بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب داشت عباسقلی‌خان پسری | طاقچه
تصویر جلد کتاب داشت عباسقلی‌خان پسری

بریده‌هایی از کتاب داشت عباسقلی‌خان پسری

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۵ رأی
۳٫۸
(۱۵)
الا ای طوطی گویای اسرار! جلوی آن زبانت را نگه‌دار
سیّد جواد
بود عباس‌قلی خان پدری پدر فسقلی و مختصری شُل و وارفته و بدشکل و کچل لاغر و مردنی و بدهیکل کت و تنبان به تنش گریان بود هیکلش مثل نی قلیان بود داشت یک همسر و از آن همسر بیست، سی تا پسر قند عسل احد و کاظم و شهرام و سعید اسد و قاسم و بهنام و حمید ناصر و اکبر و محمود و کریم یاسر و اصغر و مسعود و رحیم حامد و بیژن و مهران و وحید راشد و بهمن و احسان و مجید باز هم ذکر کنم، یا کافی است؟
sadeghi
آن که رم می‌کند از او ابلیس چه اِبا می‌کند از تیم پلیس؟
میم.ابریشمی
معتقد بود خدا رحمان است حافظ حیثیت انسان است هر که جان داده، خودش نان بدهد کارها را سر و سامان بدهد
sadeghi
داشت عبّاس‌قُلی خان پسری پسرِ بی‌ادب و بی‌هنری اسمِ او بود علی‌مردان خان کُلفتِ خانه ز دستش به امان پشت کالسکۀ مردم می‌جَست دل کالسکه‌نشین را می‌خَست هر سحرگه دم در بر لب جو بود چون کرمِ به گل رفته فرو بس که بود آن پسره خیره و بد، همه از او بدشان می‌آمد
sadeghi
مثل پیوند غرب با شرق است شاعری که مهندس برق است
reza
هفت خان را به سلامت گذراند حیف در درد خودش عاجز ماند نمرۀ عینکش از ده رد شد درد کتف وکمرش ممتد شد علم و تحصیل، بلای تن شد حاصلش آرتروز گردن شد کار بیچاره به بن بست کشید آخر از مدرک خود دست کشید غورۀ قصۀ ما کشمش شد زد و القصه مسافر کش شد
میم.ابریشمی
شش کوچه بشمر از بغل سینما ونوس بعد از دکل، پلاک نود، واحد چهار با رمز «تَق تَتَق تَتَتَق تَق» به در بزن تا اینکه رأس ساعت دو موعد قرار، با هم نشسته مختصری گفتگو کنیم دربارۀ گذشتۀ جذاب لاله‌زار
YasmineGh
ظاهر و باطن او یکسان بود برخلاف دگران انسان بود
🌷
گرچه اوضاع همه نافُرم است، گله از وضع سیاست جرم است نقد سازنده اگر فتنه‌گری است لاجرم بی‌خبری خوش‌خبری است
🌷
«ما که اطفال این دبستانیم» از کتاب و قلم گریزانیم غالباً تخس و لوس و بی‌ادبیم موی‌ژولیده و پریشانیم اول ترم، فکر شیطنتیم آخر ترم، درس می‌خوانیم موقع امتحان پایان ترم بس که درمانده و پشیمانیم، خیره بر برگۀ بغل‌دستی لاجرم مثل فکس می‌مانیم بی هدف می‌رویم دانشگاه ارزش علم را نمی‌دانیم بعد طیّ مدارج عالی لنگ شغلی شریف می‌مانیم عوض حرفه‌ای درآمدزا در مسنجر تمام شب ON ایم سالها لنگ مدرکی هستیم تا که اقوام را بچزّانیم خانه از پای‌بست ویران است بس که در بند نقش ایوانیم
arefehfathiii
الغرض بس که دروغ از بر بود همدم مردم خوش‌باور بود
🌷
ما بقی هم شرابشون آبه آخر عشق و حال شون خوابه اسم شون: کارمند دون‌پایه عده‌ای بی‌خیال سرمایه
🌷
پسر سرکش و فرمان‌نبری داخل خانه: بد اخلاق و خشن خارج خانه: رمانتیک و فشن پسری خیره‌سر و تخس و نساز جلف و بی‌شخصیت و خانم‌باز با دو تا عشوۀ زن وا می‌داد به همه تیپ زنی، پا می‌داد ظاهری گول‌زن و خوشگل داشت مصرف خطّ لب و ریمل داشت پشت پلکش به کبودی می‌زد روز و شب عینک دودی می‌زد
سپیده
«داشت عباس‌قلی خان پسری» پسر با نمک و شور و شری پسری مزه‌پران و شیرین خوش‌بیان، چرب‌زبان و نمکین تشنه را تا لب ساحل می‌بُرد ناقلا از همه کس دل می‌بُرد هرکه از کوچۀشان می‌شد رد توی یک لحظه مُخش را می‌زد تا که دم می‌زد و لب تر می‌کرد با کلامش همه را خر می‌کرد
سپیده
«داشت عباس‌قلی خان پسری» پسر باادب و باهنری پسری ساده‌دل و فرمان‌بر پسری گوش به فرمان پدر بس که بود آن پسره چیز بلد همه از او خوششان می‌آمد نه به چت روم نظر داشت، نه زن نه پسرهای بدِ یکه بزن اهل دود و دم و سیگار نبود عاطل و تنبل و بی‌عار نبود بس که عشق قلم و کاغذ داشت عمر خود را سر تحصیل گذاشت
سپیده
نه زن و بچه، نه همصحبت داشت از سر بی‌کسی و دربه‌دری پاتوقش شد جلسات هنری بس که اشعار بد و مهمل بافت داخل کنگره‌ها شهرت یافت آخر از زندگی‌اش شد حاصل چند تا دفتر شعر خوشگل معنی آنچه که نامفهوم است، همه درسینۀ آن مرحوم است الغرض شاعر ما خاطره شد خسر الدنیا و الآخره شد
سپیده
داشت تأثیر ژن مادری‌اش روی رفتارِ «اوا خواهری» اش عوض کار و عمل یا تحصیل بود فکر مدل ریش و سبیل دایماً توی نخ زنها بود باز طفلک عزب و تنها بود ارّه شب روی عصب می‌سابید در عوض، صبحِ سحر می‌خوابید
سپیده
«داشت عباس‌قلی خان پسری» پسر پخمۀ بی کرک و پری پسری شاعر و قاطی پاطی هپل و خودخور و احساساتی کار او: گفتن اشعار جفنگ لقب شاعری‌اش: «ع. کلنگ» روز وشب کنج اتاقش دمرو لغت و قافیه می‌کرد رفو فرصتی تا که فراهم می‌دید، کلماتی بغل هم می‌چید دایم از پیش و پسش کم می‌کرد مثلاً شعر سر هم می‌کرد
سپیده
داشت در هر مدل و تیپ، پسر تاجر و کیف‌زن و جادوگر چه نویسنده، چه دکتر بودند با پدر راحت و دمخور بودند بهره از لطف خداوندی داشت مستعد بود و توانمندی داشت!
سپیده

حجم

۶۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

حجم

۶۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد