بریدههایی از کتاب رفیق مثل رسول
۴٫۸
(۱۶۶)
تنها چیزی که به دلم آرامش میداد این حرف یکی از دوستان بود که میگفت: «حضرت علی (ع) برای مراقبت از حریم دخترش ما را انتخاب کرده بود».
Fasihi
-بیا قرار بذاریم مراقب دوتا چیز توی دوستی باشیم.
-مراقب چی؟
-یکی نماز؛ بخصوص نماز صبح، یکی هم نگاه به نامحرم. بعدش مجدد به خاطر سلام نکردن به مادرش ازش معذرتخواهی کردم.
Fasihi
«رسول جان؛ چون ایمان دارم که شهادت عاقبتبهخیر شدنه، برات دعا میکنم؛ اما یادت باشه شهادت مقصد نیست، شهادت راه رسیدن به خدا را تسهیل میکنه».
Fasihi
اخلاق بسیجی داشتن، مهمتر از لباس بسیجی داشتن است.
محمدحسین
حالا معنی غربت را میفهمیدیم! ما در شهری بودیم که حرم دختر حضرت علی (ع) و دختر امام حسین (ع) در آن شهر بود؛ اما نمیتوانستیم امشب را کنار این حرمها باشیم و این نبودن به شکستن بغض ما کمک کرد. یکدفعه دلم برای هیئت ریحانه و روضه خواندن محمدحسین تنگ شد. تنها چیزی که به دلم آرامش میداد این حرف یکی از دوستان بود که میگفت: «حضرت علی (ع) برای مراقبت از حریم دخترش ما را انتخاب کرده بود».
هامان
خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پر و بالی بزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
شادی روح شهدا صلوات
m_Yahyaee
-خطبه عقد ما رو حضرت امام (ره) خوندند. اون روز رو خوب یادمه. اواخر فروردینماه شصتویک بود. ما از ۵ صبح از خونه بیرون اومده بودیم. اتفاقاً روز قدس هم بود.
-چرا ۵ صبح؟
با خنده گفت: «آقای توسلی مسئول دفتر حضرت امام (ره) گفته بودند؛ این تاریخ که به شما وقت داده شده، با توجه به اینکه روز قدس هست، حضرت امام (ره) دیدار با مسئولین دارند. بهتره بذارید برای یک روز دیگه».
بابا هم گفته بود: «ما برنامهریزی کردیم. شما هر ساعتی بگید، ما مشکلی ندار
قاصدک
شهدا در یکچیز مشترک بودند و آن عشق واقعی بود. یک جنسی از عشق که قابلگفتن نیست. فقط باید برای رسیدن به آن تلاش کرد و حتماً یک چاشنی دیگر هم لازم داشت؛ مثل حجب و حیاء، رعایت لقمه، گذشت و... خلاصه یکچیزی که این معادله را کامل کند.
sh
«حضرت علی (ع) برای مراقبت از حریم دخترش ما را انتخاب کرده بود»
محمدحسین
چقدر این رفاقت بر جان می نشست، وقتی از مرام، معرفت، همراهی، بی آزاری، مهربانی و در یک کلام از خون گرمی رسول تعریف می کردند. از شمالی ترین تا جنوبی ترین نقطهٔ این شهر خاکستری که آدم ها یا به دنبال نام هستند یا به دنبال نان، رسول دوستانی را در دایرهٔ محبت خود داشت که همه زلال و یک رنگ بودنش را دوست داشتند. فرمانده ای از لبنان «حبیبی» و دوستی شتی» خطابش می کردند. خلق خوش، ظاهری آراسته، معطر و َاز شهر ری «م به قول امروزی ها به روز بودنش، برتر از حجب، حیا، تقوا و صداقتش نبود؛ سکوت، صبر، بخشش و راز داری اش کم رنگ تر از شیطنت ها، مهارت و تبحرش در کار نبود و برای من درک این گسترهٔ روح سخت بود. به قول برادرش؛ «رسول روحش بزر گ تر از کالبد جسمش شد و همین دلیل شهادتش بود.»
قاصدک
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه