بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آسو | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آسو

بریده‌هایی از کتاب آسو

انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۸۸ رأی
۴٫۴
(۳۸۸)
«روزگار غریبیست و مردمانش هر روز سنگدلتر می‌شوند. اما نمی‌دانند دست تقدیر به دنبال همه است.»
آسمان دار
«باید که با مشت آهنین پاسخ ستم را داد. اما وقتی تنهایی و یار دیگری نداری، یک مشت هرقدر هم آهنین و نیرومند، در کوهی از سنگ اثر نمی‌کند. اگر دهها و صدها مشت به هم بپیوندند، کوهها را متلاشی می‌کنند. مطمئن باش روزی خواهد رسید که مشتهای مظلومان، ستم اربابان آشور را پایان بدهد.»
sogol
جنگ باید شرافتمندانه باشد! باید رو در روی دشمنت تیغ بکشی تا شمشیر، بین تو و او داوری کند!»
fateme
لذت نوشیدن اما چه زمانی دانسته می‌شد اگر هرگز تشنه نبود و بی‌دردی وقتی معنا دشت که دردی در وجودش رخنه می‌کرد و امید زمانی شیرین بود که پیش از آن، تلخی ناامیدی را چشیده باشد.
آدم فضایی مهربون
شاید خاموشی خدا از خاموشی بندگانی است که ستم را می‌پذیرند و تن به آن می‌دهند. تا وقتی خودمان خاموش بمانیم از او هم نوری بر ما نمی‌تابد.»
آدم فضایی مهربون
اما این چه رازیست که وقتی گمان می‌کنی بدترین چیز اتفاق افتاده، سرنوشت به تو نشان می‌دهد چیزهای بدتری هنوز در راه‌اند؟!
آدم فضایی مهربون
«درایت پدرم بود تا به شوش بیایم و در مدرسه استاد شوتروک، سواد بیاموزم...» گانداش خنده‌ای کرد و گفت: «این همه راه از شهرت آمده‌ای اینجا تا خواندن بیاموزی که چه بشود؟! من هم خواندن نمی‌دانم و الان از همان چیزی می‌خورم که تو می‌خوری و همان جایی می‌خوابم که تو قرار است بخوابی. خودت را آواره از دیار کرده‌ای برای چیزی که بسیاری دیگر از مردم ندارند و راحت زندگیشان را می‌کنند!»
آدم فضایی مهربون
«به هیچ شاهی دل نبند... فقط به ایمان خودت دل ببند...»
امید
آزاد می‌شویم؟» الیاس زیر لب گفت: «هر جنگی آزادی نمی‌آورد... اولین چیزی که می‌آورد خون است...»
aylin
«زندگی به آسانی از آدم می‌گریزد. هرقدر کامروایی کرده باشی یا با سختی و ذلت روزگار گذرانده باشی، از تقدیر مرگ گریزی نداری. چه کسی می‌داند که پنجه مرگ در کدامین زمان و کدامین سرزمین، گریبان ما را خواهد فشرد؟»
aylin
«انسان چه بی‌نواست... چون غذا نباشد گرسنه است و چون آب نباشد تشنه... دیو بیماری بر او هجوم می‌آورد و سختی روزگار بر زانوها خمش می‌کند... برهنه از مادر زاده شده و برهنه در خاک خواهد خفت. بدی بر او چیره است و غم بر نهادش ابدی است. چه بی‌نواست انسان...»
aylin
سرداران انبان زر پر می‌کنند و کاهنان بجای پرستش، نذورات را به یغما می‌برند. نمی‌دانم چرا درایت بزرگان این سرزمین خشکیده است... نمی‌دانم... نمی‌دانم...
aylin
آنچه رفته را نمی‌توان باز آورد. ولی آنچه که هست را می‌توان دو‌دستی چسبید.
shadmehr
«فرقی نمی‌کند کدام ایزد... اگر ایمان داشته باشی تنها نمی‌مانی...»
zeze26
«به هیچ شاهی دل نبند... فقط به ایمان خودت دل ببند...
zeze26
قانون روزگار همین بود؛ اگر قوی باشی زنده می‌مانی. پس برای زنده ماندن، با قوی‌ها باش!
zeze26
آنچه انسان را بسوی سرنوشت می‌برد، خواست مزداست...
zeze26
آسو سخن استاد را تصحیح کرد: «مزدا همواره پشتیبان کسانی است که بسوی نیکی می‌روند.»
zeze26
شوتروک با چشمان کم‌فروغ و خسته، نگاهش را به جوان کامبادنی دوخت و گفت: «زندگی به آسانی از آدم می‌گریزد. هرقدر کامروایی کرده باشی یا با سختی و ذلت روزگار گذرانده باشی، از تقدیر مرگ گریزی نداری. چه کسی می‌داند که پنجه مرگ در کدامین زمان و کدامین سرزمین، گریبان ما را خواهد فشرد؟»
zeze26
آسو با لحنی جدی گفت: «من فقط یک خدا را می‌پرستم و او مزداییست که از نوشیدن و خوردن بی‌نیاز است و پیروانش را منع کرده نوشیدن چیزی که مست می‌کند. اما مغان کرپن* که دشمنان او هستند، شراب هوم می‌خورند و مستی می‌کنند و مردم را فریب می‌دهند و به دروغ از میترا* و آناهید* سخن می‌گویند... من و پدرم از آنها نیستیم!»
کاربر ۱۳۲۰۴۹

حجم

۲۸۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۳۰ صفحه

حجم

۲۸۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۳۰ صفحه

قیمت:
رایگان