شبیه به آینهٔ شگفتانگیز زمان بود. مرد مسنی که صورت جوانیاش را در ذهن مرور میکرد و مرد جوانی که با آیندهاش روبهرو شده بود.
n re
«رابطهٔ ما چیزی نیست که هر روز برامون اتفاق بیفته. میترسم دیگه هرگز چنین رابطهای تو زندگیم پیش نیاد.»
n re
حق نداشت زنی را که تنها زندگی میکرد به چشم دعوتنامهای برای خشونت ببیند.
n re
شنیدم بیشتر زنهای زمینی پیشخدمت و معلمن یا کلاً از این مدل شغلها دارن.»
«فکر کنم من تو طبقهبندیه بیشتر زنهای زمینی قرار نمیگیرم.»
n re
«میدونی چیه، تنها بودن تو دنیا شوخی نیست. باید بری خونه پیش کسی که بهت اهمیت میده.»
n re
«هنر یعنی نشون بدی که دنیا از دید تو چهطوریه نه اینکه دقیقاً عین چیزی رو که میبینی بکشیش.»
روباه شازده کوچولو
چرا وقتی چنین مردی، از آن دسته مردهای خوشقلب و خوشقیافه، سراغش آمده بود، بدنش چنان واکنش نشان میداد، انگار روبهروی خرس خاکستری عصبانیای ایستاده است؟
ژنرالیسم
«خواستهها و سرنوشت ما کاملاً در مغایرت با هم پیش میرن.»
zohreh
فکر کنم ما آدمها همیشه بدترین منتقدهای خودمونیم
zohreh
«تبی یه جورهایی مثل بچههاست. بدون فکر به اینکه باید بزرگ بشه قد کشیده و همین باعث میشه از بقیهٔ آدم بزرگها بامزهتر باشه.»
HeLeN
«آدمها میتونن تو هر سنی عاشق بشن.»
n re
گاهی باید اتفاقهای بد بیفتن تا باعث اتفاقهای خوب بشن.»
n re
وقتی آدم میخواد حرفی رو درست بیان کنه، حرفش در قالب کلمات نمیگنجه
n re
«تبی یه جورهایی مثل بچههاست. بدون فکر به اینکه باید بزرگ بشه قد کشیده و همین باعث میشه از بقیهٔ آدم بزرگها بامزهتر باشه.»
n re
«هنر یعنی نشون بدی که دنیا از دید تو چهطوریه نه اینکه دقیقاً عین چیزی رو که میبینی بکشیش.»
n re
گاهی اتفاقهای بد لازمن تا اتفاقهای خوب بیفتن
n re
زندگی به تنهایی بدون رنجشها و دلخوریها باز هم به اندازهٔ کافی سخت است.
n re
«یه سری آدمها هستن که میتونن تو هر مشکلی که برات پیش اومده، کمکت کنن.»
n re