ملویل که از عشاق پرشور سینما بود نخستین فیلمش، خاموشی دریا (۱۹۴۹) را با سرمایهٔ ناچیز شخصی و خارج از سیستم استودیویی فرانسوی جلوی دوربین برد. از دید ترکهای جوان این دستاوردی الهامبخش و قهرمانانه بود و چیزی جز دهنکجی به نظام مسلط صنعت سینما نبود که قدرت و امکان تولید را در اختیار گروهی خاص قرار داده بود و مابقی استخدامشوندگان و کارآموزان برای ساختن فیلم خود باید مطیعانه سلسلهمراتب حاکم را میپیمودند.
شهرام صفاری زاده
تروفو و گدار همواره در جستوجوی ترفندهای بصری خیرهکننده بودند؛ رنه فیلمهایش را به شیوهای کم و بیش کلاسیک فیلمبرداری میکرد، اما دستکاری در زمان را تجربه میکرد؛ رومر به استفاده از نماهای طولانی، دوربین ساکن و لنزهایی که نزدیک به دید انسان بود شهرت داشت. اما در پس این تفاوتها بدون شک مجموعهای از ارزشهای مشترک سینمایی نهفته بود. و فراتر از اینهمه، آنها در جستوجوی سینمایی «واقعگراتر» بودند. به قول ژان دوشه که از شرکتکنندگان در این جنبش بود، چیزی که بیش از هر چیز ارزش داشت «حقیقت بود، که به لحاظ اخلاقی برتر از خوبی و به لحاظ زیباییشناختی فراتر از زیبایی بود.»
شهرام صفاری زاده
به عقیدهٔ تروفو (و همراهانش) کارگردان باید مؤلف فیلم باشد ــــ یعنی هم سازنده و هم منشأ صدا و بینش هنری اصلی فیلم. واکنش بازن به دیدگاه تروفو بیش از همدلی بود، بااینحال متن را به او پس داد و از او خواست که آن را با لحنی ملایمتر بازنویسی کند.
شهرام صفاری زاده