بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هنر در لحظه زندگی کردن | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هنر در لحظه زندگی کردن

بریده‌هایی از کتاب هنر در لحظه زندگی کردن

امتیاز:
۳.۲از ۷۷ رأی
۳٫۲
(۷۷)
دیگه کی وقت داره؟» بعد هم یک نفر مکالمه را طبق معمولِ همیشه تمام می‌کرد: «اما خب، چی‌کار می‌شه کرد؟»
me
ستراحت و کُندی برای افرادِ ضعیف است، نه برای افرادی مثل من که ظرفیتِ بالایی دارند. چه کارهایی که با جسم و روحم کردم تا به‌عنوان فردی با ظرفیت و توانِ بالا شناخته شوم
me
بت‌شکنی مشغله نوعی بیماریِ روحی‌روانی است.
me
نیمهٔ اول زندگی به من کمک کردند؛ درحالی‌که وقتی موشکافانه به آن‌ها نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم درواقع هیچ کمکی به من نکرده‌اند. آن‌ها من را مسئول، مسئولیت‌پذیر، توانا و ازطرفی واقعاً خسته کردند؛ ولی باعث شدند مفید و عمل‌گرا بار بیایم و به‌تدریج من را از گرمی و هیجانِ زندگی و از آن شخصیتِ گرم و پیش‌بینی‌ناپذیری که داشتم دور کردند. دلم برای آن آدم تنگ شده است.
me
وقتی آن چیزی باشیم که خطاب می‌شویم، دنیا را به آتش می‌کشیم. سنت کاترین اهل سیه‌نا
eli
در آشپزخانه، در گنجه و در سراسر بقیهٔ خانه، متوجه شده‌ام هرچه بی‌خیال‌تر باشم شادتر خواهم بود. به نظر می‌رسد تقریباً هرقدر چیزهای کمتری در خانهٔ ما وجود داشته باشد، آزادانه‌تر می‌توانم نفس بکشم و عمیق‌تر می‌توانم فکر کنم.
eli
در آشپزخانه، در گنجه و در سراسر بقیهٔ خانه، متوجه شده‌ام هرچه بی‌خیال‌تر باشم شادتر خواهم بود. به نظر می‌رسد تقریباً هرقدر چیزهای کمتری در خانهٔ ما وجود داشته باشد، آزادانه‌تر می‌توانم نفس بکشم و عمیق‌تر می‌توانم فکر کنم.
eli
حال واقعی و قابل‌لمس است؛ چیزی که می‌توانید بین دو دستتان نگهش دارید، چیزی گران‌بها و گرم. حال مثل صورتی ساده و بی‌آرایش است. مثل ژاکتی است که ده سال است عاشقش هستید. لیوانی که مدام یادآوری می‌کند قبلاً چه‌جور آدمی بوده‌اید. انجیل است با جلدی کهنه. دفتر خاطراتی است پراز خط‌خطی‌ها و رؤیاهای پنهانی. لزوماً زیبا نیست؛ قرار نیست باشد.
eli
کامل‌بودن برای من مثل کلماتی چون «اثبات»، «به‌دست‌آوردن» و «رقابت‌کردن» لغتی آزاردهنده است. کامل‌بودن یعنی آسیب‌پذیری، عدم انعطاف، سطحی‌بودن، نچسب‌بودن. کامل‌بودن نوعی بی‌رحمیِ غیرقابل‌تصور را به ذهن متبادر می‌کند.
eli
وقتی هم بتوانید مخدرِ دلرباییِ آنی را ترک کنید، مخدر خوب‌بودن در چیزی، گم‌شدن در چیزی، کار یا پول یا اطلاعات یا تمرین ماراتن ـ‌یا هر کاری که برای دوری از صمیمیتِ ترسناکی که برای زندگیِ خوب لازم است انجام می‌دهیدـ آن موقع است که عشق آغاز می‌شود، اما فقط آن موقع. همه‌اش همین‌جاست، نه آن بیرون.
eli
تظاهرکردن راحت است، اما باهم‌بودن، عمیقاً باهم‌بودن، دشوار است. عشقِ دیگران بودن بهتر از تحسین‌شدن است. اینکه افراد خانواده‌ات تو را به‌خوبی بشناسند و مورد توجهشان باشی بهتر از این است که مورد تحسین کسانی قرار بگیری که تصورت را می‌شناسند. همهٔ ما این موضوع را به‌خوبی می‌دانیم، اما درعمل گاهی مسیر را اشتباه می‌رویم.
eli
به‌نظرم یکی از بزرگ‌ترین خطراتْ عشق‌های آنی است که درواقع بیشتر نوعی دلربایی است. ما به لبخندها، درآغوش‌کشیدن‌ها، شوخی‌ها و ارتباط چشمیِ دلپذیر عادت می‌کنیم. این‌ها هم خیلی راحت‌تر از ارتباط واقعی، کند، ناخوشایند و دردناکی‌اند که با کسی دارید که بدترین بخش‌های وجودتان را می‌شناسد.
eli
جذابیت در لحظهٔ اول مثل شکر است؛ فاسدمان می‌کند. شاید بهمان انرژی بدهد، اما مثل غذا نمی‌شود. درحالی‌که عشق مثل غذاست. عشق درطی سال‌ها اتفاق می‌افتد، می‌ماند و می‌ماند و می‌ماند. دوباره نمایان می‌شود. شفاف می‌شود. عشق به این شکل ساخته می‌شود.
eli
خب من اینجا هستم: دختری که عاشق روزهایی است که از ابتدا تا انتها فریاد می‌کشند، با مقدار زیادی اسپرسو شروع می‌شوند و به‌سرعت به نوشیدنی همراه با ناهار تغییر می‌کنند. من به شما می‌گویم که سکوتْ خانهٔ جدید من شده است، که مهربانی و محبتِ زندگیِ غیرمسلح به استقبالم آمده است، به درون شیرین‌ترین فصلی از زندگی که تاکنون شناخته‌ام.
eli
گاهی احساس می‌کنم آخرین فرد برون‌گرای روی زمینم، آخرین دختر در سالن رقص، آخرین فردی که درنهایت به این حقیقت می‌رسد که اگر می‌خواهید فردی واقعاً معنوی باشید، از سکوتِ واقعی نمی‌توان اجتناب کرد. اساساً من همهٔ عمرم را با اجتناب از سکوتِ واقعی گذرانده‌ام.
eli
به روحم گفتم آرام باش و بدونِ امید انتظار بکش، چراکه این امیدْ امید به چیزی ناصواب خواهد بود. بدون عشق انتظار بکش، زیرا این عشق عشق به چیزی نادرست است. ایمان هنوز هم هست، اما ایمان، عشق و امید همه در انتظارند. بدون دلیل انتظار بکش، چراکه برای دلیل آماده نیستی: پس تاریکی نور خواهد بود و سکون رقص.
eli
حلقه‌هایی کبود دور چشمانم شکل گرفته بودند. قلبم، قلبی که عادت داشت هر آنچه هست را آزادانه بیان کند، قلبی که همیشه مغرورانه احساس واقعی‌اش را ابراز می‌کرد، به اعماق سینه‌ام عقب‌نشینی کرده بود، زخمی شده بود و به‌دنبال امنیت می‌گشت. توانایی من برای حس‌کردن، ارتباط‌گرفتن و عمیقاً احساس کردن به خطر افتاده بود. ایمانم تصنعی و ساختگی بود: در گذر زمان، بیشتر به راهی برای امتحان‌کردن و شکست‌خوردن تبدیل شده بود تا یک‌جور فرصت و رابطهٔ التیام‌بخش. من زندگی‌ام را دوست داشتم، اما به کسی تبدیل شده بودم که دلم نمی‌خواست وجود داشته باشد، به کسی تبدیل شده بودم که نمی‌خواستم باشم.
mohxmad

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۵
۶
صفحه بعد