- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب سنگ
- بریدهها
بریدههایی از کتاب سنگ
۳٫۶
(۱۰۵)
زرعه با دهانی کشآمده گفت: «چه اهمیتی دارد؟ چیزی که دیدن دارد، رعبی است که از این سپاه در دل کودکان حسین حاکم میشود.»
چهرهٔ ابنحجاج در هم رفت.
- تو دیگر چه جانوری هستی؟ نزاع با حسین است! با کودکانش چهکار داری؟
- چه بلاهت عجیبی داری! کودکان اینجا هستند تا حسین پشتشان پنهان شود. هنوز نفهمیدهای؟
- خیالات برت داشته!
فانوس
یعنی چه که طبیبی در مرکز شام، راه مداوای بیماری را نداند؟ مگر میشد به همین راحتی به سمت مرگ رفت؟ چطور ممکن بود تشنگی عزرائیلِ جانش شود حتی اگر حسین گفته باشد؟
یکباره در میانهٔ کوچه ایستاد. حسین گفته بود، اما مگر به گفتن حسین قرار بود چیزی در این دنیا عوض شود؟
فانوس
پوستش سوخت. چروک شد. سیاه شد و بر زمین ریخت. دوباره رویید. دوباره سوخت. دوباره چروک شد. دوباره سیاه شد و بر زمین ریخت و رویید. دوباره.
هرچه داشت میداد تا رها شود؛ اما رهایی نبود. سایهبانی از آتش بالای سرش بود، فرشی از آتش زیر پایش. فریاد میکشید.
- لعنت به آن لحظهای که حسین را دروغگو خواندم.
فانوس
- چه جنسی دارد این فلز! میبینی؟
دوباره ضربه زد.
- فقط با چیزی از جنس خودش میتوان تغییرش داد.
زرعه کاسهای آب از ظرف برداشت و سرکشید.
- اما خم میشود. میشکند. زنگ میزند.
- این خاصیت هر مادهٔ فانی در این جهان است.
- نه. سنگ اینگونه نیست. همین که زاده شد باقی میماند.
آهنگر پتک را بین خاکسترها خواباند.
- این خیال همهٔ مردمان فانی است. بقا را در جایی میجویند که وجود ندارد.
راز
بزرگی و شکوه بنیهاشم با حسین است. حرفی نیست. اما این جوانها که به میدان میآیند و «امیری حسین و نعم الامیر» میخوانند و خود را فدای حسین میکنند، زیر نگاه عباس مشق جنگ کردهاند. تکتکشان را عباس شمشیر به دستشان داده و پایشان را در رکاب اسب گذاشته.
Samadi
پس عباس کجاست که خواهرش در میانهٔ میدان است؟
Samadi
آن روز جوانی به میدان آمد، بلندبالایی که گیسوان سیاهش دور گردن حلقه شده بود. مثل الماسی که که از هر سو نگاهش کنی، نوری متفاوت میبینی. لطافت و مردانگی، حیا و سلحشوری از وجودش میتراوید.
Samadi
- حر انکار فضایل را مردانگی نمیداند.
بعد خندید.
- بر خلاف من که میبینم و نمیگویم و تو که اصلا نمیبینی.
- آنوقت چنین کسی را طلیعهٔ سپاه میفرستند.
- شجاعتر از او سراغ داری؟
z.hlj
مردان بنیهاشم چه حشمتی دارند؛ حتی هنگام مرگ!
n re
- بعضی روزها هیچوقت تمام نمیشوند
n re
حجم
۹۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
حجم
۹۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان