بریدههایی از کتاب شارلوت عنکبوته
۴٫۶
(۴۹)
خوابیدن همیشه وقتی که شکمتان خالی باشد و ذهنتان پُر، کار سختی است.
گلاویژ
وقتی جوونی، دنیا جای معرکهایه
مسافر پیاده
زمستون میگذره و روزها بلندتر میشن، یخهای برکه توی چمنزار آب میشن. بعدش گنجشکهای آوازهخون برمیگردن و آواز میخونن، قورباغهها بیدار میشن و بادِ گرم دوباره میوزه. همهٔ این منظرهها و صداها و بوها برای توست، تا ازشون لذت ببری ویلبور. این جهانِ دوست داشتنی، این روزهای ارزشمند.
starlight
خانمِ آرابل پرسید: «تار چه چیزیش معجزهست؟ نمیفهمم چرا میگید تار عنکبوت یه معجزهست. یه تار فقط یه تاره.»
دکتر دوریان پرسید: «تاحالا سعی کردین یکیش رو ببافید؟»
starlight
عنکبوتها بالأخره باید یه جوری یه موجود زنده رو بخورن. قسمت منم این بوده که تلهگذار باشم. من به صورت طبیعی تار درست میکنم و مگسها و بقیه حشرات رو به دام میندازم. مادرم هم قبل از من یه تلهگذار بود. مادر اون هم قبل از او یه تلهگذار بود. کل خانواده ما تلهگذار بودن. هزاران هزار ساله که ما عنکبوتها برای مگسها و سوسکها تله میذاریم.
ویلبور با ناراحتی گفت: «میراثِ شرمآوریه.»
گلاویژ
همهٔ این منظرهها و صداها و بوها برای توست، تا ازشون لذت ببری ویلبور. این جهانِ دوست داشتنی، این روزهای ارزشمند.
مسافر پیاده
«اما این انصاف نیست. خوکه که نمیتونسته کاری کنه تا کوچولو به دنیا نیاد، مگه نه؟ اگه منم موقع تولدم کوچولو بودم، منو میکشتین؟»
آقای آرابل همانطور که عاشقانه به دخترش نگاه میکرد، لبخندزنان گفت: «معلومه که نه. اما این فرق میکنه. یه دختر کوچولو یه چیزه و یه خوکِ فسقلیِ لاجون یه چیز دیگه.»
فِرن که هنوز از تبر آویزان بود گفت: «من که فرقی نمیبینم. این بدترین نمونهٔ بیعدالتییه که تا حالا شنیدم.»
chambar
نویسندهٔ آمریکایی «ایی بی وایت» داستانِ «شارلوت عنکبوته» را در سالِ ۱۹۵۲ نوشت و از همان ابتدا توانست تحسین منتقدان و خوانندگان را برانگیزد. «شارلوت عنکبوته» تا کنون به ۲۳ زبان ترجمه شده و بیش از ۴۵ میلیون نسخه از آن فروخته شده است. در سال ۲۰۰۱ مجلهٔ «پابلیشرز ویکلی» آن را به عنوانِ پرفروشترین داستانِ کلاسیکِ کودکانه همهٔ اعصار معرفی نمود
آننا
ویلبور به این حقیقت پی برده بود که دوستی، یکی از رضایتبخشترین چیزها در جهان است.
کاربر ۶۵۶۸۶۷۹
ویلبور اجازه داشت چند روزِ اولِ زندگیاش درونِ جعبه و نزدیکِ اجاقِ گاز در آشپزخانه زندگی کند. سپس وقتی خانمِ آرابل اظهار ناراحتی کرد، ویلبور به جعبهای بزرگتر توی انبارِ هیزم منتقل شد. وقتی دو هفتهاش شد، به فضای باز انتقال یافت. هنگام شکوفههای درختانِ سیب بود و روزها گرمتر میشدند. آقای آرابل حیاطِ کوچکِ ویژهای زیرِ یکی از درختانِ سیب برای ویلبور مهیا کرد و جعبه بزرگ و چوبیِ پر از کاهی ساخت که دری هم برایش بریده بود تا هر وقت ویلبور میلش کشید، برود و بیاید.
•°•(TF)•°•
حجم
۴۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۴۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۲۲,۹۰۰
۱۱,۴۵۰۵۰%
تومان