گفت «مگر الان مُردهایم؟»
با همان دلواپسی و تعجب قبلی گفتم «تو نه، ولی من مُردهام. طبق روایات، الان باید بروم به سمت پایان، ولی من برگشتهام به سمت آغاز.»
n re
گلوله درست وسط پیشانیام خورد و باعث شد بمیرم. وقتی مُردم، دیدم به جای اینکه در جایی شبیه دوزخ، بهشت، یا حداقل برزخ باشم، انگار به ابتدای خلقت برگشتهام و با پدرم حضرت آدم ابوالبشر و مادرم حضرت حوا و برادرم نشستهایم و داریم غروب غمانگیز آفتاب را نگاه میکنیم.
n re
زیاد پیش میآید که در یک لحظه، آدم واقعاً نمیداند، الان موقع خوشبختیاش است، یا موقع بدبختیاش. خوشبختی ما، این است که خوشبختی آدمهای خوشبخت را از نزدیک نمیبینیم و خیلی ناراحت نمیشویم که بدبختایم؛ خوشبختی ما، از زاویهای دیگر، این است که آدمهای بدبخت دقیقاً دوروبر خودمان هستند و زندگی آنها را کاملاً از نزدیک میبینیم و خیلی دلمان به حال خودمان نمیسوزد؛ چون آنها بهراستی و بیرحمانه از ما بدبختترند.
n re