۴٫۶
(۴۳)
حق با سنگ مزارمان بود،
ما از ابتدا
مُرده بودیم
شیلا در جستجوی خوشبختی
دریا بالا آمده
یا جزیره پایین رفته،
فرقی نمیکند
ما
غرق شدهایم...
اما هنوز
همهچیز مثل سابق است،
بیدار میشویم
چند ساعتِ بعد
میخوابیم
شیلا در جستجوی خوشبختی
چند شمعایم،
دست نداریم
اشکهایمان را پاک کنیم
چند شمعایم و
در ایوان نشستهایم
تا غروب
تماشا کند
پایین رفتنمان را...
شیلا در جستجوی خوشبختی
تو دوباره سبز خواهی شد
و من شاهد رقصیدنت در باد خواهم بود
شیلا در جستجوی خوشبختی
وداع ساده نیست
کوچک نیست
که بشود پشت قابعکس گذاشت
شیلا در جستجوی خوشبختی
ما چند حباب کوچکایم
در تکهای یخ
میبینی
چون نیستیم
هستیم
شیلا در جستجوی خوشبختی
میگفتند
لااقل کوهها
فریادمان را پاسخ میدهند
اما
من کوهستان را صدا میزنم
او خودش را
شیلا در جستجوی خوشبختی
دستهایم در حیاط زندان،
و پاهایم دور باتلاقی روییدهاند
سرم مرجانهای دریاچه،
و اسکلتم درخت انگوریست
که از دیوار مدرسه بالا آمده
میگریزد...
جنگلی هستم
تکهتکه
در باغچهها...
شیلا در جستجوی خوشبختی
خوابهایم را
چشمهایم را
فردایم را
و حتا خود را،
با دستهای خود
دفن خواهم کرد
به جستوجوی بارانها
در خاک
تا قرنها قبل،
ریشه خواهم شد
شیلا در جستجوی خوشبختی
چیزی بگو
حرفی بزن از فردا
اما نه آنقدر تلخ که دلم بلرزد
و نه آنچنان زیبا
که باورم نشود
شیلا در جستجوی خوشبختی
ما را آفرید
مثل خورشید
که سایه را...
ما را آفریده است
مثل باران که سقف را...
مثل سقف
که چاردیوار را...
مثل دیوار که تنهایی را...
مثل تنهایی
که پژمردن را...
ما را آفرید
مثل باران
که پژمردن را...
شیلا در جستجوی خوشبختی
آه، چگونه اینهمه پلکِ بسته را
نادیده بگیرم
شیلا در جستجوی خوشبختی
مرگ غمانگیز است؛
وقتی مُردنم
هیچکس را تنها نمیکند
وقتی
مُردنم
هیچکس را
تنها نمیکند،
زندگی غمانگیزتر است
شیلا در جستجوی خوشبختی
خورشید
زیر سایهبان نشست
خود را
با سیگار عابری روشن کرد
آینهٔ کوچکی از جیب بیرون آورد
و در آن
به غروب خیره شد
شیلا در جستجوی خوشبختی
مینویسم شمع
و هر چه میسوزم
گرم نمیشوم
شعر
پلیست
بر رودخانهای خشک
شیلا در جستجوی خوشبختی
از تمام بهشت
سطحی میخواهم
که بر آن قدم بزنیم
چند دقیقه میخواهم
یک عصر
یک دانه سیگار
که آنهمه باران خاموشش نکند
و کاش دلم نگیرد
از احوالِ سیگاری که در بهشت میسوزد
شیلا در جستجوی خوشبختی
تقصیر آفتاب نیست
هر چند تنها، آدمبرفیِ تو آب شده...
دخترم گریه نکن!
چه کسی گفته او مُرده است؟
چه کسی گفت او زنده بود؟
شیلا در جستجوی خوشبختی
شب نمیفهمد
کدامیک تاریکتریم
خنجربهدست میآید؛
شب نمیبیند
حدس میزند
و میزند
شب نمیمیرد،
میکُشد
شیلا در جستجوی خوشبختی
«پیاده میشوم.»
«اینجای صحرا؟»
«جای غلط، با آدمِ غلط سوار شدم.
هر کجا پیاده شوم درست است.»
شیلا در جستجوی خوشبختی
از دفن ما
سالهاست که میگذرد،
فقط
کاش کسی میدانست
چرا نمیمیریم؟
شیلا در جستجوی خوشبختی
حجم
۷۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
حجم
۷۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان