بریدههایی از کتاب مرد گمشده
۳٫۷
(۹۰)
یک بار این تجربه را پشت سر گذاشته بود. با تمام وجودش مطمئن بود دوباره نمیتواند این کار را بکند.
zohreh
«دستکم یه شانس برای فراموش کردن بهشون بده.»
«من ده سال پیش التماسهام رو کردم. فایدهای نداشت.»
«کسی نمیخواد دوباره التماس کنی. فقط سر راهت باهاشون سلام و احوالپرسی کن. یا یه کم بیشتر. زمان زیادی گذشته.»
«همون آدمها هستن.»
«بعضی آره، بعضی نه.»
zohreh
سالهای زیادی پیشرو بودند و هنوز شانس انتخاب داشت.
zohreh
ناتان حس کرد انگار در این لحظه برای اولین بار در زندگی، درست همانجایی است که باید باشد. کنار اوست، ستارههای کریسمس گرم و روشن در آسمان بالای سرشان میدرخشیدند. حس خوبی بود. مثل فرصتی دوباره.
zohreh
ناتان دوباره ساکت شده بود، این بار خیلی طولانیتر چون ذهنش به زمانهای دور برگشته بود، انواع فکر در سرش میچرخید. دست آخر نفس عمیقی کشید.
zohreh
«کمرون فکر میکرد میتونه مثل پدرش نباشه. واقعاً فکر میکنم دوست داشت پدر و شوهر خوبی باشه و میتونست عالی باشه. واقعاً هم بود. اما یهو عوض میشد. بدون هیچ دلیلی. اصلاً یه آدم دیگه میشد. من مدتها نگرانش بودم تا اینکه یه روز بیدار شدم و حس کردم ازش میترسم.»
zohreh
کسانی که درد زیادی میکشند دیگران را هم دچار درد میکنن و امیدوارم، به خاطر خودت و کسانی که اطرافت هستند، به آرامش برسی.
zohreh
اولین باری بود که چیزی نزدیک به خوشحالی را حس میکرد.
zohreh
«میتونی به من اعتماد کنی.»
«آره. میدونم.»
zohreh
خیلی خوبه که برای خودت رؤیا داری.
zohreh
میخوام یه چیزی به تو بگم:
بخشیدمت.
شاید نیازی به بخشش من نداشته باشی، یا حس کنی هرکاری برای فراموش کردن ماجرا کردی. اما از صمیم قلب آرزو میکنم، اینطور نباشه.
zohreh
آیا آمده بود اینجا دعا کند؟ نمیدانست. اهل این کارها نبود، اما مرگ کارهای عجیبی با آدم میکند.
zohreh
حالا کسی را حس میکنی؟
فقط خودمون.
zohreh
«میدونم این اواخر همه چیز عالی نبوده. اما راستش، مشکل زمینها نیستند. فقط این نیست، به هیچ وجه.»
«پس چیه؟»
ناتان کمی با تأخیر جواب داد. «نمیدونم. خیلی چیزها. من چند تا انتخاب بد داشتم. کارهای احمقانهای کردم. کارهای بدی با پدربزرگت کردم.»
zohreh
رویکرد کمرون به زندگی همیشه همراه با نظم بود. هر کاری میخواست انجام دهد اول فکر میکرد به چه نتیجهای میخواهد برسد، بعد خیلی منظم کارش را انجام میداد. ناتان اغلب تلاش کمی میکرد و انتظار زیادی داشت. هر بار راه حل کمرون موفقتر بود.
zohreh
کیت با پدر ناتان خوب نبود، اما خیلی عجیب نبود. خود ناتان هم نتوانسته بود با پدرش کنار بیاید.
zohreh
در طلوع آفتاب گم میشوی و دیگر صدایت را نمیشنوم.
zohreh
تقصیر او نبود که چیزی فرق نکرده بود.
zohreh
«ممنون رفیق. اما من تنهایی حالم خوبه.»
zohreh
به خانه که برگشت، تازه فهمید چهقدر خسته است.
zohreh
حجم
۲۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان