بریدههایی از کتاب سرلوحه ها
۴٫۲
(۵۵)
مهم نیست چه کاری از دستِ آدم بر میآید. مهم این است که آدم همراه غمها و شادیهای مردمش باشد.
مریم
مهم نیست چه کاری از دستِ آدم بر میآید. مهم این است که آدم همراه غمها و شادیهای مردمش باشد.
مریم
داشتیم پایهی آینه را نصب میکردیم. هر چه الکترود را تکان دادم افاقه نکرد و جرقه نزد. نگو علی اتصالِ دستگاهِ جوش را رها کرد. نگاهش کردم. به مردی اشاره کرد که با موتور ایستاده بود کنارِ آینهی خورشیدی و جک موتورش دستش بود.
ـ بیزحمت این کطعه را جوش بده اوستا!
دودل بودم. برق و الکترود و دستگاه، مالِ کارگاهِ کمیته امداد بود. به هر رو با خودم گفتم بعدتر هزینهاش را میریزیم داخلِ صندوق. کارِ مرد را راه انداختیم. در حینِ کار برایمان از روستایش گفت که دو ساعتی فاصله داشت و کودک ششماههاش که تلف شده بود و گرسنهگی و خشکسالی و فقر و... کارش را راه انداختیم و برگشتیم سرِ آینه که یکهو هادی گفت:
ـ میگوید صد تومان بس است؟
نگاه کردم. موتورش را روی جک گذاشته بود و کنارِ صندوقِ صدقهی کمیتهی امداد ایستاده بود. هیچجای عالم، فقر و مناعت این قدر نزدیک نمیشوند. فقیر بودند، اما مفتقر نبودند.
حسن عبدلی آهوئی
اینجا نه پولی هست و نه ترفیعی، نه مقامی و نه انعامی، نه میزی و نه مجیزی، نه تقدیرنامچهای هست و نه مدالیونِ افتخاری. هر چه هست، عشق است. پس همه عاشقند و قیافهی عاشقها را دارند. نه مثلِ ما که چهرهی معشوقکان را به خود گرفتهایم تا بیایند و نوازشمان کنند.
نون صات
در بشاگرد بلندترین چیزی که میبینی، یک مسجد است. مسجد خمینیشهر. بزرگترین ساختهی بشر در آن ناحیه. (مگر مسجد ساختهی انسان است؟ انسان ساختهی مسجد است...) تنها کتابی که به راحتی پیدا میکنی، قرآن است و مفاتیح. (مکتوب دیگری هم میخواهی؟) از ادعا خبری نیست. هیچ کس حرف نمیزند. کار مجال نمیدهد. اندیشه خود را در زندهگی ایشان جا انداخته است. انی اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنا و فرادا، ثم تتفکروا... پس با زندهگیشان میاندیشند، با زندهگیشان حرف میزنند. (مگر تعریفِ زندهگی روشنفکرانه چیزی جز این است؟)
نون صات
اسمِ تنها گذرِ ده را حاجی گذاشته است، خیابانِ معرفت.
نون صات
کهنالگوی انسانِ لبنانی، دروزی باشد یا اهلِ تسنن، مارونی باشد یا ارمنی، شیعه باشد یا اسماعیلی و علوی، انسانی است متعالی، و نزدیکترینِ شخصیتِ به این انسانِ متعالی، یعنی مابهالاشتراک همهی این ادیان و فرقِ مذاهب، حقیقتِ وجودِ امیرالمومنین است.
شهریار
در بم هیچ درختِ نخلی روی زمین نیافتاده بود. تا به حال هیچکسی در هیچ زلزلهای درختی را ندیده است که از ریشه در بیاید و به روی زمین بیافتد، حتا وقتی تیرهای چراغ برق بتونی محکم به زمین میافتند. باید بیاموزیم از آفریدگار طبیعت و مثلِ او بسازیم. هر چیزی را آنقدر بزرگ بسازیم که تاب بیاورد...
سالار ۲۳۳
من اعتقاد دارم داستاننویس فقط از راهِ خواندنِ داستان کسبِ تجربه میکند. به قولِ منطقیون فاقدِ شیئ معطی شیئ نخواهد شد. تا داستان نخوانی داستاننویس نخواهی شد
f_altaha
هرگز نمیتوانم به خود بقبولانم که به دروغ بنویسم این قصه را بدونِ تعصب خواندهام و فقط آن را به لحاظِ داستانی سنجیدهام. ضمن این که به هیچ وجه از بیانِ این جمله احساسِ افتخارآمیزی و غرور آزاداندیشانهای ندارم. چه ظاهرِ زیبایی دارد این جمله و چه باطنِ مجوفی. یعنی چه که بدونِ تعصب متنی را خواندن؟ بدونِ داوری؟ این کار را بلد نیستم. این یعنی این که تکهای از خود را جدا کنم و بدونِ آن بخوانم و بدونِ آن بنویسم. ما با همهی خودمان میخوانیم و مینویسیم...
f_altaha
توی مدرسهای درس میخواندم که قرار بود همه به ستونِ یک اعضای تیمِ المپیاد باشند و نفرِ اولِ کنکور و نفرِ اولِ جشنوارهی خوارزمی و... سرطانِ موفقیت پدرِ همه را در آورده بود. بحرانِ اول شدن...
f_altaha
همین امروز هیچ حزبی را در ایران نمیتوان یافت که قادر باشد نسبت به تامینِ اجاره یا ثمنِ ملک یا املاک متصرفهاش اسناد و مدارک محکمی ارائه کند.
تا مشکلِ تمرکزِ اقتصاد در ایران حل نشود، تحزب و زورورزی عادلانه، آرزویی دست نیافتنی است.
در مملکتی که هنوز باشگاههای فوتبالِ آن ـ با آن پشتوانهی بینظیرِ مردمی ـ نمیتوانند به کسبِ درآمدهای مردمی امیدوار باشند، هرگز نمیتوان انتظار داشت که احزابِ سیاسیاش به راحتی دم از کمکهای مردمی بزنند. اگر چه بازی احزابِ ما با بازی تیمهای فوتبالِمان قرابتهای بیشماری داشته باشد!
f_altaha
آبشخورِ همهی احزابِ ایرانی، رانتهای دولتی است!
f_altaha
مثلثِ بالا مثلثی است که پایداری نظامِ ولایتِ فقیه ـ خاصه در سطحِ رهبری ـ را موجب میشود. وجودش یک ضرورتِ غیرِ قابلِ اجتناب است و بنابراین نفی آن، به نفی کلِ نظام میانجامد.
این چرخه، اصولا به عنوانِ یک چرخهی دینی شناخته میشود. دینی بودنِ آن نه به واسطهی شکلِ آن، که به واسطهی اجزای متشکله است. در همهی رووسِ این مثلث، شرطِ اقلی حضور، اجتهاد است. با این همه پسوندِ دینی، تضمینی نیست برای دینی بودنِ تام و تمامِ نظام، چه رسد به بری بودنِ این چرخه از سهو و خطا و اشتباه. در حقیقت سعی شده است تا با این سازوکار جنبهی نظارتی این رووس تقویت گردد. مجلسِ خبرهگان موظف به نظارت بر کارِ رهبری است؛ طرفه این که از جملهی وظایفِ رهبر، تعیینِ فقهای شورای نگهبان است، که خبرهگان با نظارت بر این انتصاب، رابطهی خود با شورای نگهبان را تنظیم میکند
f_altaha
چرخهی اقتدار در نظامهای غربی به صورتِ مثلثِ زیر است.
قدرت
ثروت میدیا
هر کدام از اضلاعِ مثلثِ بالا، متداعی رابطهای دو طرفه است
f_altaha
به جای تزیینِ قوانین باید به فکرِ کشف و یا ایجادِ سازوکارهای نو بود.
f_altaha
حوزویها که در این جمع نیز کم نیستند قاعدهای دارند که دروسِ عقلیشان را صبحِ زود برگزار میکنند و دروسِ غیرِ عقلیشان را بعدتر. حتا دانشگاهها هم که حساب و کتاب ندارند و فارسی ـ یک در آنها هفت و نیم صبح تشکیل میشود و معادلات ساعتِ چهارِ بعد از ظهر، باز هم ساعتِ دهِ شب برنامهی رسمی ندارند. به هر حال اگر با آن تقسیمبندی حوزوی شروع کنیم و صبح را بگیریم برای دروسِ عقلی، پرواضح است که این ساعتِ شب نوبت میرسد به پرت و پلا گویی!
f_altaha
درست که ما اهلِ سیاست نیستیم، اما چیزهایی هست که بیش از آنچه سیاسی باشند، فرهنگیاند. فرهنگی که بایستی مادرِ سیاست باشد و نه فرزند خواندهی او...
f_altaha
بیروت نمایشگاهی است از ملل و مذاهب. شوخی نیست، کشوری با حدودِ ده هزار کیلومترِ مربع مساحت و سه ملیون نفر جمعیت، هجده مذهبِ رسمی دارد
f_altaha
وقتی امری غیرِ قانونی دامنهی گستردهای پیدا کرد، بایستی قانون را جوری منعطف کرد که از توالی فاسدِ آن جلوگیری کند.
f_altaha
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان