بریدههایی از کتاب مرد گمشده
۳٫۷
(۹۰)
همزمان هم واقعاً خوشحال بود، هم نبود.
zohreh
چهقدر از آینده میترسید. چهقدر دلش برای او تنگ شده بود.
zohreh
«چرا؟»
«حماقت. به خاطر هیچ و پوچ.»
zohreh
کارل برایت معمولاً عادت داشت پسرهایش را تنبیه کند، اما اجازه نمیداد کس دیگری جلو مردم دربارهشان چرت و پرت بگوید.
zohreh
جامعه مثل جذامیها او را طرد کرده بود و انگار نه انگار وجود داشت.
zohreh
هیچ توجیهی قابل قبول نبود. حتی اگر توی آتش و در حال مرگ هم بودی باید میایستادی و کمک میکردی. در این دنیا هیچ دلیلی وجود نداشت که بتواند کار او را توجیه کند.
zohreh
تنبیه جامعه خیلی سریع بود. جلسهای تشکیل شد و ناتان در برابر شصت جفت چشم اتهامزننده ایستاد و متن عذرخواهی خواند.
zohreh
میشد نفرت و بیاعتمادی را بهوضوح حس کرد.
zohreh
نه به خاطر دیگران، به خاطر خودش، وجدانش به او اجازه نداد.
zohreh
وسط آن دعوا یاد السا افتاد. جادوی شب گذشته خوب یا بد به نفع کیت تمام شد، حداقل در آن لحظه، مردی که روبهرویش بود برایش اهمیتی نداشت. او و پولش نمیتوانستند همه چیز را از ناتان بگیرند.
zohreh
تو هیچ وقت به خودت زحمت ندادی من رو بشناسی کیت.
zohreh
«رفیق، توی این دنیا هیچ چی نمیتونه اون زن رو خوشحال کنه. اگه دائم توی گوشش نمیخوندی با من وقتش را تلف میکنه، الان نرفته بود.»
zohreh
به سمت غرب. تا جایی که چشمش کار میکرد، ادامه داشت، عمیق و مسطح، همهاش بیابان بود. دریایی فوقالعاده از هیچ. اگر کسی دنبال فراموشی میگشت، میتوانست برایش بهترین گزینه باشد.
zohreh
«اینکه بعضی وقتها آدمها فقط دنبال راه فرار میگردن. و راه درست همیشه در دسترس نیست.»
zohreh
«خب شاید هیچی. بعضی وقتها آدمها فکر میکنن تفنگ سادهترین راه حله، در صورتی که نیست. از نظر ذهنی مانع خیلی بزرگیه. در ضمن استفاده از تفنگ برای بعضیها غیرممکنه. گاهی...»
zohreh
همیشه میگن وقتی جایی موندی از ماشین خارج نشو، مگه نه؟ بهش میگن قانون طلایی.
zohreh
«این روزها ماشینهای قدیمی بهتر کار میکنن. مدلهای جدید همه نمایشگرهای الکترونیک و از این جور چیزها دارن که نمیتونن توی گرد و خاک دووم بیارن. از درزها میره تو و تمام سیستم رو از کار میاندازه. کم از ماشینش خیلی خوب نگهداری میکرد.»
zohreh
«اونجا بودنش خیلی عجیبه. یه قبر تک، وسط بیابون. تا حالا همچین چیزی ندیدم.»
zohreh
اون موقع تفریح زیادی نداشتیم، به همین خاطر کارهای عجیب مخصوص پیرزنها رو انجام میدادیم. تمبر جمع میکردیم و از این کارها.
zohreh
حالا که دیگر دایناسورهای واقعی بیرون نمیآمدند، جیبهای ناتان پر بودند از دایناسورهای پلاستیکیای که باید دفن میشدند.
zohreh
حجم
۲۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان