بریدههایی از کتاب یادداشتهایی برای سیارهی پراسترس
۴٫۰
(۱۱۹)
تغییر نه با تمرکز بر نقطهای که قصد فرار از آن را داری بلکه با تمرکز بر نقطهای که خواهانِ رسیدن به آن هستی رخ میدهد. از بین بردن منفیها کافی نیست؛ تعداد مثبتها را افزایش دهید. امیدی که همین حالا هم کنار شماست را پیدا و به رشدِ آن کمک کنید.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
چگونه خوشحال باشیم (۲)
شخصیت حقیقیِ خود را با شخصیتی فرضی مقایسه نکنید. خودتان را در دنیایی از "ای کاش"ها غرق نکنید. با فکر کردن به نسخههایی دیگر از خود که در جهانهایی موازی تصمیمات دیگری گرفتهاند، ذهنتان را دچار درهم ریختگی نکنید. عصرِ اینترنت انسانها را به انتخاب کردن و مقایسه کردن تشویق میکند اما شما دست به این کار نزنید. تئودور روزولت میگوید: "مقایسه کردن، لذت بردن را به تاراج میبرد." شما خودتان هستید. گذشته گذشته است. تنها زمانی که میتوان از آن زندگیِ بهتری ساخت زمان حال است. تمرکز بر پشیمانیها، جز تبدیل کردن زمانِ حال به حسرتی دیگر که ای کاش تصمیم دیگری گرفته بودید فایدهٔ دیگری ندارد. واقعیت خود را بپذیرید. آنقدر انسان باشید که از اشتباه کردن باکی نداشته باشید. آنقدر انسان باشید که از آینده هراسی نداشته باشید. آنقدر انسان باشید که آنچه را که هستید بپذیرید. پذیرشِ اینکه کجای زندگی هستید، شادمان بودن نسبت به دیگران را بیش از اندازه آسان میسازد؛ بی آنکه نسبت به خودتان احساس اسفناکی داشته باشید.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
سعی نکن احساسی داشته باشی که نداری. سعی نکن چیزی باشی که نمیتوانی باشی. صرفِ این انرژی تو را از پای درمی آورد.
NeginJr
خودت را برای شناخت خودت به صُلابه نکش. یکبار برای همیشه دست از تلاش برای اینکه بفهمی چه کسی هستی بردار. آلنِ واتسِ فیلسوف میگوید: "تلاش برای تعریف کردنِ خودت مثل این است که بخواهی دندان خودت را گاز بگیری."
NeginJr
احساس میکنی درکت نکردهاند. هرکسی حس میکند که درکش نکردهاند. نگرانِ درک کردنِ دیگران نباش. خودت خودت را درک کن. بعد از آن دیگر هیچ چیز اهمیتی ندارد.
NeginJr
حساب کاربریِ بهترین دوستِ شما در اینترنت بهترین دوستِ شما نیست. پُستی که در مورد یک روزِ خوب در پارک گذاشته شده در واقع یک روزِ خوب در پارک نیست. و این میل برای نشان دادن میزان خوشحالیتان به جهان و جهانیان، در واقع میزانِ واقعیِ خوشحالیِ شما نیست.
NeginJr
در گذشته فکر میکردم شبکههای اجتماعی خطری ندارند. فکر میکردم از آنها استفاده میکنم چرا که از آنها لذت میبرم. اما حتی زمانی که از آن لذتی نمیبردم نیز از آن استفاده میکردم. احساسِ آن زمان را به خاطر دارم. حسِ آن وقتی است که ساعت سه صبح در کافهای نشستهای در حالی که تمام دوستانت به خانه رفتهاند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
۹. هرگز وعده غذایی یا خواب خود را به خاطر اینترنت به تاخیر نیاندازید.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
۷. درگیرِ رتبهبندی و امتیازات نشوید. اینترنت عاشق رتبهبندی است. حال هرچه که میخواهد باشد. از نقدهای سایت آمازون و تریپ اَدوایزِر و راتِن تومِیتوز گرفته تا رتبهبندی عکسها و پُستهای توییتر و لایکها و تعداد به اشتراک گذاشته شدنشان. همهشان را نادیده بگیرید. این امتیازات و رتبهبندیها نشانهٔ ارزشمند بودن نیستند. هرگز خودتان را بر اساس آنها قضاوت نکنید. احتمالاً برای اینکه همه شما را لایک کنند و از شما خوششان بیاید لازم است بیمزهترین و خنثیترین آدمِ روی زمین باشید. یقیناً ویلیام شکسپیر بهترین نویسنده تاریخ است اما با این وجود در سایت گودریدز امتیاز متوسطِ ۳.۷ را به خودش اختصاص داده.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
شما میتوانید در اینترنت دوستانی واقعی پیدا کنید اما واقعیتِ غیر دیجیتالی همچنان معیاری سودمندتر برای محک زدنِ آن دوستی است. همین که برای یک دقیقه، یک ساعت، یک روز یا یک هفته از اینترنت فاصله بگیرید، از اینکه چگونه آن دوستی از ذهن شما پاک میشود شوکه خواهید شد.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
همیشه در زندگی مان در آرزوی چند ساعت اضافهتر هستیم اما این چند ساعت کمکی نخواهند کرد. مسلماً مشکل کمبودِ زمان نیست. مشکل اینجاست که بارِ سنگینی از "همه چیز" را بر دوش میکشیم.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
ما به زندگی در زمان حال تشویق نشدهایم. آموزش دیدهایم تا جایی دیگر زندگی کنیم؛ جایی به نام آینده
من زنده ام و غزل فکر میکنم
اخبار به شکلی ناخودآگاه با تمرکز بر بدترین چیزها، با بدبینی و گرایش به سمت فجایع و با مانور دادن بر موجی از اطلاعاتِ بی پایان و تکراری که روی همان موضوع اضطرابآورِ همیشگی تمرکز دارند، شیوهٔ عملکرد ایجادِ ترس و وحشت را تقلید میکنند. پس این روزها تشخیص اینکه اختلال اضطراب در کجا خاتمه پیدا میکند و اخبار واقعی از کجا آغاز میشوند امری دشوار است.
پس به خاطر داشته باشید:
تماشا نکردن اخبار شرم نیست.
در توییتر فعالیت نداشتن شرم نیست.
قطع اتصال شرم نیست.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
درمانِ نگران بودن در مورد پا به سن گذاشتن، گاهی همین پا به سن گذاشتن است.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
زندگیتان را ساده کنید. آنچه را که الزامی در بودنش وجود ندارد، از خود دور کنید.
هومنم
باید نسبت به ترسیدن، نترس باشیم. باید خودِ نابغه، حقیقی، زیبا، شکننده، ناقص، معیوب، حیوان، سالخورده و شگفتانگیزمان باشیم که در زمان و مکان محصور شده و چنان آزاد است که هر زمان که اراده کند میتواند چیزی پیدا (از یک آهنگ و تماشای نور خورشید گرفته تا یک مکالمه و یک تکه نقاشیِ زیبا) و شگفتیِ محض و دستنیافتنیِ زنده بودن را حس کند.
هومنم
آندریا با صدای توأم با ناامیدی که فقط ازدواج (یا فقط ازدواجِ با من) میتواند در انسان ایجاد کند پرسید: "چی شده؟
شقایق.م
این کتاب بر آن است تا ثابت کند احساس ما درست به اندازهٔ داراییهای ما ارزش و اهمیت دارد؛
من زنده ام و غزل فکر میکنم
هدف این کتاب این نیست که بگوید همه چیز به نابودی رسیده و همه ما بدبخت شدهایم چرا که برای رسیدن به چنین هدفی توییتر وجود دارد!
من زنده ام و غزل فکر میکنم
استفاده از لپتاپ نیز میتواند به تهدیدی برای ستون فقرات تبدیل شوند. حتی یکبار چشم پزشک به من گفت که عفونت چشمها و مسدود شدن مجرای اشک چشمم نتیجهٔ نگاه کردن بیش از اندازه به صفحهٔ نمایشگر است چرا که ظاهراً هنگام استفاده از کامپیوتر و خیره شدن به صفحهٔ نمایشگر، کمتر پلک میزنیم.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
حجم
۲۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان