بریدههایی از کتاب داشت عباسقلیخان پسری
۳٫۸
(۱۵)
داشت یک همسر و از آن همسر
بیست، سی تا پسر قند عسل
احد و کاظم و شهرام و سعید
اسد و قاسم و بهنام و حمید
ناصر و اکبر و محمود و کریم
یاسر و اصغر و مسعود و رحیم
حامد و بیژن و مهران و وحید
راشد و بهمن و احسان و مجید
باز هم ذکر کنم، یا کافی است؟
سپیده
گر ببینی، مبلّغان سواد
همه خوشباورند و خالیبند
خود حافظ مگر نمیبرده
سمت بنگال و آن حوالی قند؟
reza
«ما که اطفال این دبستانیم»
از کتاب و قلم گریزانیم
زیـنـب🍃🌸
«داشت عباسقلی خان پسری»
پسر قرص و قوی و قدری
پسری هیکلی و ورزشکار
لوطی و غیرتی و مردمدار
قامتش قرص و صدایش بم بود
هیکلش گندهتر از رستم بود
کارش از بوق سحر نرمش بود
زیـنـب🍃🌸
بود عباسقلی خان پدری
پدر فسقلی و مختصری
شُل و وارفته و بدشکل و کچل
لاغر و مردنی و بدهیکل
کت و تنبان به تنش گریان بود
هیکلش مثل نی قلیان بود
زیـنـب🍃🌸
گوشهای بیحرکت کِز میکرد
با خودش نق نق و وِز وِز میکرد
ضجه میزد که نصیبش سختی است
زندگی پوچ و پر از بدبختی است
بس که بود از همه اعصابش خُرد،
قرص اعصاب و مُسکِّن میخورد
دانشش با خِرَدش همکفه بود
طفلکی ترمِ یکِ فلسفه بود
دایماً گیج و دمغ بود و کسل
نیچه میخواند و فلوطین و هگل
گلهمند از فلک بیبنیاد
گیر ششپیچ به خلقت میداد
پیش چشمش همه جا بود سیاه
کفر میگفت نعوذ بالله
میم.ابریشمی
گربۀ مسکین اگر پر داشتی
سرنوشتی مثل کفتر داشتی
سالها کنج قفس با دلخوری
چشم خیس و گونۀ تر داشتی
در قفس پیژامه، دمپایی به پا
چون جناب عطریانفر داشتی
جای ولگردی میان کوچهها
چند تا فرزند و همسر داشتی
وای بسا چون گربۀ اشراف شهر
کلفت و دربان و نوکر داشتی
میشدی پروار، اما در عوض
همسری باریک و لاغر داشتی
روزها با شهره میگشتی و شب
دِیت با لیلا فروهر داشتی
جای جوی آب و سطل آشغال
خانه بر سرو و صنوبر داشتی
جوجههای خوشگل و تو دل برو
چند ماده، چند تا نر داشتی
پیش چشم گربههای در به در
وضع و حالی حسرتآور داشتی
arefehfathiii
حجم
۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
حجم
۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان