بریدههایی از کتاب اشتباه در ستارههای بخت ما (نحسی ستاره های بخت ما)
۴٫۲
(۲۸۴)
یه روز میآد که همهٔ ما از دنیا رفتهایم. همهٔ ما. زمانی میرسه که هیچ انسانی باقی نمیمونه که به خاطر بیاره زمانی کسی وجود داشته، یا اینکه گونهٔ ما آدمها چه کارهایی کرده. هیچکس باقی نمیمونه که ارسطو یا کلئوپاترا رو به خاطر بیاره، چه برسه به شما. هر کاری که کردیم و هر چی که ساختیم و نوشتیم، فکر کردیم و کشف کردیم، فراموش میشه.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
اگه فراموش شدن حتمیِ بشر نگرانت میکنه، تشویقت میکنم که بهش توجه نکنی. فقط خدا میدونه آدمهای دیگه چه کار میکنن.»
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
تقریباً همهٔ آدمها وسواس دارند که یک نشانه و نماد در دنیا بگذارند. باقی گذاشتن یک میراث. به درازا کشاندن مرگ. همهٔ ما میخواهیم به یاد بمانیم. من هم همینطور. چیزی که بیشتر از هر چیز دیگری آزارم میدهد، این است که یکی از تلفات فراموششدهٔ نبرد قدیمی و ننگین با بیماری باشم.
Waver
حس میکردم همه نگاهمان میکنند و در فکرند که مشکل ما چیست. اینکه ما در حال مرگایم و چه مادر قهرمانی داریم و خیلی چیزهای دیگر. این بدترین قسمت داشتن سرطان بود. گاهی شواهد جسمی بیماری، ما را از بقیهٔ مردم جدا میکرد.
sociologist
خداوند توی روزهای تاریک بهترین آدمها رو وارد زندگی آدم میکنه.»
mansore
«بعضی توریستها خیال میکنن که آمستردام شهر گناهه، اما حقیقت اینه که اینجا یه شهر آزاده و بیشتر آدمها توی آزادی گناه رو پیدا میکنن.»
shaparak
نگرانی از الآن تا آن روز بیفایده بود.
بااینحال، همچنان نگران بودم.
saharist
به نظر تو آتشفشانها باابهت هستن؟ این رو به ده هزار جسدِ جیغکشانِ شهر پومپئی بگو.
دختر بارون
نقاشیهای زیادی از مُردهها میبینی. عیسیمسیح رو روی صلیب میبینی و شخصی که چاقو تو گردنش فرورفته و آدمهایی که توی دریا در حال مُردنن. همینطور آدمهایی که در نبرد و در حال رژهٔ شهادتن، ولی حتی یه بچهٔ سرطانی بین اونها نمیبینی. حتی یه نفر مبتلاها به طاعون یا تب زرد یا هر بیماری دیگهای رو نقاشی نکرده، چون هیچ افتخار و عظمتی توی بیماری نیست. هیچ معنایی توی اون نیست. مُردن از بیماری افتخار نیست.»
دختر بارون
من یک شلوار جین کهنه پوشیده بودم که یک وقتی به تنم میچسبید و حالا گشاد و آویزان بود. با یک تیشرت زرد تبلیغاتیِ یک گروه موسیقی که دیگر دوستش نداشتم. مویم هم به همین شکل؛ موی پسرهای پادو که حتی زحمت شانه کردنش را به خودم نداده بودم. تازه، گونهٔ مسخره و تپلِ موشخرماییام هم بود؛ یک عارضهٔ جانبی درمان. شبیه یک آدم معمولی متناسب بودم با یک کله شبیه بادکنک. هنوز حتی از ورم زانو و ساق پایم چیزی نگفتهام. هر چند دیگر نگاهش نمیکردم، چشمهایش همچنان روی من قفل شده بود.
farzanepoursoleiman
آدمهایی که حالا بعد از مرگش، فضیلتهای او را تحسین میکردند. میدانستم که آنها در چند ماهِ گذشته او را ندیدهاند و هیچ تلاشی هم برای دیدن او نکردهاند.
Fatemeh Karimian
«بدون درد، چگونه میتوانیم شادی را بشناسیم؟»
Roghayeh
خداوند توی روزهای تاریک بهترین آدمها رو وارد زندگی آدم میکنه.
Roghayeh
عشق از روزهای سخت متولد میشود.
Roghayeh
پیدا کردن دوست خوب دشوار و فراموش کردنش غیرممکن است.
Roghayeh
خانه جایی است که دل آدم آنجاست.
Roghayeh
بیاییم آنگونه که دوست داریم و میخواهیم زندگی کنیم و از زندگی لذت ببریم، با این پیام که زندگی مال زندههاست و فرصت اندک.
Roghayeh
«زندگی زیباست / زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست / گر بیفروزیش، / رقصِ شعلهاش در هر کران پیداست.»
Roghayeh
آگوستاس بدون اینکه نگاهم کند، گفت «هَزِل گریس، با حرفهات شورواشتیاقم رو میکُشی. دارم سعی میکنم تا وسط انبوه زشتیها نظارهگر شکوه و جلال یه عشق تازه باشم.»
R.T
«گاهی آدمها قول میدن، ولی معنای قولشون رو نمیفهمن.»
R.T
حجم
۲۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
حجم
۲۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰۵۰%
تومان