بریدههایی از کتاب حماسه حسینی (جلد اول)
۴٫۵
(۲۴۸)
تن مرده و گریه دوستان
به از زنده و طعنه دشمنان
مرا عار آید از این زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
y,mol
این رثاء و مصیبت نباید فراموش بشود، این ذکری، این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثای یک قهرمان. پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید، وگرنه رثای یک آدم نفلهشده بیچاره بیدست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد، و گریه ملتی برای او معنی ندارد. در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا کنید، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازهای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالتخواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید، شما هم آزادیخواه باشید، برای آزادی احترام قائل باشید، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف و انسانیت یعنی چه، کرامت یعنی چه. اگر ما صفحه نورانی تاریخ حسینی را خواندیم، آن وقت از جنبه رثائیاش میتوانیم استفاده کنیم وگرنه بیهوده است.
راء
«فَالْمَوْتُ فی حَیاتِکمْ مَقْهورینَ وَ الْحَیاةُ فی مَوْتِکمْ قاهِرینَ»
mahsa
در کتاب اسرارالشهاده نوشته است که در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر لشکر عمر سعد بود. آخر اینها از کجا پیدا شدند؟ اینها هم همه از کوفه بودند. مگر چنین چیزی میشود؟ در آن کتاب نوشته است امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت. با بمبی که روی هیروشیما انداختند، تازه شصت هزار نفر کشته شد. من چند روز پیش حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت میخواهد. دیدند که جور درنمیآید، چه بکنند؟ گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بود. [همچنین نوشته است] حضرت ابوالفضل بیست و پنج هزار نفر را کشت. حساب کردم شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت میخواهد اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شده باشد.
پس باور کنیم حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را که میگوید: امروز اگر کسی بخواهد بگرید، اگر کسی بخواهد ذکر مصیبت کند، بر مصائب جدیده اباعبداللّه باید بگرید، بر این دروغهایی که به اباعبداللّه علیهالسلام نسبت داده میشود. اینها که عرض میکنم نمونههای کوچکی است.
Soheil Mirzaee
چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم و چرا باید همیشه جنایتهای کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین بن علی از آن جنبهای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایی که به نام حسین بن علی میدهیم و مینویسیم، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه میکنیم، درحالیکه جنبه حماسی این داستان صدبرابر بر جنبه جنایی آن میچربد و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی میچربد.
Soheil Mirzaee
یک قسمتش که اول حدیث هم هست این است که فرمود: در آخرالزمان، مردم ریاکاری پیدا میشوند که دائما آیه قرآن و دعا میخوانند «وَ یتَنَسَّکونَ» اظهار مقدسمآبی میکنند «حُدَثاءُ سُفَهاءُ» یک مردم تازه به دوران رسیده احمقی هم هستند. تنها چیزی که این مقدسمآبها به آن اعتنا ندارند، امر به معروف و نهی از منکر است. «لایوجِبونَ اَمْرا بِمَعْروفٍ وَ لا نَهْیا عَنْ مُنْکرٍ اِلاّ اِذا اَمِنُوا الضَّرَرَ» اینها تا مطمئن نشوند که امر به معروف و نهی از منکر کوچکترین ضرری به ایشان نمیزند، به آن تن نمیدهند. «یطْلُبونَ لاَِنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعاذیرَ» دائم دنبال این هستند که یک راه فراری برای امر به معروف و نهی از منکر پیدا کنند، یک عذری بتراشند که خوب، دیگر نمیشود، دیگر ممکن نیست.
محمدحسین
بنابراین تاریخ از نظر اینکه در ساختن آن تنها مرد دخالت داشته باشد یا مرد و زن با یکدیگر دخالت داشته باشند، سه گونه میتواند باشد: یک تاریخ تاریخ مذکر است، یعنی تاریخی که به دست جنس مذکر بهطور مستقیم ساخته شده است و جنس مؤنّث هیچ نقشی در آن ندارد. یک تاریخ تاریخ مذکر ـ مؤنّث است اما مذکر ـ مؤنّث مختلط، بدون آنکه مرد در مدار خودش قرار بگیرد و زن در مدار خودش، یعنی تاریخی که در آن این منظومه بهم خورده است؛ مرد در مدار زن قرار میگیرد و زن در مدار مرد، که ما اگر طرز لباس پوشیدن امروز بعضی از آقاپسرها و دخترخانمها را ببینیم، میبینیم که چطور اینها دارند جای خودشان را با یکدیگر عوض میکنند. نوع سوم، تاریخ مذکر ـ مؤنّث است که هم به دست مرد ساخته شده است و هم به دست زن، ولی مرد، در مدار خودش و زن در مدار خودش.
Afsaneh Habibi
گرانبها بودن زن به این است که بین او و مرد در حدودی که اسلام مشخص کرده، حریم باشد؛ یعنی اسلام اجازه نمیدهد که جز کانون خانوادگی، یعنی صحنه اجتماع، صحنه بهرهبرداری و التذاذ جنسی مرد از زن باشد چه به صورت نگاه کردن به بدن و اندامش، چه به صورت لمس کردن بدنش، چه به صورت استشمام عطر زنانهاش و یا شنیدن صدای پایش که اگر به اصطلاح به صورت مهیج باشد، اسلام اجازه نمیدهد. ولی اگر بگوییم علم، اختیار و اراده، ایمان و عبادت و هنر و خلاّقیت چطور؟ میگوید بسیار خوب، مثل مرد. چیزهایی را شارع حرام کرده که به زن مربوط است. آنچه را که حرام نکرده، بر هیچکدام حرام نکرده است. اسلام برای زن شخصیت میخواهد نه ابتذال.
Afsaneh Habibi
این طور نبود که وقتی از ایشان میپرسیدند چرا زنها را میبرید، بفرماید اصلاً من در این قضیه بیاختیارم و عجیب هم بیاختیارم، بلکه به این صورت میشنیدند که با الهامی که از عالم معنا به من شده است، من چنین تشخیص دادهام که مصلحت در این است و این کاری است که من از روی اختیار انجام میدهم ولی بر اساس آن چیزی که آن را مصلحت تشخیص میدهم. لذا میبینیم که در موارد مهمی، همه یکجور عقیده داشتند، اباعبداللّه عقیده دیگری در سطح عالی داشت؛ همه یکجور قضاوت میکردند، امام حسین علیهالسلام میگفت: اینجور نه، من جور دیگری عمل میکنم. معلوم است که کار اباعبداللّه یک کار حسابشده است، یک رسالت و یک مأموریت است.
Afsaneh Habibi
اصلی است که حکما و عرفا بیان کردهاند که انسان عاشق چیزی است که ندارد، و تا وقتی که آن چیز را ندارد بدان عشق میورزد. همین که صددرصد به آن رسید، حرارت عشق تبدیل به سردی میشود و به دنبال معشوقی دیگر میرود.
Afsaneh Habibi
مردم در هلاکند مگر اینکه آگاه و عالم باشند (جاهل نمیتواند راهی را پیدا کند)، و علما نیز در هلاکند مگر آنها که عاملند، و عاملان نیز در هلاکند مگر آنها که مخلصند، و مخلصان تازه در خطرند.
Afsaneh Habibi
مبلّغ باید ناصح و خالص و مخلص باشد، یعنی در گفتن خودش هیچ هدف و غرضی جز رساندن پیام که خیر آن طرف است نداشته باشد. مسئله اخلاص و خلوص است.
Afsaneh Habibi
وقتی انسان در مطلبی دقت میکند و به آن توجه دارد و بعد آگاهانه سراغ آیات قرآن راجع به آن مطلب میرود و در آنها تدبّر میکند، میبیند چه نکاتی از آیات قرآن استفاده میکند! در هر موضوعی همینطور است. از آن جمله است موضوع تبلیغ. قرآن کریم سبک و روش و متد تبلیغ را یا خودش مستقیما و یا از زبان پیغمبران بیان کرده است. یکی از چیزهایی که قرآن مجید راجع به سبک و روش تبلیغ روی آن تکیه کرده است کلمه «اَلْبَلاغُ الْمُبین» است، یعنی ابلاغ و تبلیغ واضح، روشن، آشکارا.
Afsaneh Habibi
یک نفر ممکن است که قدرت هشت ساعت کارْ بیشتر نداشته باشد، ولی وقتی کتابی را مطالعه میکند اولاً با دقت میخواند نه با تندی؛ ثانیا به یک دور خواندن اکتفا نمیکند، یک بار دیگر همین کتاب را میخواند. به کتاب دیگری دست نمیزند تا مطالبی که در این کتاب خوانده، در ذهنش وارد بشود. به این حد نیز قناعت نمیکند؛ در نوبت سوم مطالب خوبی را که در این کتاب تشخیص داده است و لازم میداند، در ورقههای منظمی فیشبرداری و یادداشت میکند، یعنی یک حافظه کتبی برای خودش درست میکند که تا آخر عمر هر وقت بخواهد بتواند فورا به آن مطالب مراجعه کند. این کتاب را که تمام کرد، کتابهای دیگری را که متناسب با همین موضوع هستند مطالعه میکند. بعد از مدتی، از مطالعه کردن اینگونه کتابها بینیاز میشود. بعد میرود سراغ یک سلسله کتابهای دیگر. اما آدمی که امروز این کتاب، فردا آن کتاب و پسفردا کتاب دیگری را مطالعه میکند، مثل کسی میشود که وقتی میخواهد غذا بخورد، یک لقمه از این، دو لقمه از آن، چهار لقمه از نوع دیگر و پنج لقمه از آن دیگری میخورد. آخر معده خودش را فاسد میکند، کاری هم انجام نداده است.
Afsaneh Habibi
یک چیزی هم میگویند که عرفا مجلس سماع دارند، که در خود مجلس سماع هزار حرف است. حالا گیرم آن مرد عارف مجلس سماعی هم داشته است؛ آن مجلس سماع مشروع یا نامشروع بوده من کاری ندارم، ولی آن مجلس سماع قدر مسلّم اینطور نبوده که چهار تا رقّاص و مطربی که آنچه سرشان نمیشود معانی عرفانی است در آن شرکت میکردهاند. بعد ما میبینیم وقتی که جشن هفتصدمین سال [وفات] مولوی را میگیرند، یگانه کاری که شده این است که یک عده رقّاص آوردهاند و به اصطلاح مجلس سماع درست کردهاند، یک مجلس شهوترانی. این هم شأن مولوی!
اگر هدف مشروع باشد، باید از وسایل مشروع استفاده کرد.
Afsaneh Habibi
در سالهایی که در قم بودیم در آنجا هم یک نمایشها و شبیههای خیلی مزخرفی در میان مردم بود. سالهای اول مرجعیت مرحوم آیتاللّه بروجردی (رضواناللّه علیه) بود که قدرت فوقالعاده داشتند. قبل از محرم بود. به ایشان گفتند وضع شبیهخوانی ما این جور است. دعوت کردند، تمام رؤسای هیئتها به منزل ایشان آمدند. از آنها پرسیدند: شما مقلّد چه کسی هستید؟ همه گفتند: ما مقلّد شما هستیم. فرمودند: اگر مقلّد من هستید، فتوای من این است که این شبیههایی که شما به این شکل درمیآورید حرام است. با کمال صراحت به آقا عرض کردند که آقا ما در تمام سال مقلّد شما هستیم الاّ این سه چهار روز که ابدا از شما تقلید نمیکنیم!! گفتند و رفتند و به حرف مرجع تقلیدشان اعتنا نکردند. این نشان میدهد که هدفْ امام حسین نیست، هدفْ اسلام نیست، نمایشی است که از آن استفادههای دیگری و لااقل لذتی میبرند. این، شکل قدیمیاش بود.
شکل مدرنش را ما امروز در نمایشهایی که برای عرفا و فلاسفه هر چند وقت یکبار در خارج و داخل به عنوان کنگرهای بزرگ به نام فلان عارف بزرگ مثلاً مولوی تشکیل میدهند، میبینیم. یک چیزی هم میگویند که عرفا مجلس سماع دارند، که در خود مجلس سماع هزار حرف است.
Afsaneh Habibi
پس چهار عاملی که در موفقیت یا شکست یک پیام مؤثرند عبارتند از:
۱. ماهیت پیام (حقانیت و غنیبودن محتوای آن).
۲. شخصیت خاص پیامرسان.
۳. ابزار پیامرسانی.
۴. کیفیت و متد و اسلوب رساندن پیام.
Afsaneh Habibi
هیچ دینی در دنیا به اندازه اسلام از نظر دستگاه تبلیغاتی و مبلّغینش ضعیف نیست. حتی وقتی به یهود که اقلیت است نگاه میکنیم، میبینیم این آبهای زیرکاه بسیار مجهز هستند، لااقل به عوامل تحریف. اینها جنبه اثباتی ندارند که مردم را دعوت به یهودیگری کنند، ولی جنبه تخریبیشان زیاد است، یعنی تخریب مکتبهای دیگران. شما میبینید یک نفر یهودی یک عمر در یک رشته از رشتههای اسلامی درس میخواند برای اینکه یک کرسی اسلامی را در یک دانشگاه اشغال کند و در آن کرسی کار خود را انجام بدهد، یا یک کتاب بنویسد و در آن کتاب فکر خودش را پخش کند. هیچ میدانید که (این را من از اهل اطلاع، مکرر شنیدهام) بیش از ۹۰ درصد کرسیهای اسلامشناسی جهان در اشغال یهودیهاست؟ اسلامشناسهای جهان یهودیها هستند! شما ببینید اینها چقدر قدرت ضربهزدن دارند!
Afsaneh Habibi
اولین شرط موفقیت یک پیام، عقلی بودن، قدرت و نیرومندی محتوای آن است؛ یعنی اینکه خود آن پیام برای بشر چه آورده باشد، چگونه برآورنده نیازهای بشر باشد. بشر صدها نیاز دارد، نیازهای فکری، احساسی، عملی، اجتماعی و مادی. یک پیام نه تنها نباید بر ضد نیازهای بشر باشد بلکه باید موافق و منطبق بر آنها باشد. یک پیام در درجه اول باید منطقی باشد، یعنی با عقل و فکر بشر سازگار باشد؛ بهگونهای باشد که جاذبه عقل انسان آن را به سوی خودش بکشد. یک پیام اگر ضد منطق و عقل باشد ولو مثلاً احساسی باشد، برای مدت کمی ممکن است دوام پیدا کند ولی برای همیشه قابل دوام نیست. این است که قرآن کریم دائما دم از تعقل و تفکر میزند.
Afsaneh Habibi
به عکسهایی که در کتابهای تاریخ علوم هست نگاه کنید، میبینید دانشمندان درجه اول هند با همان عمامه و لباس خودشان هستند. نهرو که یک سیاستمدار بزرگ و یک وزنه جهانی بود، با همان لباس هندی در همهجا حرکت میکرد. بلندی و کوتاهی لباس و یا سفید و سیاه بودنش اهمیت ندارد، اما اینکه آن دانشمند عمامه خودش را سرش میگذارد و یا نهرو با آن شلوار سفید و گشاد و پالتوی مخصوص همه جا میرود، میخواهد به همه مردم دنیا بگوید که من هندی هستم و باید هندی باقی بمانم و در مقابل علم و صنعت تعصب ندارم، که علم و صنعت مربوط به کشور خاصی نیست؛ در مقابل عقاید بزرگ فلسفی و دینی تعصب ندارم اما در مورد شعارهای ملی، هر کسی به شعارهای خودش پایبند است، من چرا باید شعار یک ملت دیگر را بپذیرم؟ ولی ما، اگر فرنگی یک زُنّار ببندد، ما دو تا زنّار میبندیم، با اینکه او روی حساب شعار خودش این کار را میکند. در جامعه ما این حسابها نیست.
Afsaneh Habibi
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۶۰%
تومان