نکته این است که ما فقط فراموش میکنیم این کار را انجام دهیم. بهدلیل اینکه در بخش فیزیکی وجودمان، مغز ما باعث سد کردن یا پوشاندن آن زمینهٔ کیهانی بزرگتر در وجودمان میشود؛ همانطورکه نور خورشید هر روز مانع رویت ستارگان میشود. تصور کنید چقدر دیدگاه ما از جهان هستی محدود بود، اگر هرگز شبها آسمان مزینشده به ستارگان را نمیدیدیم.
zbabaxni
اما زمانیکه در کُما بودم، مغزم درست کار نمیکرد. درحقیقت، اصلا کار نمیکرد. آن بخش از مغزم که سالیان سال در دانشکدهٔ پزشکی آموخته بودم، مسئول ایجاد دنیایی در ذهن است که در آن زندگی و حرکت میکنم و اطلاعات خام ورودی توسط اعصاب حواسم را بهصورت جهانی معنادار برایم درمیآورد، خاموش بود یا از کار افتاده بود؛ درست برخلاف جهانی دیگر، زنده، آگاه و واقعی در آن حضور داشتم؛ حضوری با عشق، هوشیاری و عین واقعیت. این موضوع برایم جای هیچگونه بحثی نداشت. آنقدر آنرا خوب میشناختم که دلم برای وصالش پرپر میزد.
چیزی را که تجربه کرده بودم، واقعیتر از خانهای بود که در آن زندگی میکردم؛ واقعیتر از چوبهایی بود که در شومینه میسوخت. بااینحال، هیچ جایگاهی برای آن واقعیت در جهانبینیِ علمیام، که سالهای زیادی از عمرم را برای کسب آن در دانشگاههای پزشکی گذراندم، وجود نداشت.
چه راهی وجود داشت تا بتوانم جایی برای همزیستی این دو واقعیت ایجاد کنم؟
Javad Azar
این همان خویشتن روحیِ واقعی است که در سرنوشت همهٔ ماست و روزی آنرا بازیابیم؛ اما تا آن روز فرا برسد، باید نهایت تلاش خود را انجام دهیم تا با این وجه معجزهآسای وجودمان تماس بگیریم، آنرا پرورش دهیم و به منصهٔ ظهور برسانیم. وجودی که هماکنون در درون همهٔ ما زنده است و پروردگار هستی میخواهد، ما همان باشیم.
رقیه بهرمن
اینکه چگونه آگاهی از اصلونسب میتواند عمیقا زندگی انسان را بهطور ناشناختهای تسکین دهد.
رقیه بهرمن
زیرا دعاهایی که از عالم پایین بهسوی من میآمد ـ از عالمی که از آنجا شروع کرده بودم ـ بالاخره داشت، نفوذ میکرد.
شادی
وجه فیزیکی جهان در مقایسه با قسمت روحانی نامریی آن مانند ذرهای غبار است.
شادی