بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرلوحه ها | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرلوحه ها

بریده‌هایی از کتاب سرلوحه ها

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵۵ رأی
۴٫۲
(۵۵)
هنوز منطقِ مظفر نخوانده، می‌توان فهمید که جهل به فعل، منافی علمِ به تبع نیست
f_altaha
در بابِ استفاده‌ی از رشحاتِ قلمِ ادبا و شعرا در آثارِ فلسفی، این بنده بسیار نگران است. این نگرانی خاصه در آن‌جا رخ می‌نماید که فیلسوف به عوضِ شاهد آوردن از بیتِ قریب به مراد، از اثرِ شاعر به عنوان یک حقیقتِ غیر قابلِ چون و چرا بهره ببرد. یعنی بیتِ شاعر شبیهِ نصِ مقدس و بین‌الدفینی دینی، در صغروی و کبروی استدلال بنشیند. از میانِ آثارِ شعرا به گمانم اشعارِ جلال‌الدین محمد مولوی بلخی، بیش از سایران دچارِ این سوء استفاده ـ به معنای دقیقِ کلمه ـ گشته است. یعنی فیلسوف یا متکلم در یک مقاله‌ی استدلالی، جایی که نیاز به شاهد آوردن از متونِ دینی است، استدلالِ خویش را به بیتی از وی راست نموده است. این سترگ‌ترین خطرِ استفاده از ابیاتِ شعرا در متونِ فلسفی است.
f_altaha
این چرخه، دقیقا همان مثلثی است که غرب‌شناسِ بزرگِ معاصر، دکتر علی شریعتی از آن به عنوانِ مثلثِ زر و زور و تزویر یاد نموده بود (یا مشابهِ آن). شریعتی نیز در هر جامعه‌ای ـ خواه جامعه‌ی سنتی حولِ کاخِ خضرای معاویه، با تعبیرِ تیغ و طلا و تسبیح، خواه جوامعِ مدرنِ اروپایی ـ ابتدا به دنبالِ این مثلث می‌گشت و پس از آن جامعه را تحلیل می‌نمود.
f_altaha
اگر قرار شود که همه همه‌کار کنند، در عمل هیچ‌کاری انجام نمی‌شود.
f_altaha
اما در عالمِ واقع چه اتفاقی می‌افتد؟ ره‌بر می‌گویند جنبشِ نرم‌افزاری. رئیسِ قوه می‌گوید جنبشِ نرم‌افزاری. خطیبِ جمعه‌ی فلان دهستان می‌گوید جنبشِ نرم‌افزاری. رئیسِ ناحیه‌ی مقاومت فلان‌جا می‌گوید جنبشِ نرم‌افزاری. بسیجِ دانش‌جویی هم هفت ـ هشت سمینارِ پر و پیمان برگزار می‌کند به نامِ جنبشِ نرم‌افزاری تا این عبارت برسد به دانش‌گاه‌ها. صدا و سیما هم می‌شود یارِ دوازدهمِ جنبشِ نرم‌افزاری. و نتیجه؟ ظرفِ مدتِ کمی، از این عبارت که باطنی حکیمانه دارد، پوسته‌ای می‌ماند مجوف و به دردنخور. به شدت دست‌مالی شده. دیگر هیچ آدمی که سرش به تنش بیارزد نمی‌رود سراغِ این عبارت و باطنِ حکیمانه‌ی آن نیز پشتِ ظاهرِ توخالی‌اش گم می‌شود.
f_altaha
خوانده‌اید که در رسولِ خدا برای شما اسوه‌ای حسنه است؛ اما همیشه خیال می‌کنیم که باید زودتر سلام کنیم و گاهی اوقات به دیگران احسان کنیم و نمازِ اول وقت بخوانیم و... هیچ زمانی نفهمیدیم که اگر قرار باشد پیام‌بر اسوه‌ی حسنه باشد، بایستی پیام‌بری کرد. پیامِ خدا را به بنده‌گان خدا رساند.
محمدحسین
او که می‌دید و می‌بیند و خواهد دید، غربال به دست آمده و سوا کرده است. عرب و عجم، ترک و اصفهانی و لر و... چه می‌نویسم، غربال کرده است جنسِ انسان را؛ آن‌هایی از غربالِ او گذر کرده‌اند که هیچ پیرایه‌ای به خود نبسته بودند. گزین‌شده‌ها آمده‌اند و بشاگردی شده‌اند. (حالا می‌فهمم که او که غربال به دست خواهد آمد، چه‌گونه یارانش در دریایی از خون و عرق گزین خواهد کرد.) این‌جا نه پولی هست و نه ترفیعی، نه مقامی و نه انعامی، نه میزی و نه مجیزی، نه تقدیرنام‌چه‌ای هست و نه مدالیونِ افتخاری. هر چه هست، عشق است. پس همه عاشقند و قیافه‌ی عاشق‌ها را دارند. نه مثلِ ما که چهره‌ی معشوقکان را به خود گرفته‌ایم تا بیایند و نوازش‌مان کنند.
چڪاوڪ
در بشاگرد بلندترین چیزی که می‌بینی، یک مسجد است. مسجد خمینی‌شهر. بزرگترین ساخته‌ی بشر در آن ناحیه. (مگر مسجد ساخته‌ی انسان است؟ انسان ساخته‌ی مسجد است...) تنها کتابی که به راحتی پیدا می‌کنی، قرآن است و مفاتیح. (مکتوب دیگری هم می‌خواهی؟) از ادعا خبری نیست. هیچ کس حرف نمی‌زند. کار مجال نمی‌دهد. اندیشه خود را در زنده‌گی ایشان جا انداخته است. انی اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنا و فرادا، ثم تتفکروا... پس با زنده‌گی‌شان می‌اندیشند، با زنده‌گی‌شان حرف می‌زنند. (مگر تعریفِ زنده‌گی روشن‌فکرانه چیزی جز این است؟) یکی بیل می‌زند و دیگری نقشه می‌کشد. آن یکی برای تو غذا می‌آورد و دیگری ظرف را می‌شوید. روحانی به دنبالِ تو می‌آید که محلی را پیدا کنی که در آن باد نوزد و آینه را نصب کنی. مهندسی برای تو آب یخ می‌آورد و همه در انتظار که نانِ آینه‌ی خورشیدی را ببینند...
چڪاوڪ
صبح نه با طلوع خورشید، که با صدای اذانِ کپرنشینان آغاز می‌شود. کنارِ هر کپری مردی را می‌بینی، کوده به سر پیچیده که ایستاده و دست بر گوش نهاده و اذان می‌گوید. چشم‌ها را می‌مالی. کجا ایستاده‌ایم؟ هزاره‌ی سوم کو؟ نتایج انتخابات چه شد؟ ورود اتومبیل‌های خارجی... پنداری همان نسیمی را استنشاق می‌کنی که شنیده بودی در صدرِ اسلام می‌وزید. و بعد هم کار.
چڪاوڪ
حاج عبدالله! من همیشه خیال می‌کردم این که در حدیث، در میانِ اسامی شریفِ یارانِ حضرتِ صاحب، نامِ عبدالله پربسامدترین است به کنایتی است و حالا می‌فهمم که نه... در آن حقیقتی تام و تمام بوده است...
phoenix
در این روزگار سوال داشتن مهم‌تر است از جواب داشتن.
phoenix
شیوه‌ی آموزشِ آکادمیک، برای تربیتِ نیروی متوسط است نه برای تربیتِ نیروی سرآمد.
phoenix
بفهم که توکل بر خدا به عوض عقل جزءنگر یعنی چه و بفهم که چرا می‌نویسم چه‌قدر دلم برای خمینی تنگ می‌شود.
phoenix
بفهم که توکل بر خدا به عوض عقل جزءنگر یعنی چه و بفهم که چرا می‌نویسم چه‌قدر دلم برای خمینی تنگ می‌شود.
phoenix
وظیفه‌ی هنر بیانِ حقیقتِ مکتوم است.
Hamed Khajeh
دنیا خیلی کوچک است. کوچک‌تر از این که این آیه‌الله، حاج عبدالله را نشناسد... و حالا می‌فهمم که چیزی هست در عالم که اهلش را به هم وصل می‌کند. و من هنوز گرفتارِ آن نخِ تسبیحم. همان پیوندی که نه فقط اشقیا را، نه فقط مقامران را، نه فقط اوباش و اشرار را، نه فقط بازها و کبوترها را، که حتا آن سیصد و سیزده نفر را بدونِ آن که یک‌دیگر را بشناسند، روزی در جایی گردِ هم خواهد آورد.
Wariapk
نمی‌دانم تا به حال به دقت به خادمان هیات‌های امام حسین نگریسته‌اید یا نه... نوکرند، اما نه نوکرصفت. ایشان خادمانِ ذاتِ دیگری هستند و میهمان‌های او را به واسطه‌ی او، متواضعانه اکرام می‌کنند. در بشاگرد همه خادمانِ دیگری‌اند. و هر کدام گمان می‌برد که دیگری ـ هر که باشد ـ مخدوم اوست.
Wariapk
و فراموش نکن که به قولِ پیاژه هر آموزشی لذتِ یک کشف را از تو خواهد گرفت. بخوان که لذت ببری، آن‌زمان حتما خواهی آموخت، آن‌زمان حتما کشف خواهی کرد.
صدف
ره‌بر وظیفه‌اش تبیینِ ارزش‌ها و راه‌بردهای کلان است. بالاترین مقامِ اجرایی یعنی رئیس‌جمهور وظیفه‌اش تبیینِ راه‌بردهای فرابخشی است. وزرا باید راه‌بردها را بخشی کنند و البته با راه‌کارهای کلان به سازمان‌های تابعه‌شان ابلاغ کنند. سازمان‌ها باید بروند سراغِ راه‌کارهای خرد و کار را در میانِ مردم توزیع کنند. یعنی به من و تو که رسید تبدیل شود به یک کارِ انضمامی و مشت پر کن.
صدف
با خودم فکر می‌کردم که به فرضِ محال اسلامی داشتیم با همه‌ی آن‌چه هست، فقط بدونِ ابی‌عبدالله... آن وقت چه کسی جلوِ امریکا می‌ایستاد؟
صدف

حجم

۵۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۵۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان