بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سایبان سرخ بولونیا | طاقچه
کتاب سایبان سرخ بولونیا اثر جان برجر

بریده‌هایی از کتاب سایبان سرخ بولونیا

نویسنده:جان برجر
انتشارات:نشر سیفتال
امتیاز:
۴.۴از ۹ رأی
۴٫۴
(۹)
فراموش نکن که شهیدان انسان‌هایی عادی‌اند، هرگز از صاحبان قدرت نیستند. ممکن است بعدتر کمی قدرت به‌دست آورند، ولی این به‌خاطر اُسوه‌ای‌ست که از خود به‌یادگار می‌گذارند.
AS4438
دخترک با بادکنک ببریِ شناورش چنان شاد و کیفور است که وقتی با لب‌خند نگاهی به بالاسرش می‌اندازد، آدم خیال می‌کند به یک قطعهٔ موسیقی گوش سپرده است. شهر غریبی‌ست این بولونیا؛ به‌سان شهری که گویی آدمی پس از زندگانی در این دنیا، در آن قدم نهاده باشد.
☆Nostalgia☆
گرچه در میان‌سالی بود، سن‌وسالش به چشمم نمی‌آمد. نه این‌که پیر نمی‌شد یا نامیرا بود، نه! بلکه آن‌قدر از قید گذر ایام و گذشته‌وآینده رها بود که سن‌وسال‌دار به‌نظر نمی‌آمد. به‌همین‌خاطر بچه که بودم، می‌توانستم او را درست مثل هم‌سن‌وسال‌های خودم دوست داشته باشم. همین‌طور هم بود.
AmirHossein
در این‌جا اگر کنار یکی از این ستون‌ها بایستید و نگاه‌تان به ستون مقابل، در آن‌سوی سطح هشت‌ضلعی باشد و شخص دیگری نیز در کنار آن بایستد، حتا اگر افراد زیادی میان شما در حال عبور باشند، می‌توانید باهم صحبت کنید و صدای او را شفاف و بلند بشنوید؛ هیچ‌کسِ دیگری صحبت‌های‌تان را نخواهد شنید. ایدهٔ درمیان‌گذاشتن راز، در بطن این سازه است. برای گفتن یک راز، در این‌جا بایستی دو طرف اتفاقاً از هم فاصله بگیرند. واژه‌ها در میانهٔ آدم‌ها طنین می‌اندازد و در عین حال فقط همان دو نفر قادر به شنیدن آن‌هایند.
Mitir
آیا اندوه واژهٔ مناسبی برای اوست؟ غم او به خواست قلبی‌اش بدل شده. چیزی یارای متوقف‌کردن او نیست.
Mitir
از این موضوع به‌خوبی آگاهی داشت که خیلی از ما مدام باید برای حفظ دیدی معمولی و خنثا هر از گاهی از محیط اطراف‌مان روی برگردانیم. یکی از راه‌هایی که می‌توان به این مهم دست یافت این است که مدام توجه داشته باشیم همه‌چیز چه‌قدر زود می‌تواند معمولی شود.
Mitir
فراموش نکن که شهیدان انسان‌هایی عادی‌اند، هرگز از صاحبان قدرت نیستند. ممکن است بعدتر کمی قدرت به‌دست آورند، ولی این به‌خاطر اُسوه‌ای‌ست که از خود به‌یادگار می‌گذارند. اسوه‌ای که پاس‌دارِ هزاران ذرّه امید است. هزاران ذرهٔ امید برای دست‌یابی به بارقه‌هایی از سعادت و خوش‌بختی.
☆Nostalgia☆
سن‌وسالش به چشمم نمی‌آمد. نه این‌که پیر نمی‌شد یا نامیرا بود، نه! بلکه آن‌قدر از قید گذر ایام و گذشته‌وآینده رها بود که سن‌وسال‌دار به‌نظر نمی‌آمد. به‌همین‌خاطر بچه که بودم، می‌توانستم او را درست مثل هم‌سن‌وسال‌های خودم دوست داشته باشم. همین‌طور هم بود.
☆Nostalgia☆
در آن‌سوی سرخیِ این سایبان‌ها بدن‌هایی هستند با رازهای خودشان؛ رازهایی که دیگر در آن‌سو راز به‌شمار نمی‌آیند.
AmirHossein
هرگاه کنارش می‌ایستادم ـ چه در معنای استعاری کلمه چه به‌طور فیزیکی ـ خاطرم قرصِ قرص می‌شد. مدام می‌گفت زمان همه‌چیز را روشن می‌کند. جوری این‌را می‌گفت که من پیش خودم فرض می‌گرفتم زمان درست همان اتفاق‌هایی را مقدّر خواهد کرد که هردو دوست داریم پیش بیایند.
AmirHossein

حجم

۴۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

حجم

۴۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد