بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب طاعون | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب طاعون

بریده‌هایی از کتاب طاعون

نویسنده:آلبر کامو
امتیاز:
۳.۸از ۱۳۶ رأی
۳٫۸
(۱۳۶)
در دنیای مردی که کار می‌کند، تنگدست است، آینده‌ای نامعلوم و کم‌وبیش مسدود دارد و شب دور میز شام ساکت است و حرفی نمی‌زند جایی برای عشق و شور و شوق باقی نمی‌ماند
نفیس
بیش‌تر مردم به چیزهایی حساسیت نشان می‌دادند که یا عادت‌هاشان را برهم زده و یا به منافع‌شان لطمه وارد آورده بود
نفیس
سرانجام در این اوج تنهایی و انزوا، هیچ‌کس نمی‌توانست به کمک همسایه‌اش امیدوار باشد و هرکس با اشتغال‌های ذهنی خودش تنها مانده بود. اگر یکی میان ما، برحسب تصادف، می‌کوشید با کسی درددل کند یا از احساسش حرفی بزند، پاسخی که دریافت می‌کرد، هرچه می‌خواست باشد، بیش‌تر وقت‌ها نمک به زخمش می‌پاشید. آن‌وقت درمی‌یافت که او و مخاطبش هر دو دربارهٔ موضوع مشترکی حرف نمی‌زنند. چون او درواقع از روزهایی طولانی حرف می‌زد که طی آن‌ها شوربختی و درد و رنجش را نشخوار کرده و تصویری را که می‌خواست به دیگری منتقل کند مدت‌ها در کورهٔ انتظار و شور و اشتیاق پخته بود. مخاطبش برعکس، احساسی قراردادی یا دردی ناچیز را درنظر مجسم می‌کرد که هرکسی می‌توانست به آن دچار شود، یعنی اندوه غربتی معمولی، پاسخ چه خیرخواهانه می‌بود و چه خصمانه، همواره نابه‌جا از کار درمی‌آمد و باید دست‌کم در مورد کسانی که سکوت برای‌شان تحمل‌ناپذیر بود از آن چشم‌پوشی می‌کرد.
نفیس
چشم‌ها را به زمین دوختند، چون افقی پیش روی‌شان نبود
نفیس
برای همگی ما احساسی که سراسرِ زندگی‌مان را دربرمی‌گرفت و گمان می‌کردیم به خوبی با آن آشنایی داریم (اهالی اوران همان‌گونه که تا به‌حال گفته شد از احساس‌های ساده‌ای برخوردارند)، چهرهٔ تازه‌ای به خود گرفت.
نفیس
. وقتی به آزمایشگاه رسید، یقین پیدا کرد که این احساس، یعنی رخنه‌کردن طاعون در شهری با کارمندانی جزء که چنین عزت نفسی دارند، کاملا بی‌خردانه است. او هیچ وجه مشترکی میان چنین خصوصیات فردی با طاعون نمی‌یافت، به همین دلیل هم فکر می‌کرد طاعون میان همشهریان‌مان عملا آینده‌ای ندارد.
نفیس
ولی شهرها و کشورهایی هم هستند که مردمانش گهگاه چیزهای دیگری هم برای‌شان مطرح است، به‌طور مثال فکری، اندیشه‌ای
نفیس
روشی آسان برای شناختن یک شهر، پی‌بردن به نحوهٔ کارکردن، دوست‌داشتن و مردن مردمانش است. در شهر کوچک ما، نمی‌دانم به‌خاطر آب و هوایش است یا چیزی دیگر که همهٔ این چیزها با شتابزدگی و پریشان خیالی صورت می‌گیرد، یعنی آدم در آن ملول می‌شود و می‌کوشد به همه چیز عادت کند.
نفیس
آدم نمی‌تواند همیشه تنها بماند.
ELNAZ
ــ به‌خدا اعتقاد دارید، دکتر؟ این پرسش را هم خیلی طبیعی مطرح کرد. ولی این‌بار ریو به تردید افتاد. بعد گفت: ــ منظورتان را از این سوآل نمی‌فهمم. من در تاریکی قرار دارم و می‌کوشم همه‌چیز را روشن ببینم. خیلی وقت است که دیگر به اصالت بعضی حرف‌ها اعتقاد ندارم.
lilicelery
کمی بعد به‌خاطر کمبود مواد غذایی، توجه همگان به سوی اشتغال‌های ذهنی از همه ضروری‌تر جلب شد: ایستادن در صف‌های طولانی، پر کردن فرم‌ها برای به دست آوردن مواد غذایی، باعث شد که مردم دیگر فرصت فکر کردن به طرز مردن دیگران و احتمال این‌که خودشان هم یکی از این روزها بمیرند را پیدا نکنند.
jef_raj
بیش‌تر مردم به چیزهایی حساسیت نشان می‌دادند که یا عادت‌هاشان را برهم زده و یا به منافع‌شان لطمه وارد آورده بود. آن‌ها به‌خاطر این موضوع یا آزرده می‌شدند و یا عصبانی، این‌ها هم احساس‌هایی نبودند که با آن‌ها بتوان به جنگ طاعون رفت.
jef_raj
در اوران، مانند جاهای دیگر، به‌علت کمی وقت و نداشتن فرصت اندیشیدن، آدم‌ها ناچارند حتا بی‌آن‌که بدانند، همدیگر را دوست داشته باشند.
jef_raj
نشان‌دادن گونهٔ خاصی از دربندبودن به‌وسیلهٔ گونه‌ای دیگر، همان اندازه می‌تواند عاقلانه باشد که نمایاندن هر چیزی که واقعآ وجود دارد از طریق چیزی که وجود ندارد.
کاربر ۵۳۹۰۵۲۰
فاسدترین آدم‌ها کسانی هستند که نادانند اما گمان می‌کنند همه‌چیز را می‌دانند
مرتضی بهرامیان
آدم تا مردن فردی را نبیند نمی‌تواند درک درستی از مرگ داشته باشد
امین
زیستن در نومیدی و بی‌پناهی، درحقیقت در دوزخ فرورفتن است
masomeh
آن‌وقت ناچار شدند بپذیرند که رهایی‌ای در کار نیست، آینده‌ای وجود ندارد که چشم به آن بدوزند و به آن پناه ببرند، یا به‌عبارت دیگر چشم‌ها را به زمین دوختند، چون افقی پیش روی‌شان نبود.
masomeh
آن‌هایی که نمی‌توانند قدیس بشوند و بلاها را هم قبول ندارند، در هرحال می‌کوشند دست‌کم یک طبیب باشند.
sara
ریو که به غریو شادی مردم در شهر گوش می‌داد، یادش آمد که این شادمانی همواره مورد تهدید قرار دارد. چون می‌دانست این جمعیت غرق در شادی از چه چیزهایی بی‌خبرند، این‌را هم در کتاب‌ها می‌توان خواند که باسیل طاعون نه می‌میرد و نه برای همیشه از صفحهٔ روزگار محو می‌شود. باسیل طاعون می‌تواند سال‌ها لای درز مبل‌ها، میان ملافه‌ها به خواب رود و صبورانه در اتاق‌ها، زیرزمین‌ها، چمدان‌ها، دستمال‌ها و ورق‌پاره‌ها به انتظار بنشیند و شاید روزی بیاید که برای شوربختی یا عبرت مردم بیدار شود و به جان موش‌ها بیفتد و آن‌ها را برای مردن به شهر غرق در خوشبختی بفرستد. پایان
sara

حجم

۲۷۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۲۷۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۵۰%
تومان