بریدههایی از کتاب همرزمان حسین (ع)
۴٫۵
(۳۶۰)
آنچه به نظر ما تفسیر واقعی کلمهٔ جهاد است، این است: جهاد عبارت است از درگیری با یک دشمن _ این دشمن، هرکه میخواهد باشد _ به یکی از اَشکال و شقوق ممکن.
f.r
به دلیل اینکه سه امام آخر ما، یعنی امام جواد، امام هادی و امام عسکری (علیهمالسّلام) در بحبوحهٔ جوانی کشته شدند. امام جواد (علیهالسّلام) را بیست و پنج ساله کشتند، امام هادی (علیهالسّلام) را سی و دو ساله یا سی و سه ساله کشتند، امام عسکری (علیهالسّلام) را بیست و هشت ساله کشتند. یک جوان بیست و پنج ساله را که اینقدر علاقهمند دارد، چرا میکشند؟
f.r
در زیارت امینالله که از معتبرترین زیارات است، وقتیکه خطاب به هریک از ائمّهٔ معصومین (علیهمالسّلام) صحبت میکنید و عرض ارادت میکنید، از جمله این را میگویید که: «اشهد انّک جاهدت فی الله حقّ جهاده»؛ شهادت میدهم که بتحقیق و بیشک تو در راه خدا آنچنان که شایسته است، جهاد و مبارزه کردی. پس اگر ما بخواهیم مطلب را تعبّداً هم قبول کنیم، این جهادی که در این زیارت هست، باید مورد پذیرش باشد و ائمّهٔ ما باید چهرههای مجاهد و فداکار و پرتلاش و پیکارجو و ستیزهگر در نظر ما معرّفی شوند؛
f.r
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) چهل شب بر درِ خانهٔ عدّهای از یاران پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) و قرآن و از علاقهمندان به اسلام میرفت و حتّی دختر پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) را هم با خود میبرد؛ یعنی از جنبههای عاطفی و فکری _ هر دو _ استفاده میکرد تا شاید از این راه بتواند یک اقلّیّت پولادین نیرومند را در اطراف خود جمع کند و مطمئن باشد که اگر با اینها حرکت کرد، اسلام نونهال و اسلام جدیدالولاده از بین نخواهد رفت.
f.r
امام سجّاد (علیهالسّلام) از بیان معارف دست نکشید؛ بهعنوان دعا، بهنام نیایش، مطالبی فراهم آورد و آنچه میخواست بگوید، گفت؛ منتها در قالب دعا گفت. امام (علیهالسّلام) معارف اسلام را بیان کرد، منتها بهصورت روایت نبود؛ بهصورت صحیفهٔ سجّادیّه بود و این صحیفهٔ سجّادیّه محفوظ ماند و در نسلهای بعد، مورد استفادهٔ پیروان امام سجّاد (علیهالسّلام) قرار گرفت و امروز هم مورد استفادهٔ ما است.
f.r
شغل دیگری که امام دارد، این است که باید راه پیغمبر (صلّیالله علیهوآله) را ادامه دهد. یعنی چه؟ یعنی پیغمبر جامعهای را بهوجود میآورد و این جامعه را بر مبنای اصول اسلامی بنا میکند و حکومتِ این جامعه را در دست میگیرد و مثل قافلهسالار دلسوزِ ازراهْآگهی، این جامعه را بهسوی هدف انسانیّت _ یعنی بهسوی رشد، تکامل، تعالی، ترقّی مادّی و معنوی _ به پیش میراند. بعد که پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) از دنیا رفت _ که او هم مثل همهٔ مردم، جاودان نیست و میمیرد _ باید دنبال سرِ او امامی بیاید و مردم را به پیش براند و رشد بدهد و جامعهٔ اسلامی را بهسوی تکامل و تعالی بکشاند و سوق دهد.
f.r
«مؤمنآفرینی» در جامعهٔ شیعهٔ زمان ائمّه بود و امروز نیست. «مؤمنزیستی» در جامعهٔ صدر اسلام بود و امروز نیست. آنها مؤمن زیست میکردند و مؤمن میمردند و مؤمن میآفریدند.
f.r
ما اگر چنانچه صد سال هم عمر کنیم، امّا ندانیم که امام ما برای چه بود و در راه اماممان حرکت نکنیم، شایسته و لایق نام شیعه نیستیم.
f.r
در میان یک ملّت، یک دانشمند چه میکند؟ در یک جامعهٔ فکری و ایدئولوژیکی، یک ایدئولوگ چه میکند؟ یک متفکّر چه میکند؟ یک مکتبشناس چه میکند؟ ولو اینکه خیلی حرفها را و خیلی پیشرفتها را و خیلی دریافتهای سنگین را به او منتسب نکنند، امّا او در پیشبرد جامعه اثر میگذارد؛ و این طبیعی است.
f.r
برای ادارهٔ این جامعه، یک مکتبی هم از طرف خدا آمده؛ یک سلسله معارف آمده، یک سلسله مقرّرات حقوقی آمده: شما اگر دزدی کنی، مجازاتش این است. اگر بر سر دیگری زدی، مجازاتش این است. تو ای حاکم! اگر استبداد ورزیدی، مجازاتت این است.
f.r
هرگاه روی هر مسئلهٔ فکری و هر جریان فکری، زور و استبداد و قدرتنمایی بهوجود آمد، آن جریان فکری رشد میکند؛ این خاصیّت طبیعی است.
رضا
در وظیفهٔ پیغمبر دو چیز وجود داشت: یکی عبارت بود از ارائهٔ یک اصول انقلابی و ایجاد انقلاب بر مبنای این اصول، و دوّم ساختن و بنیانگذاری یک اجتماع نو.
f.r
این زندگی ائمّه (علیهمالسّلام) است بهطور خلاصه. اگر شما نقّاش ماهر و زبردستی باشید و بخواهید او را ترسیم کنید، باید انسانی را ترسیم کنید که کولهپشتی بر دوشش است، کفشهای آهنی به پایش و آن عصای آهنی افسانهای در دستش و چشمش به افق، دارد این راه را میرود و به هر آنچه در پیرامون او از تهدیدها و از خطرها و از اشکالها میگذرد، بیاعتنا است و آنچنان خطوط قیافهاش تصمیم او را نشان میدهد که اگر این راه، دو هزار و پانصد سال هم بود، باز میرفت و باز حرکت میکرد.
f.r
یک انسان از اوّلی که از رختخوابش هم بلند شد، از داخل اتاق خوابش هم بیرون آمد و آن وقتی هم که در تاکسی سوار شد، تا آن وقتی هم که سوار قطار شد و به بیابانها رفت و راههای پر پیچ و خم را طی کرد و گذراند و بعد رسید به مقصد، همان آدمِ مسافر است. او حق ندارد بگوید که چون ما مثلاً در قهوهخانهٔ علیآباد پیاده شدیم، بنابراین دیگر مسافرت ما تمام شد.
f.r
بنابراین ما وقتی که میخواهیم زندگی ائمّه (علیهمالسّلام) را در نظر بگیریم و رویش مطالعه کنیم، دوازده امام را تک تک و جدا جدا مورد بحث قرار نمیدهیم؛ بلکه یک نفر را فرض میکنیم که در روز رحلت پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) ولادت یافت و در سال ۲۶۰ _ سال رحلت امام عسکری (علیهالسّلام) _ از دنیا رفت. ما یک انسان ۲۵۰ ساله را در نظر میآوریم.
f.r
آنچه در زمینهٔ شناخت شخصیّتی مثل گاندی برای شما قانعکننده و ارضاکننده است، این است که بدانید گاندی در هندوستان چه کرد، با کدام دشمن روبرو بود، انگیزهٔ او در مخالفت با این دشمن چه بود، برای اجرای این عمل از چه برنامهها و چه وسائلی استفاده کرد، روابط او با دیگر شخصیّتها و چهرههای معروف هند به چه صورت بود؛ اینها برای شما مهم است
f.r
وقتی که کسی دربارهٔ یک چهرهٔ معروفی مثل گاندی حرف میزند یا کتاب مینویسد، اگر بپردازد به اینکه گاندی در چه سالی و چه ماهی از آن سال و چه روزی از آن ماه و از پدری به چه نام و از مادری به چه خصوصیّت و در کدام شهر و در چه ساعت و در چه طالعی متولّد شد و کی مُرد و چند زن گرفت و چند فرزند پیدا کرد، آیا شما که نه شیعهٔ گاندی هستید، نه گاندی امام شما است، با خواندن یک چنین کتابی _ که قاعدتاً کتاب کوچکی هم نخواهد شد _ قانع خواهید بود که گاندی را شناختهاید؟ یقیناً نه.
f.r
موسیبن جعفر سازشکار نبوده. موسیبن جعفر کسی بوده که زنده ماندن او، برای هارون خطرناکتر بوده است از کشتن او، با اینکه کشتن او هم خیلی خطرناک بوده: خطر نارضایی مردم، خطر شورش مردم، خطر اغتشاش در میان مردم _ همینطور که اتّفاق هم افتاد _ خطر متوجّه شدن مردم پایتخت _ یعنی بغداد _ و فهمیدن آنها که این فرزند پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآله) است؛ که بالاخره هم فهمیدند. با اینکه این خطرها وجود داشت، امّا وجود خود امام یک خطر خیلی بالاتری داشت که این خطرها همه در مقابل آن صفر است.
f.r
در آن دورهٔ تاریخی اسلام در زمان بنیامیّه و بنیعبّاس، تمام خلفایی که در رأس جامعهٔ اسلامی بودند، همه افراد عاقلی بودند. نه عقل به معنای «ما عبد به الرّحمن»؛ نه، همین عقلِ مادّی شیطنتآمیزی که افراد دارند؛ خب، اینها خیلی عالیتَرَش را داشتند، این همه رقیب را اینها ساکت میکردند، این همه کشور را اینها نگه میداشتند.
f.r
بنده سؤال میکنم که اگر چنانچه واقعاً امام هفتم آنقدر با قدرت زمانش صمیمی و یگانه است که به او میگوید قربانت بشوم و شرّی که به جان تو میخواهد بخورد، به جان من بخورد، خب آیا برای دستگاه، کار عاقلانهای است که این شخصیّت موافق خود را، این شخصیّت خیرخواه خود را، این آدم رام را بکشد یا به زندان بیندازد؟ عقلای عالم این کار را میکنند؟
f.r
حجم
۳۷۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۳۷۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰۵۰%
تومان