بریده‌های کتاب در کوچه‌پس‌کوچه‌های جهاد
کتاب در کوچه‌پس‌کوچه‌های جهاد اثر مرکز مطالعات و هدایت حرکت‌های جهادی

کتاب در کوچه‌پس‌کوچه‌های جهاد

اینجا مکان و زمان معنایی ندارد. اینجا هر روزت کربلاست و هر کجایش باشی گویی که در کربلا هستی... اینجا نمازهای یومیه‌ات می‌شود شش‌گانه! آری، اینجا نمازشب بر تو واجب است... اینجا جهاد خاشعانه در مقابلت به‌زانو درآمده، ای جهادگر! به فدای نمازهای بی‌رمقت.. اینجا از زمین فاصله می‌گیری، اینجا زمینش نه خاکی و نه آبی‌ست! ملائک، زمین اینجا را برای تو بر تکه ابرها گسترانده‌اند و توگویی که با هر بیل‌زدنت، با هر آجر پَرت‌کردنت، پله‌پله از همین ابرها به خدا نزدیک‌تر می‌شوی... تو با تلاشت برای تبلیغ این آیین مقدس آجرهای کاخ بهشتت را ساخته‌ای... اینجا درک می‌کنی که پیش از آنکه برای مردم روستا کاری کرده باشید برای خود کارکرده‌اید و پیش از آنکه مردم به شما نیاز داشته باشند، شما نیازمند آن‌هایید...
کاربر ۱۲۶۱۸۰۴
حاج‌خانم اسکلت!!! یه روز بچه‌ها یه اسکلت بی‌زبون رو توی مدرسه پیدا کردن. تو همون لحظه شیطنت خفتهٔ بچه‌ها بیدار می‌شه روی اسکلت یه چادر می‌اندازن و یه برگه روش می‌چسبونن با این مضمون: «عاقبت اردوی جهادی!» وقتی‌که خوب از این اسکلت بیچاره عکس گرفتند و بهش خندیدن، اسکلت رو می‌ذارن جلوی در. ازقضا چند دقیقه بعد یکی از آقایون سر می‌رسه و گویا داخل مدرسه کاری داشته. از اون‌جایی که این اسکلت درست جلوی در تشریف داشتند، بنده خدا سرشو می‌اندازه پایین و می‌گه: یا الله! اما اسکلت از جاش جم نمی‌خوره. دوباره باز می‌گه: «یا الله خواهرم» اما انگارنه‌انگار. بچه‌ها هم از دور شاهد این ماجران؛ اما یه عده که از شدت خنده توان راه‌رفتن ندارن. یه عده‌ام اصلاً روشون نمی‌شه برن جلو. تقریباً ده‌دقیقه‌ای می‌گذره. درنهایت این برادر ما با احتیاط کامل و رعایت شئونات اسلامی از کنار این حاج‌خانم رد می‌شن و بالاآوردن سر و نگاه به این خانم همانا و زهرترک‌شدنشون همان! بچه‌ها هم از زور خنده و خجالت هرکدوم یه جایی قایم می‌شن!
f.r

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

صفحه قبل
۱
صفحه بعد