بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغازه خودکشی | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

بریده‌هایی از کتاب مغازه خودکشی

۳٫۶
(۲۳۹۵)
خودش را رها کرد.
j
شما فقط یک‌بار می‌میرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموش‌نشدنی باشه.”»
𝗌𝖺𝗁𝖾𝗅
نقشه‌های عالی‌اش گنج‌های نهان را آشکار می‌کرد. شیطنتش، فوران خوشحالی‌هایش، خنده بر لب آدم و آسمان تیرهٔ این شهر می‌آورد.
Baran
آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟»
Baran
بی‌خیال، بگیر بخواب و سعی کن کابوس ببینی. این‌جوری معقول‌تره
Baran
«چون دنیا ارزش زندگی کردن نداره.»
Colorful Dark ( starr )
«می‌گن به همین خاطره که لوگوِ مکینتاش اپل شکل یه سیبِ گاززده‌ست. اون همون سیب آلن تورینگه.»
fatemeh_z_gh09
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟»
Mohamad Mahdavi
زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد. «می‌خوام بخوابم.» مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه بدهد.
نقطه ویرگول
پرندگانی که راه گم کرده بودند، یا خفه می‌شدند یا از حملهٔ قلبی می‌مُردند. صبح‌ها، زنان پرهای آن‌ها را از روی زمین برمی‌داشتند و به کلاه‌شان می‌زدند و در خلأ به راه‌شان ادامه می‌دادند.
نقطه ویرگول
«هر چی غمه بریز دور، نیمهٔ روشن زندگی رو ببین...»
نقطه ویرگول
«بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟»
little miss
یاد گرفته بود چه‌طور در خود غرق شود.
Arman
ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات‌وحش مشکل داشتیم. از قورباغه‌های طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! می‌دونید چیه؟ مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن. عجیب این‌که این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش‌شون نمی‌زنند. یه‌بار، یادت می‌آد لوکریس؟ یه مشتری زن که از این عنکبوت‌های قاتل خریده بود، بعد از مدتی به مغازه برگشت. خیلی تعجب کرده بودم. ازم پرسید سوزن هم می‌فروشیم یا نه. فکر کردم می‌خواد با سوزن چشم خودش رو دربیاره، ولی این‌طور نبود. سوزن رو واسه بافتن چکمه‌های کوچولو برای عنکبوتش می‌خواست! تازه اسم هم واسه‌ش گذاشته بود: دنسی. باهم دوست شده بودند و اون رو توی کیفش گذاشته بود. بعد درِ کیف رو باز کرد و عنکبوت روی دستش ورجه‌وورجه می‌کرد. به‌ش گفتم “خطرناکه، برش دار.” بعد خندید و گفت “دنسی به‌م شوق دوباره به زندگی بخشیده.”»
کاربر ۳۳۸۲۳۵۱
در زیرزمین میشیما خسته و خاموش بر محراب رنج و دردش افتاد و اجازه داد قطره‌ای سوزناک از اشکش سرازیر شود.
B-vafa
ظاهراً مادر ارنست همینگوی اسلحهٔ مدلِ اسمیت و وسون رو با یه کیک شکلاتی برای پسرش فرستاده بوده که همینگوی با همون اسلحه خودکشی می‌کنه. پدرش قبلاً با اسلحه خودش رو کشته بود و نوهٔ دختریش هم توی سی و پنجمین سال‌مرگِ همینگوی خودکشی می‌کنه. اسمش مارگو بود. اسم شراب مورد علاقهٔ همینگوی.
کاربر ۲۹۷۳۷۷۳
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟
مارتینوس بایرینک
«یه طناب می‌خوام که خودم رو حلق‌آویز کنم.» «خیله‌خب. سقف خونه‌تون بلنده؟ نمی‌دونید؟» از قفسه طنابِ دار را پایین کشید و ادامه داد، «دو متر کفایت می‌کنه. گره خیلی خوبی هم روشه. فقط باید سرتون رو قشنگ توی حلقه‌ش جا بدید...»
farnaz
«سخت نیست که شاد باشی، آخ سخت نیست که شاد باشی...»
:)
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟»
:)

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان