بریدههایی از کتاب احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد
۳٫۷
(۹)
اگر مجبور باشی
به آنها بگویی چه کسی هستی
هیچکس نیستی!
sarahoosh
«امیدتو از دست نده! امید تنها چیزیه که آدمارو از سختیها عبور میده!»
sama
ترسهای واقعی تمام میشن اما ترسهای بیهوده تا آخر عمر با آدم میمونن!
Gloria
ترسهای واقعی تمام میشن اما ترسهای بیهوده تا آخر عمر با آدم میمونن!
sama
هیچ چیز بدتر از ترس بیهوده نیست! ترسهای واقعی تمام میشن اما ترسهای بیهوده تا آخر عمر با آدم میمونن!
Raana
ما آدمها اینجوری هستیم؛ وقتی کسی میمیرد سعی میکنیم فراموشش کنیم بعد که فراموش کردیم دوباره سعی میکنیم به یادش بیاوریم. کلاً موجوات عجیبی هستیم یا سعی میکنیم فراموش کنیم یا سعی میکنیم به یاد بیاوریم.
you3fi@
شطرنجبازان سرگرم بازیاند. طبق معمول سربازانشان را به جان هم انداختهاند تا شاههایشان مات نشوند.
وحید
زن گفت: «یه چهارپایه با پایههای بلند میخوام!»
نجار گفت: «چشم، میسازمش!»
زن پرسید: «اندازه دقیقشو نمیخوای؟»
نجار با بیتفاوتی گفت: «نه. اندازهشو میدونم!»
زن پرسید: «آخه از کجا میدونی؟»
نجار پرسید: «مگه نمیخوای پشت در بشینی و از چشمی در راهرو رو دید بزنی؟»
زن تعجب کرد و ناچار گفت: «آره!»
نجار گفت: «خب اندازهشو میدونم چون همسایههاتونم از این چهارپایهها سفارش دادن.»
زن ترسید. اضطراب سراسر وجودش را گرفت. تا به حال فکر میکرد فقط خودش رفت و آمدها را زیر نظر میگیرد.
وحید
تقریباً دو سه ماه بعد زنی جوان او را دوباره به یادم آورد و داستانش را برایم ادامه داد. من در جاهایی که قبلاً مرد را میدیدم آن زن را دیدم. زیبا و مغرور بود و درست مشابه مرد رفتار میکرد.
مثل او در بارانها راه میرفت و در شیشهها و آینهها تکرار میشد.
مثل او روی پلها میایستاد و مغموم به نقطههای نامعلوم مینگریست.
انگار او همان زنی بود که مرد دوستش داشت و حالا برای دیدن مرد بازگشته بود؛ اما نمیدانست مرد در جستجوی او از شهر رفته است.
وحید
حجم
۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد