بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آمیخته به بوی ادویه‌ها | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آمیخته به بوی ادویه‌ها

بریده‌هایی از کتاب آمیخته به بوی ادویه‌ها

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۵۴ رأی
۴٫۰
(۵۴)
گفت در هفده سالگی، جوان بودم و عاشق. جنگجو بودم و فکر می‌کردم وقتی بپرم هوا، هر توپی را گل می‌کنم. گفت برای هر بازی فقط یک سوت آغاز زده می‌شود. بعد زل زد توی چشم‌هایم و گفت هر بازی هم یک وقتی سوت پایان دارد.
محدثه کوهپایی
ننه‌علی عاشق بچه‌اش بود. عاشق تنها کس‌وکارش. می‌گویند ننه‌ها همه عاشق بچه‌هاشان هستند اما علی برای ننه‌اش شد رود بهمنشیر برای خرمشهر، شد صدای فیدوس برای آبادان.
Soheyla
هر شهری مال آدم‌های آن شهر است. آدم‌هایی که هر کدام قصه‌های خودشان را دارند.
Soheyla
آفتاب آبادان همان‌طور که پوستش را سوزانده بود، بدی‌هاش را هم خاکستر کرده بود و قلبش، بی‌غل‌وغش، طوری می‌زد که انگار یک قورباغهٔ کوچک توی قفسهٔ سینه‌اش بپر بپر می‌کرد.
Soheyla
کلمات عربی مرا گیر می‌اندازند. شبیه بوکسوری که ضربه‌های گوشهٔ رینگ دخل او را می‌آورند اما توی قلبش و همه رگ‌های بدنش، اشتیاق کور و غیرقابل اجتنابی وجود دارد برای مبارزه. کلمات عربی مرا عاشق تو می‌کنند و دلم می‌خواهد پر بگیرم اما می‌دانم قاتل من همین کلماتند.
Soheyla
وقتی تو را می‌دیدم، به قدری می‌مُردم که انگار مرا دار زده باشند و چهل شبانه‌روز بر دروازه ورودی قاهره آویزانم کرده باشند. لو علَقونی علی بوابة القاهرة اربعین یوما و لیلة. من فقط یک مرد عاشقم. فأنا لستُ سوی رجلٌ عاشقٌ. و یک مرد عاشق هم هیچ‌چیز در بساط ندارد. والعاشق لا یخفی شیئا...
Soheyla
توی شلوغی‌های مترو، وقتی می‌خواهم از نفس گرم و بدبوی آدم‌های غریبه فرار کنم، چشمم را می‌بندم و کلمات تو را احضار می‌کنم. از میرداماد و بهشتی و سعدی و ده جای دیگر می‌گذرم و پرت می‌شوم توی کوچه پسکوچه‌های قاهره.
Soheyla
من تو را آمیخته به بوی ادویه‌ها بوسیدم. چگونه آن همه بی‌تابی را فراموش کنم؟ چگونه راه بروم روی این سنگفرش‌ها و رد بشوم از کنار این صندلی‌ها که ما را دعوت می‌کردند به قهوه و تو همیشه توی فال‌های من بودی.
Soheyla
چگونه ادامه بدهم؟ چگونه برای مصر بمیرم اگر تو مرا نخواهی؟ که هر وقت با آن دلهره و تشویش توی آن میدان شلوغ صورتم را پوشاندم و دست‌هایم را بالا بردم و رگ گردنم زد بیرون و صدایم خشدار و کلفت رسید به آسمان؛ توی قلبم تو بودی حبیبتی. توی قلبم تو بودی که می‌گفتی برو، نترس و برو. اذهبْ، اذهبْ و لاتخفْ.
Soheyla
«گاهی اوقات در سکوت همدیگر را نگاه می‌کردیم و با هم می‌ترسیدیم؛ چون چیزی غیر از ترس در دنیا نداشتیم.»
Toobakiani
بعد با پر مینارش، صورت خشکیده و شوره‌زده از اشکش را پاک کرد
Toobakiani
رفتن. همه رفته بودند و ننه هم داشت می‌رفت و حسم، حس آدمی بود که هست اما انگار وجود ندارد. که توی همین دنیاست اما آدم‌های دیگر انگار دنیایش را نمی‌بینند.
Toobakiani
شال را پشت پنجره تراس دیدم که چطور توی باد تکان می‌خورد. انگار تو، توی باد و توی شب و توی آسمان داری می‌روی. بویت از شالت رفته بود. عطرک هجر وشاحک. وقتی خزیدم توی تخت، به قول خودتان فکر کردم اما «هر جا روی، وصله منی» و خوابیدم و دیگر مدت‌هاست که خوابت را هم نمی‌بینم.
Toobakiani
گاهی تمرکز می‌کنم و سعی می‌کنم به یاد بیاورم. تمام جزئیات حرف زدنمان را به یاد بیاورم. نه فقط حرف زدن که همهٔ چیزها و کارهای مشترکمان را. ما فکر می‌کنیم همه‌چیز یادمان می‌ماند اما کافی است فکر نکنیم، آن‌وقت همه‌چیز می‌پرد. مثل وقتی که در بطری باز می‌ماند و همه‌چیز از مایع بی‌رنگ می‌پرد و دیگر به درد نمی‌خورد.
Toobakiani
فکر می‌کردم عشق چارهٔ همه‌چیز است. و عشق چارهٔ همه‌چیز است به شرطی که شعله‌های آن روشن بماند
Nino
این صندلی‌ها که ما را دعوت می‌کردند به قهوه و تو همیشه توی فال‌های من بودی. «یا ولدی، لا تَحزَن... فالحُبُّ عَلیکَ هوَ المکتوب.» می‌ترسم. می‌ترسم فال بعدی‌ام را بخواند و بگوید: «لم أعرف أبداً أحزاناً تشبهُ أحزانک.»
خانم مارپل
وی قلبم تو بودی حبیبتی. توی قلبم تو بودی که می‌گفتی برو، نترس و برو. اذهبْ، اذهبْ و لاتخفْ.
خانم مارپل
اما تو در جوابم نامه‌ای طولانی نوشتی. نامه با «أحبک یا حبیبتی، أنتِ وطنی.»
خانم مارپل

حجم

۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد