف تدوین کرد. در این ملک همهگان قوانین مدنی را مانندهی وحی الهی لایتغیر میپندارند و از آنطرف وحی الهی را مانندهی قوانینِ مدنی قابل انعطاف!
محمدحسین
نمیدانم تا به حال به دقت به خادمان هیاتهای امام حسین نگریستهاید یا نه... نوکرند، اما نه نوکرصفت. ایشان خادمانِ ذاتِ دیگری هستند و میهمانهای او را به واسطهی او، متواضعانه اکرام میکنند.
چڪاوڪ
با خودم فکر میکردم که به فرضِ محال اسلامی داشتیم با همهی آنچه هست، فقط بدونِ ابیعبدالله... آن وقت چه کسی جلوِ امریکا میایستاد؟
کاربر ۴۱۷۴۵۲۳
عمو، یا همان برادرِ بزرگتر که به نقلِ جرج اورول، بیگ برادر ایز واچینگ، به ما مرحمت دارد و ما را زیر سبیلی در میکند. وای به روزی که قدی بکشیم و قرار شود زیرِ سایهی ما چند نفری خنک بشوند. آنچنان "قلت"های دیکتهای ما را بشمارد
مرتضی
سالها پیش در کتابِ لوییس بونوئل (آتهایست دوستداشتنی) خوانده بودم یکی از همین انبوههها را. وقتی او برای جلوگیری از انفجارِ جمعیت روشی پیشنهاد کرده بود که به جنمِ خودش میخورد. گفته بود بدهیم دانشمندان ویروسِ مرگباری بسازند و لیستی تهیه کنیم از دوستان و آنها را خبر بدهیم که دمپرِ ویروس نچرخند و آنها نیز به نوبهی خودشان دوستانشان را. سرعتِ رشدِ ویروس و سرعتِ رشدِ جامعهی دوستان و دوستانِ دوستان و... هر دو بسیار بالاست. اما بالاخره این دو در جایی به هم میرسند و در آنهنگام جهانی خواهیم داشت، با جمعیتی کمتر و آدمهایی که به هر حال همدیگر را دوست دارند و نقطهی اشتراکی!
pourheidar
من به این اسلامِ آقازدهی قشری رسما کافرم! سالها شاگردی مجتهدی را کردهام اهلِ معنا که مرحومِ پدرش ـ اعلیالله مقامه ـ نیز از بزرگانِ شریعت و طریقت بود. در محضرِ ایشان بسیاری از افرادِ ظاهرالصلاح را دیدهام که توهمِ ارتباط با آقا داشتهاند. آخریشان یکی بود که از شیراز آمده بود و میگفت آقا مرا فرستادهاند خدمتِ شما! بعد از یکی دو هفته هم معلوم شده بود که آقا از اجنهی اهلِ حال بودهاند و این آدمِ سادهلوح را سرِ کار گذاشته بودهاند!
phoenix
اگر خمینی نبود، شما چه کاره بودید؟
سوزنی به خود زده باشم که اگر در بازار و صنعت نبودم، کافهنشینِ مفلوکی بودم که شبها ما را که برد خانه. کجا بدونِ امام ما را جگرِ نوشتن بود؟
phoenix
میتوان به قطع و یقین نوشت که همین جماعت در مجالسِ خصوصی در نیویورک قمه میزنند و در مصیبتِ اباعبدالله اشک میریزند. این یعنی ظاهرِ عاشورا.
همهی این جماعت شهروندانِ مطیعی هستند برای دولتِ ایالاتِ متحده. سرِ سال به لطف یا به قهر، مالیاتشان را به خزانهداری میپردازند و خزانهداری هم سرِ صبر سهمِ اسرائیل و تفنگدارانِ عراق و حتا منافقانِ ما را سوا میکند و البته درصدی را نیزِ صرفِ عمرانِ کشورش میکند. همهی این جماعت رجاء واثق دارند که مالیاتشان صرفِ عمران شود... همهی این عزاداران که امروز از سینههاشان خون میچکد، فردا سرِ کار میروند و چرخِ ملتِ ملتها را میچرخانند تا خونِ ملتها را در شیشه کند...
phoenix
فیدئیستها در عالم به دنبالِ دستِ خدا هستند. به دنبالِ نشانههایی که آسمان را به اهلِ زمین نشان دهد. آنها وصولِ عقل را به آرامش ناممکن میدانند و به دنبالِ ایماناند.
phoenix
در قرآنِ ما نیز سیر و صیروریت حضرتِ ابراهیم تا بالاترین مرحلهی خلقت که همانا امامت باشد، به زیبایی شرح داده شده است. ابراهیم ابتدا مرزهای عقل را مشخص میکند. در نفی پرستیدنِ غیرِ خدا. در این که افولکنندهگان (آفلین) را نباید پرستید. حتا در تعاملِ با بتپرستان. (بروید از بتِ بزرگ بپرسید.) و حتا در خواستن دلیل از خداوند (مسالهی پرندگان). اما عاقبت ایمانِ ابراهیمی در جایی پیدا میشود که دلیلی وجود ندارد، یعنی در مسالهی گلستان شدنِ آتش. (این ایمانِ کییرکگوری است.) ویتگنشتاین جلوتر میرود و اصلِ ایمان را در ذبح اسماعیلِ ذبیح (البته نه اسماعیل!) پیدا میکند. یعنی در جایی که حتا دلیلِ مخالفِ عقلی وجود دارد. (در روی ماهِ خداوند... نیز کنارِ اسمِ مبارک حضرتِ امیر، ابراهیم پربسامدترین شخصیتِ دینی است)
phoenix
ایمانباوران، فیدئیستها با ادلهی معروفِ سهگانهی کییرکگور اثباتِ عقلانی میکنند که ایمان، باور صادقِ موجه نیست. یعنی چیزی نیست از جنسِ گزارههای عقلی. به زبانِ سادهتر بیان میکنند که رسیدنِ به کنهِ ایمان با ابزارِ عقلایی ممکن نیست و ساختمانِ این اثبات را البته عقلانی بنا میکنند.
phoenix
نگاهِ غیرِ ایدئولوژیک خود گرفتارِ ایدئولوژی کمعمق اما وسیعی است که همهی عالمِ امکان را فراگرفته است
phoenix
من بر آنم که امروز بگویم مانایی حافظ، مانایی سعدی، مانایی هر هنرمندِ دیگری، به هیچ عنوان با تکنیک هنری وی نسبتی ندارد. مانایی به چیزِ دیگری باید متصل باشد. و یبقی وجه ربک، ذوالجلالِ و الاکرام. که اگر آموزش جفر را منع نکرده بودند، برایتان راحتتر میگفتم که وجه هم به حسابِ عدد معادلِ ۱۴ است و قلبِ وجه هم... بگذریم... من برآنم که بگویم هر صفتِ ممتازهای نسبتِ وثیق دارد با یکی از اسماء الله. یعنی مانایی حافظ وصل است به مانایی ذاتِ ربوبی... هان پس بگو، وقتِ ما را گرفتی که بیانیه صادر کنی، شعار بدهی، ایدئولوژی بِجَوی... نه آقا. من این گونه نمیگویم. شعرِ جاهلی هم ماندهگار است. اما شعری که نسبتش را با ذاتِ ربوبی مشخص کرده باشد. چه مومن چه کافر، در هیچ دورهای از تاریخ، متاعِ کفر و دین بیمشتری نیست.
phoenix
آموختنِ داستاننویسی فقط از راهِ مطالعه ممکن است. فاقدِ شیئ معطی شیئ نمیشود. شما ده سال داستان بخوان. حتا اگر یک داستانِ خوب هم ننویسی چیزی از دست ندادهای. با خواندنِ کتاب به تجربهای دست یافتهای بسیار ارزشمند. اما یک ماه اگر بروی کلاسِ قصهنویسی و قصهی خوب ننویسی عمر تلف کردهای. باختهای! چه رسد به آنها که دیدهام چندین سال گرفتارِ چنین جلساتی بودهاند...
phoenix
مَثلِ زنبور و نهجِ زیستنِ او در این آیه، مَثلِ زندهگی هنرمند است. هنرمند چارهای ندارد مگر این که بر بلندا مسکن گزیند، جایی که بر دیگران اشراف داشته باشد. هنرمند بایستی از همهی میوههای مختلفِ عالمِ خلقت بهرهای بردارد تا از درونش شیرینی عسلِ مصفا بجوشد و البته با این شرط که در راههای پروردگارش خاشعانه سلوک کند. آنگاه آن عسلِ مصفایی نه فقط شیرین که شفایی خواهد ساخت برای همهی مردم... مزه کردنِ میوههای گونهگون، شیرینی را برای هنرمند به ارمغان میآورد، اما آنچه کار را از مرتبهی شیرینی به مرتبهی شفا میرساند، سلوک در راههای الهی است. این دو آیه نحوهی زندهگی و سلوک هنرمند را به نیکویی شرح میدهد.
phoenix
باورم نمیشود که داستاننویسی اهلِ سفر نباشد. و اهل کافی نیست. من اسمش را دقیقتر میگویم. باورم نمیشود که داستاننویسی مردهی سفر نباشد. و تا واعظِ غیرِمتعظ نباشم، بگذار همین حالا یکیـ دو تکه از دفتر خاطراتم را به لطفِ کنترل+سی اضافه کنم:
phoenix
خانمی سی و چند ساله در حوزهی هنری آمده بود پیش من و قصهای داده بود. به زحمت به او رساندم که قصه بسیار ضعیف است. جوابم داد که نه ترم داستاننویسی خواندهام. همه ترمها با نمرهی الف پاس شده است. آنوقت تو به داستانِ من ایراد میگیری؟! مسلمان! نه ترم یعنی کارشناسی ارشد در رشتهی مثلا پرستاری، مثلا مهندسی برق، مثلا آشپزی حتا خانهداری و بچهداری... نه ترم عمرِ این آدم، یعنی پنج سال از زندهگیاش تلف شده است. چه کسی پاسخگوست؟ در همین کلاسها خانمجلسهایهایی ـ و البته آقاجلسهایهایی ـ داریم که پانزده سال است عمر تلف کردهاند و دریغ از یک قصهی متوسط... آنوقت در ارشاد، در حوزه، در مسجد، حتا در شهرداری! کلاسِ داستاننویسی میگذارند
phoenix
جلال و پیامبر
جلال از اسلام پیامبر نبرید. از نوعی از اسلام متحجرانه سنتی خانوادگی برید. برید و بعدتر به هزار جای دیگر چنگ انداخت و مرید هزار پیامبر دروغین شد و دوباره بازگشت در خسی در میقات.
phoenix
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان