بریدههایی از کتاب فقط ده ساعت
۳٫۹
(۴۳)
هر چیزی، تا زمانی که زورت بهش نرسه و راه مقابله باهاش نداشته باشی، میشه تقدیر. تقدیر یعنی ناتوانی ما برای مقابله با دشواری
Mary gholami
و آنگاه به سوی گورم خواهم رفت
با حسرت هیچچیز
مگر ترانهای نیمهتمام
بر لبانم...
ناظم حکمت
Payambar
هر وقت توی شعرها صحبت از عشق میشد میگفت زیاد احساساتی نشید. اینکه میبینید یارو داره خودش رو هلاک میکنه به معشوق برسه به خاطر سیخیه که طبیعت بهش میزنه که بره جلو و تولیدمثل کنه. اگر اینجوری نبود الآن کُرهٔ خاکی خالی از انسان بود. این لعاب و زلمزیمبوِ عشق رو که پاک کنی میرسی به هستهٔ اصلیش، اون هم تولیدمثله و بس
محمدرضا
وقتی میگویند چیزی بوی مرگ میدهد یعنی چه؟ مرگ چه بویی دارد؟ من بوی مرگ را نه با بینی که با سلولهای بدنم احساس میکنم. وقتی هاله لیوان آب را میآورد طرفم و من فکر میکنم کیلومترها از من دور است و کِی قرار است برسد پیشم و لیوان را به دستم بدهد، یعنی بوی مرگ. وقتی وسط حرفها و شیرینزبانیهای سهراب که دارد از مدرسه و تیم فوتبالشان میگوید خوابم میبرد ــ شاید هم از حال میروم ــ و نمیدانم او با دیدن این صحنه چه حالی پیدا میکند، یعنی بوی مرگ. سهراب از هاله پرسیده دایی کِی خوب میشود و هاله گفته بهزودی. این یعنی بوی مرگ؛ یعنی دایی بهزودی خواهد مُرد..
Payambar
آدم عاشق در واقع باید از منطق و عقل کناره گرفته باشد که میتواند از یک فرد معمولی، موجودی فرامعمولی و فوقانسان بسازد و شیفتهاش شود.
کاربر ۳۳۲۸۶۵۴
یکی نوشته بود که به دنیا آوردن انسانی دیگر در حوزهٔ اختیار ماست اما مرگ را، از وقتی که میدانیم هستیم، بیاختیار به دوش میکشیم. شاید انسان تنها موجودی باشد که با آگاهی از نیستی، به هستیاش ادامه میدهد و این سرنوشت تراژیک بشر است.
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
و آنگاه به سوی گورم خواهم رفت
با حسرت هیچچیز
مگر ترانهای نیمهتمام
بر لبانم...
ناظم حکمت
کاربر ۴۷۷۱۷۳۸
«خیلی مسخرهست؛ وسط راه جلوِ آدم رو بگیرند بگن بسه دیگه، جلوتر نرو، از این جمع جدا شو، همهچیز رو بذار پشتسرت رو هم نگاه نکن، بپر تو تاریکی... انصاف نیست.»
atieh
عشق تملک نیست. درست برعکس، رهایی از هر چیزیه که بوی مالکیت میده. عشق واقعی یعنی آزادی واقعی، یعنی بیتکلفی... یعنی احساس کنی همدوش یک انسان دیگهای که با بودنش بهتر میتونی با زندگی کنار بیای و احساس لذت کنی
محمدرضا
عشق واقعی یعنی عشقی که هیچ تحمیلی بر دیگری نداشته باشه. اوج آزادی و اختیار. چیزی فراتر از غرایز انسانی. نیاز واقعی به انسانی دیگه که بتونه پناه تو باشه و تو بتونی تکیهگاهی براش باشی
محمدرضا
هر چیزی، تا زمانی که زورت بهش نرسه و راه مقابله باهاش نداشته باشی، میشه تقدیر. تقدیر یعنی ناتوانی ما برای مقابله با دشواری.
باران
و آنگاه به سوی گورم خواهم رفت
با حسرت هیچچیز
مگر ترانهای نیمهتمام
بر لبانم...
ناظم حکمت
Fatima
بوی مرگ هست و خودش نیست.
Payambar
وقتی میگویند چیزی بوی مرگ میدهد یعنی چه؟ مرگ چه بویی دارد؟ من بوی مرگ را نه با بینی که با سلولهای بدنم احساس میکنم. وقتی هاله لیوان آب را میآورد طرفم و من فکر میکنم کیلومترها از من دور است و کِی قرار است برسد پیشم و لیوان را به دستم بدهد، یعنی بوی مرگ. وقتی وسط حرفها و شیرینزبانیهای سهراب که دارد از مدرسه و تیم فوتبالشان میگوید خوابم میبرد ــ شاید هم از حال میروم ــ و نمیدانم او با دیدن این صحنه چه حالی پیدا میکند، یعنی بوی مرگ. سهراب از هاله پرسیده دایی کِی خوب میشود و هاله گفته بهزودی. این یعنی بوی مرگ؛ یعنی دایی بهزودی خواهد مُرد..
Payambar
حجم
۲۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه
حجم
۲۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه
قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰۵۰%
تومان