بریدههایی از کتاب فراتر از بودن
نویسنده:کریستین بوبن
مترجم:حبیب گوهریراد
ویراستار:نازنین نظری فردوس
انتشارات:انتشارات رادمهر
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴۷ رأی
۳٫۸
(۴۷)
بهترین مادرها کسانی هستند که در عین مادر بودن، فراموش نمیکنند به همان اندازه همسر، معشوق و فرزند نیز هستند.
:)
مادر بینقص و بیعیب، مادری است که مانند تو، تمام عشقاش را بدون حساب و انتظار جبران، میبخشد و فقط برای فرزندانش زندگی نمیکند،
بلکه برای دیگران هم زندگی میکند و عشقهای دیگری را هم تجربه میکند.
:)
من همان گونه مینویسم که تو به من آموختی؛
همواره به دنبال آن هستم که در همه چیز، حتی در بدترینها، آن چه را که قابل ستایش و تمجیداست، بیابم.
:)
اندیشهای که درست نمیدانم حاوی لطافت است یا فاجعه...
:)
آن لطافت و ملایمتی که از تو به وجود من میرسید، هنوز هم میرسد و در این روز دیگر به اوج خود رسیده است؛
گویا ملایمت تو از مزارت، تراوش میکند.
:)
برای آن که بتوان کمی، حتی شده کمی زندگی کرد، باید دو بار متولد شویم: ابتدا تولد جسممان است و سپس تولد روحمان.
هر دو تولد مانند کنده شدنمیمانند. تولد اول بدن را به این دنیا میکشاند و تولد دوم، روح را به آسمان پرواز میدهد.
:)
دوستت دارم...
این رمزگونهترین کلامی است که شایستهٔ تعبیر تو در طول قرنهاست؛ کلامی که وقتی به درستی بیان میشود، تمام هدف و لطافتش را هدیه میکند.
:)
من همان گونه مینویسم که تو به من آموختی؛
همواره به دنبال آن هستم که در همه چیز، حتی در بدترینها، آن چه را که قابل ستایش و تمجیداست، بیابم.
honey
من آموختهام کسانی را که دوستشان دارم، خیلی زود از دست میدهم و کسانی را که بود و نبودشان برایم اهمیتی ندارد، همیشه در کنارم خواهم داشت...
honey
بیماری هیچ وقت علت نیست، بلکه پاسخ است...
پاسخی ناچیز به درد، به رنج، به بیکسی...
و نیز میدانم که بدبختی مانند یک میراث از یک نسل به نسلی دیگر میرسد، و بعد فقط یک نفر برای بلعیدن تمام آن کافی است.
مهدی ابراهیمی
دنیا مملو از جنایت است، زیرا در دستان کسانی است که پیش از هر کس خود را به قتل رساندهاند و اتکاء به نفس و آزادیشان را در خود خفه کردهاند.
مهدی ابراهیمی
هنگامی که انسان رابطهای را آغاز میکند، حالا میخواهد هر رابطهای که باشد، از همان ابتدا همه چیز را در مورد آن میداند؛
کافی است شخصی را که از کنارمان میگذرد ببینیم و به شیوهٔ سفر روحیاش نظری بیاندازیم، آن وقت همه چیز را در موردش حدس میزنیم. گذشته، حال و آیندهٔ هر رابطهای از همان لحظهٔ اول مشخص است.
مهدی ابراهیمی
زنها رؤیای ازدواج را در اعماق وجودشان حمل میکنند و همین امر باعث میشود که گاهی خسته شوند و همه چیز را رها سازند تا از این طریق، به طور کل تنها باشند.
مهدی ابراهیمی
مردها مانند پسر بچههایی فرمانبردار و مطیع هستند که همانگونه که به ایشان آموخته شده زندگی میکنند؛ و هنگامی که زمان ترک خانوادههایشان فرا میرسد میگویند: «خیلی خوب... اما من نیاز به یک زن دارم!» و چون به نظر مردها بهترین راه داشتن یک زن ازدواج است، ازدواج میکنند...
اما آنها وقتی ازدواج میکنند، دیگر به زن و خانوادهشان فکر نمیکنند. خودشان را با یک کامپیوتر سرگرم میکنند، قفسهای را تعمیر میکنند و یا خود را در حیاط و در باغچه و گلها مشغول میسازند؛ و این تنها راهی است که آنها برای نجات از زندگی پراز تلاطم خود انتخاب میکنند.
با ازدواج، گویا مردها چیزی را از دست میدهند و اما برعکس، زنها، گویا با ازدواج چیزی را به دست میآورند.
مهدی ابراهیمی
به نظر من ما انسانها بر روی کرهٔ زمین زندگی نمیکنیم، بلکه سرزمین واقعی ما، قلب کسانی است که به آنها علاقه داریم.
مهدی ابراهیمی
مرگ، بیشتر ما را، به این حال میاندازد و ما را به سوی رفتارهای کودکانه میکشاند؛ گویا انسان میخواهد زندگی را تنبیه کند، چرا که تصور میکند زندگی او را تنبیه کرده است.
پس مانند کودکان قهر میکند و بلافاصله آشتی میکند، بدون این که بداند چگونه...
مهدی ابراهیمی
هیچکس زندگی سادهای ندارد...
همین امر سادهٔ زنده ماندن، ما را به سوی سختترینها پیش میبرد. زندگی معقول نیست و نمیتوان آن را سالها به صورت یک طرح معماری ساده یا چیزی آرام انگاشت. زندگی قابل پیشبینی و مسالمتآمیز نیست. زندگی در وجود ماست.
مهدی ابراهیمی
اما تصمیم دارم با آن چه تحمل دیدنش را ندارم مواجه شوم.
من منتظر بازگشت تو هستم و این دست خودم نیست، من منتظر غیر منتظرهام. من به آن چه «امیدبستنی» نیست، امیدوارم.
مگر به جز این به چه چیز دیگر میتوانم امید ببندم؟!
مهدی ابراهیمی
برای صحبت کردن با مردهها هزاران راه وجود دارد؛
ولی رفتار یک دخترک چهار سال و نیمه، باید به ما بیاموزد که برای برقراری ارتباط با مردهها، ابتدا لازم است به آنها گوش دهیم؛
و مردهها تنها یک مطلب را به ما گوشزد میکنند:
باز هم زندگی کنید و خودتان را آزار ندهید و همیشه خندان باشید.
مهدی ابراهیمی
ستارههای قرمز رنگ، همچون بارانی از شهاب سنگ، درون سرت فرو میریزد. آنوریسم یا سکتهٔ مغزی. این چیزی است که پزشکها میگویند و نامی است که برای گفتن ناگفتنیها به کار میبرند.
تو فرصتی برای بیمار شدن پیدا نکردی. مرگ به گونهای غیر منتظره تو را در خود فرو برد. مانند جغد سیاه
مهدی ابراهیمی
حجم
۵۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۵۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان