بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آن‌جا که جنگل و ستاره‌ها به هم می‌رسند | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آن‌جا که جنگل و ستاره‌ها به هم می‌رسند

بریده‌هایی از کتاب آن‌جا که جنگل و ستاره‌ها به هم می‌رسند

نویسنده:گلندی وندرا
انتشارات:نشر سنگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۵۱ رأی
۳٫۹
(۵۱)
فکر نکنم خودش هم احمق باشه. دختربچه باهوشیه...» «بیش‌تر دیوونه‌ها باهوشن.»
n re
زبان به اندازه‌ای که فکر می‌کنیم پیشرفته نیست. ماها هنوز هم همون میمون‌هایی هستیم که سعی دارن افکارشون رو با خرخر کردن بیان کنن، اما باز هم بیش‌تر حرف‌شون تو ذهن‌شون می‌مونه
Aa
گیب کم‌کم داشت مثل اورسا زندگی می‌کرد. در زمان حال بی‌انتهایی که ارتباطش با گذشته و آینده قطع شده بود.
Yasaman Mozhdehbakhsh
ما آدم‌ها همیشه بدترین منتقدهای خودمونیم.
Soohaiii79
خاکستری یه جورهایی رنگ غم و ناراحتی به حساب می‌آد.»
Soohaiii79
«یه سری آدم‌ها هستن که می‌تونن تو هر مشکلی که برات پیش اومده، کمکت کنن.»
Soohaiii79
«می‌دونی چیه، تنها بودن تو دنیا شوخی نیست. باید بری خونه پیش کسی که بهت اهمیت می‌ده.»
Soohaiii79
«با تو حالم خیلی بهتره. فکر می‌کنی این حال خوبم موقتیه؟»
zohreh
«وقتی می‌دونستم تا چند ماه دیگه مادرم می‌میره، دوتا راه داشتم...» نگاهی به گیب انداخت. «می‌تونستم از اون درد فاصله بگیرم یا این‌که بهش نزدیک‌تر بشم. شاید چون پدرم رو بدون این‌که فرصت داشته باشم بهش بگم چه‌قدر برام ارزشمنده، از دست داده بودم، تصمیم گرفتم به اون درد نزدیک‌تر بشم. آن‌قدر بهش نزدیک شدم که درد و ترس مادرم شد درد و ترس خودم. چنان عشق و همه چیز رو با هم سهیم می‌شدیم که وقتی مرگ ازمون دور بود، چنین کاری نمی‌کردیم. درنهایت، بخشی از من همراه مادرم مرد. حتی هنوز هم اون بخش از وجودم خوب نشده، اما آگاهانه تصمیم گرفتم همراه مادرم پا به تاریکی بذارم. هرکسی رو که می‌شناسم و کسی رو از دست داده، ابراز پشیمونی می‌کنه... همه‌شون آرزو می‌کنن این‌کار یا اون‌کار رو می‌کردن یا بیش‌تر همدیگه رو دوست داشتن. من پشیمون نیستم. اصلاً.»
zohreh
جنگل اطراف کلبهٔ کینی با شکوه و محشر بود. هر برگ و شاخه‌اش از قطرات باران که به خاطر خورشید طلایی شبیه جواهرات شده بودند، برق می‌زد.
zohreh
خیله خب، بسه دیگه. بهتره براش دلسوزی کنیم. آدم‌هایی به بداخلاقی لیسی معمولاً برای کارهاشون دلیل دارن.
zohreh
وقتی آدم می‌خواد حرفی رو درست بیان کنه، حرفش در قالب کلمات نمی‌گنجه.
zohreh
زندگی به تنهایی بدون رنجش‌ها و دلخوری‌ها باز هم به اندازهٔ کافی سخت است.
zohreh
«یه سری آدم‌ها هستن که می‌تونن تو هر مشکلی که برات پیش اومده، کمکت کنن.»
zohreh
تنها بودن تو دنیا شوخی نیست. باید بری خونه پیش کسی که بهت اهمیت می‌ده.
zohreh
به نظر من زبان به اندازه‌ای که فکر می‌کنیم پیشرفته نیست. ماها هنوز هم همون میمون‌هایی هستیم که سعی دارن افکارشون رو با خرخر کردن بیان کنن، اما باز هم بیش‌تر حرف‌شون تو ذهن‌شون می‌مونه
دختر پاييزي
به نظر من زبان به اندازه‌ای که فکر می‌کنیم پیشرفته نیست. ماها هنوز هم همون میمون‌هایی هستیم که سعی دارن افکارشون رو با خرخر کردن بیان کنن، اما باز هم بیش‌تر حرف‌شون تو ذهن‌شون می‌مونه.»
نیتا
می‌خواست خودش انتخاب کنه نه این‌که براش انتخاب کنن.»
n re
«آدم‌هایی که صداشون به جایی نمی‌رسه به کسایی نیاز دارن که جاشون حرف بزنن.»
n re
«کاش مدادهام این‌جا بودن. یه ایده برای نقاشی به ذهنم رسیده.» «چی؟» «یه حشرهٔ دوست‌داشتنی. یه حشرهٔ صورتی با خال‌خال‌های بنفش. چشم‌هاش باید بزرگ باشن و شاخک‌های بلندی داشته باشه.»
n re

حجم

۲۸۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۲۸۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان