بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ایهام | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ایهام

بریده‌هایی از کتاب ایهام

امتیاز:
۴.۰از ۲۴۲ رأی
۴٫۰
(۲۴۲)
یا نور الله فی ظلمات الارض ای نور خدا در تاریکی های زمین...
زنبورِ پرکار
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست جای گلایه نیست که این رسم دلبری‌ست هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست! تنها گناه آینه‌ها زودباوری‌ست مِهرت به خلق بیشتر از جِور بر من است سهم برابر همگان نابرابری‌ست دشنام یا دعای تو در حق من یکی‌ست ای آفتاب هر چه کنی ذره‌پروری‌ست ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهی فقط سکوت سزای سبک‌سری‌ست
Samin
می‌دانی! قبل از تو هر چیزی معنای خودش را داشت. بعد از تو همه‌چیز معنای تو را به خودش گرفت
عضوی از قبیله لیلی ها
محبت اصیل، آنی به‌دست نمیاد که! آروم آروم... رفته رفته... استثنا هم داره ها. اما این استثنا ها هم با آدمای استثنایی شکل گرفته. مثال بارزش وجود مقدس پیامبره که اگر کسی خوش‌دل بود، همون لحظهٔ اول محبت رسول اکرم (ص) می‌نشست به دلش! به فدای وجودش...
Laya Sadegh
خدا وقتی ببینه توی خونه‌ش چیزایی رو راه دادید، کسایی رو راه دادید که خوشش نمیاد، تعارف نداره آقا! می‌ذاره می‌ره از اون خونه. انگار راحت نباشه... می‌ره! حالا تو هزاری هم برو دنبالش! نمیاد دیگه جانم... برنمی‌گرده تا وقتی‌که خونه‌ش رو خالی کنی از هرچی بدش میاد...»
Laya Sadegh
من هیچ‌وقت آدم عجیبی نبوده‌ام. الان هم نیستم؛ اما لابد وقتی تو می‌گویی، هستم! یعنی گاهی می‌فهمم که عجیب شده‌ام! اما عجیب به تعبیر تو. من اسمی برایش نمی‌گذارم چون توصیف‌پذیر نیست. یعنی می‌دانی؛ احساس می‌کنم تفاوت منِ عادی با منِ عجیب (به تعبیر تو) همین توصیف‌ناپذیرهاست! اسم بهتری برایش نیست؟! باید باشد... مثلاً ناگفته‌ها، بله این بهتر است. منِ عجیب، پر از ناگفته است نسبت به منِ عادی.
m.motahari99
بعضی از محبت‌ها هستند که یه اوجی دارند و یه فرودی! یهو میان، به‌هم می‌ریزند، همون قدر هم یهویی می‌رن! چشمت رو باز می‌کنی می‌بینی عه! من که تا دیروز خاطرخواهش بودم! چرا عادی شد همه چی؟! حالا تا بخواهی از این محبت‌ها داریم. اصلاً جنس محبت دنیایی همینه! تاریخ‌مصرف داره. هرچی هم باشه، بعدش عادی می‌شه. می‌خوای چیز جدیدتری رو کشف کنی!
aseman
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم!...
aseman
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم!... ... به‌گمانم سعدی بعد از سرودن این بیت، ساعت‌ها گریه کرده باشد...
میس سین
ما بدین در نَه پی حشمت و جاه آمده‌ایم! از بدِ حادثه این‌جا به پناه آمده‌ایم...
یمنا
این همه مدت... این همه روز... درست در زمانی که من و دلم جای دیگری بودیم، تو در حاشیهٔ داستانِ من بودی و من در بطنِ داستانِ تو!... دلم به‌هم ریخته‌است... چقدر در نظرم بالا رفته‌ای...
هدیه خانوم هستم
حتی برای یک حرف «م» هم ذوق کرده‌ام! آنجایی که آخرین کلمه را گفتی: ممنونم! می‌توانستی بگویی ممنون. می‌توانستی بگویی ممنونیم! به هرحال یک تیم هستید دیگر. اما این کلمه، یک کلمهٔ شخصی است... مالکیت دارد. یعنی من ممنون هستم! به هر حال طرفت یک آدم ادبیاتی است! هر واژه و هجایی برای خودش معنایی دارد! اصلاً به این چیزها فکر می‌کنی؟!...
Mahtab
از من ای آرام جان، احوال صائب را مپرس خاطر آسوده‌ای داری، چه آزارم تو را؟!...
Fateme Naemi
بعضی از محبت‌ها هستند که یه اوجی دارند و یه فرودی! یهو میان، به‌هم می‌ریزند، همون قدر هم یهویی می‌رن!
محمدجواد
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیّوق بر شدم مهر این‌جا دوتا معنی داره! یکی خورشید، یکی محبت و عشق! خب این‌جا اگر معنای خورشید رو در جمله جایگزین کنیم، بیت معنای درستی نخواهد داشت: خورشید من به جان رسید! نادرسته! اما همین واژه با «آفتاب» و «عیّوق» (نام یک ستاره) تناسب داره و آرایهٔ مراعات نظیر رو می‌سازه... یه مثال دیگه بزنم تا کامل متوجه بشید! ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی‌ست حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی‌ست بغض می‌کنم... خب این‌جا ماه دو معنی داره! یکی ماه آسمان که استعاره از معشوقه، یکی هم ماه تقویم! منظور شاعر معلومه که معشوقشه. اما ماه، با هفته و سال هم تناسب داره. یعنی معنایی که مورد نظر نیست، با چند کلمه تناسب داره...
راوی
دعای آن حضرت در اقرار به گناه
راوی
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست جای گلایه نیست که این رسم دلبری‌ست هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست! تنـها گنـاه آینـه‌ها زودباوری‌ست مِهرت به خلق بیشتر از جِور بر من است سهـم برابر همگان نابرابری‌ست دشنام یا دعای تو در حق من یکی‌ست ای آفتـاب هر چه کنی ذره‌پروری‌ست ساحل جواب سرزنش موج را نداد
راوی
تلاشی نمی‌کنم. دست‌وپا هم نمی‌زنم. واقعاً آرام‌تر شده‌ام. احساس می‌کنم اصلاً این آخرین مکالمهٔ ما خواهد بود. هرچند که دلتنگی تو برایم سخت است. کاش بودی و می‌دیدی که چطور محبت تو دلم را تنگ و چشمانم را تر کرده است. اما خودم را کنترل می‌کنم تا حالم بدتر از این نشود.
عشق و عقل
تلاشی نمی‌کنم. دست‌وپا هم نمی‌زنم. واقعاً آرام‌تر شده‌ام. احساس می‌کنم اصلاً این آخرین مکالمهٔ ما خواهد بود. هرچند که دلتنگی تو برایم سخت است. کاش بودی و می‌دیدی که چطور محبت تو دلم را تنگ و چشمانم را تر کرده است. اما خودم را کنترل می‌کنم تا حالم بدتر از این نشود.
عشق و عقل
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم!... ... به‌گمانم سعدی بعد از سرودن این بیت، ساعت‌ها گریه کرده باشد...
عشق و عقل

حجم

۱۲۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۲۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۷۰%
تومان