مَشربی بی ریا، به من بدهید
جُرعه یی کربلا، به من بدهید
مهدی
نارفیقان! کو، زیارت نامه تان؟
شعرسازان! کو، شهادت نامه تان؟!
ادریس
مداری دیگر
حُسین –
آوازِ خون را، ساز میکرد
نگاهِ تشنگان را،
باز میکرد.
زمین،
در زیر پایِ رویشِ خون –
مدارِ دیگری،
آغاز میکرد!
S
زبانِ شورشِ کولاک ،سرخ ست/دوبیتی و رباعی
توفان
زبانِ شورشِ کولاک، سُرخ ست
هوایِ شورِ دریا:
زخمه در دست
ردایِ بی دلی، بر دوشِ توفان
از این شوریده تر،
آیا سری هست؟!
S
کاش!
من هم،
دردِ زینب داشتم
رودِ آتش میشدم؛ تب داشتم.
شیعه بودم، شیعهی تیغِ دو دَم
شیعه بودم،
عاشقِ شادی و غم!
ادریس
رندانِ تشنه لب را، جامی نمیدهد کس –
گویی: ولی شناسان، رفتند از این ولایت.
در زُلفِ چون کمندش، ای دل مپیچ؛ کآنجا –
سرها بُریده بینی، بی جُرم و بی جنایت!
مهدی
شهر، خالیست ز عُشّاق؛ بُوَد کز طرفی –
مردی از خویش برون آید و، کاری بکند؟!
ادریس
حُسین –
آوازِ خون را، ساز میکرد
نگاهِ تشنگان را،
باز میکرد.
زمین،
در زیر پایِ رویشِ خون –
مدارِ دیگری،
آغاز میکرد
ادریس
با دلِ خویش، راه میآییم
بر لبِ قتلگاه، میآییم.
نیزه داران، مگر چه میخواهند؟ -
با سری
- رو به راه -
می آییم!
دست در دستِ غیرتِ خورشید
رو به سویِ پگاه،
می آییم.
وام، از چشمِ آب، میگیریم:
از حکایاتِ چاه، میآییم!
میـمْ.سَتّـ'ارے
سجدهی سجّاد، در زنجیر – هم – پَر، وا کند
باغِ معراج است، گُلپروانه ی آزادگان
f_altaha