بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شجاع باش دختر | صفحه ۲۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شجاع باش دختر

بریده‌هایی از کتاب شجاع باش دختر

۴٫۰
(۲۸۶)
شجاعتْ چیزهایی را به زندگی شما اضافه می‌کند که کمال‌گرایی آن‌ها را به حذف‌شدن از زندگی‌تان تهدید کرده است: لذت و شادی؛ احساس موفقیت واقعی؛ غلبه بر ترس و استحکام مقابله با آن ها؛ گشاده‌رویی در برابر ماجراجویی و فرصت‌های جدید و پذیرش اشتباهات، گاف‌ها، لغزش‌ها و عیوبی که باعث جالبی شما می‌شوند و زندگی‌تان را منحصراً از آن شما می‌سازند.
:)
متأسفانه هنوز حقیقت دارد که زنان باید دو برابر بیش‌تر تلاش کنند تا در کار خود، احترامی مساوی با مردان کسب کنند. اکثر ما که تا حد اعلا بلندپرواز هستیم، از آن چنین برداشتی داریم که برای موفق‌بودن نه‌تنها باید عالی، بلکه باید بی‌نقص باشیم. مشکل این‌جا این است که کمال باعث پیشرفت ما نمی‌شود. درحقیقت بیش از آن‌چه تصورش را می‌کنیم، برای ما کارشکنی می‌کند.
:)
وقتی احساس کنید هیچ‌وقت هیچ‌چیز کافی نیست، از خط قرمز میان جست‌وجوی تعالی و کمال‌گرایی عبور کرده‌اید. یک راهنمای بزرگ این است که ندانید چه زمانی دستاوردها را جشن بگیرید. من هنوز هم باید در این رابطه از خود مراقبت کنم. مردم می‌گویند: «وای، ریشما تو به خیلی جاها رسیدی» و بلافاصله صدای بسیار کوچکی در سرم می‌گوید: «نه، این‌طور نیست.» این روح کمال‌گرایی است که با شما صحبت می‌کند و تمام شادی را از تجربهٔ شما خارج می‌کند. اما اگر درعوضِ کمال‌گرایی در جست‌وجوی تعالی باشید، درحقیقت می‌توانید به دستاوردهای خود افتخار کنید. این روزها من تلاش می‌کنم وقتی به چیزی دست می‌یابم، چند لحظه آن‌را ستایش و تحسین کنم. یکی از آهنگ‌های بیانسه را با صدای بلند گوش می‌دهم و اطراف اتاق نشیمن می‌رقصم، از شیرینی‌فروشی محبوبم یکی از آن نان شیرینی‌هایی که تکه‌های شکلات دارد، برای خود می‌خرم یا حتی در توییتر برای خودم یادداشت تبریک می‌نویسم. کمال‌گرایی می‌تواند هرچیز خوبی را خراب کند.
:)
تظاهر به تسلط بر همهٔ امور باعث می‌شود تنها شویم؛ زیرا مانع شکل‌گیری روابط واقعی، صادقانه و عمیق می‌شود که بتوانیم خودمان باشیم و همان‌گونه که هستیم، پذیرفته شویم.
:)
تفکر غلطی که در سر می‌پرورانیم این است که اگر در ظاهر و صحبت و رفتارمان تمام‌وکمال باشیم، کسی متوجه این راز نمی‌شود که ما عیب‌ونقص نیز داریم. اگر بی‌عیب به‌نظر برسیم، قابل‌سرزنش نیستیم: از قضاوت و انتقاد محافظت می‌شویم. به همین دلیل با وسواس به ظاهر خود می‌رسیم تا سستی‌ها، احساسات و عیب‌های زننده را از انظار بپوشانیم.
:)
تغییر طرز تفکر با نگاه به این مسائل، متوجه می‌شویم که به‌عنوان زنان بالغ چقدر عمیقاً آموزش دیده‌ایم که محافظه‌کار باشیم و در درون مرز بی‌عیب‌ونقصی قرار بگیریم و این مسئله به چه قیمتی برای ما تمام می‌شود. مانند طرز تفکری است که طی سال‌ها آموزش بی‌عیب‌ونقصی در درون ما نهادینه شده است. اما حرف من را که کمی دربارهٔ برنامه‌نویسی اطلاعات دارم، گوش کنید: همهٔ برنامه‌ها قابلیت دوباره‌نویسی دارند، ازجمله آن‌هایی که تعیین‌کنندهٔ این هستند که شما راه کمال و بی‌عیبی را انتخاب می‌کنید یا راه شجاعت را.
:)
به خاطر داشته باشید، نمی‌توانیم منحصراً والدین را به‌خاطر پرورش نسل‌هایی از دختران که از شکست، دفاع از حق خود و نافرمانی می‌ترسند، مقصر بدانیم. عقاید جنسیتیِ موردقبول جامعه که ما، والدین ما و والدینِ والدین‌مان با آن‌ها رشد کرده‌ایم، چنان عمیق در روان ما تثبیت شده‌اند که اگر خود را در فرزندپروری ما نشان نمی‌دادند بسیار تعجب‌برانگیز بود. نه؛ باید در فرهنگ خود عمیق‌تر کندوکاو کنیم تا بفهمیم انتظارات جنسیتی هنوز از کجا نشئت می‌گیرند و در نسل بعد کجا دوباره بذرافشانی می‌کنند. تلقین‌های فرهنگی در سنین کم با اسباب‌بازی‌ها آغاز می‌شوند. کودکان از سی‌ماهگی نقش‌های جنسیتی را فرا می‌گیرند. اسباب‌بازی‌ها و محصولات دیگری که کودکان با آن‌ها بازی می‌کنند نقش بزرگی در این آموزش دارند. تحقیقات نشان می‌دهند که انتخاب اسباب‌بازی دختران و پسران اثر ماندگاری بر دیدگاه آن‌ها به خود و توانایی‌های خود دارد؛ ازجمله این‌که فکر می‌کنند در آینده ازلحاظ حرفه‌ای در چه‌کاری توانا خواهند بود. باور این‌که اسباب‌بازی کودک چنین اثر قدرتمندی داشته باشد تقریباً دشوار است، اما حقیقت دارد. این مسئله از کامیون در مقابل عروسک یا صورتی در مقابل آبی فراتر می‌رود.
:)
هفت دختر دیگر که دور میز نشسته بودند، دانسته سر تکان دادند. زیاد جلوی چشم نباشید، زیاد حرف نزنید و قطعاً چیزی نگویید که شما را عصبانی یا پرمدعا جلوه دهد. از زمانی که دختران کم‌سن‌وسال هستند، به آن‌ها آموزش داده می‌شود که در مقابله با بی‌حرمتی عصبانیت خود را کنترل کنند، برخلاف پسران که آموزش دیده‌اند از حق خود دفاع کنند یا تلافی کنند. این مسئله نشان می‌دهد که چرا دختران و زنان با تمام وجود تلاش می‌کنند تا آب از آب تکان نخورد و چرا ترجیح می‌دهند درعوضِ افتخار به خود و مقابله با ترس رودررویی، قدرت شخصی خود را کوچک کنند و احساسات منفی خود را ببلعند. ازیک‌طرف والدین و معلمانْ دختران را به‌دلیل مؤدب و سازگاربودن تحسین می‌کنند و ازطرف‌دیگر همسانان‌شان به‌دلیل اظهارنظر تنبیه‌شان می‌کنند. آن‌ها نیز سربه‌راه‌بودن را که در کودکی بابتش تحسین شده‌اند، به عادت مادام‌العمر سرکوب غریزهٔ خود در دفاع از حق و ایستادگی‌کردن تبدیل می‌کنند. تعابیر مردانه و بازی‌های تسلط و چیرگی به‌کنار؛ تعجب‌برانگیز نیست که تحقیقات نشان داده‌اند زنان ۷۵ درصد اوقات کم‌تر از مردان در کنفرانس‌ها صحبت می‌کنند.
:)
به‌ازای هر دختری که با چشمان تار مقاله‌های خود را چندین بار بازنویسی می‌کند، زنی وجود دارد که چندین بار ایمیل، گزارش یا حتی کارت تبریک سادهٔ تولد را می‌خواند و بعد آن‌را ارسال می‌کند تا مطمئن شود دقیقاً منظور مناسب را می‌رساند یا هفته‌ها زمان صرف برنامه‌ریزی مهمانی شام یا سفر ایدئال خانوادگی می‌کند تا همه خوشحال شوند یا قبل از خروج از خانه شش مرتبه لباس خود را تعویض می‌کند. ما تا حد آشفتگی و وسواس، امور را اصلاح، دوباره‌کاری و به‌سازی می‌کنیم تا دقیق و به‌درستی انجام شوند.
:)
دبی هنی مدیر مدرسهٔ راهنمایی دخترانهٔ لینکلن در شهر رود آیلند است. او والدین بسیاری را می‌بیند که در دوراهی آموزش قوی‌بودن به دختران‌شان و حفاظت از آن‌ها در مقابل درد شکست‌خوردن مردد مانده‌اند. او تعریف می‌کند که وقتی دختری در امتحان نمرهٔ ۶۴ می‌گیرد، والدین به‌سرعت خود را دخالت می‌دهند و بر راه افزایش نمره یا امتحان دوباره برای دخترشان تمرکز می‌کنند. او می‌گوید: «ما سعی می‌کنیم توضیح بدیم که این بخشی از زنجیره‌ست؛ اما قابل‌درکه که والدین در این عصر مضطرب‌ان. به‌سختی می‌شه اون‌ها رو تشویق کرد که اجازه بدن دختراشون شکست بخورن.»
:)
ما عادت داده شده‌ایم که شکسته‌نفسی کنیم تا دوست داشته شویم.
:)
وقتی به او پیشنهاد داد که لحن ایمیل خود به یکی از فروشندگان را ملایم‌تر بنویسد تا او را عصبانی نکند، همسرش پاسخ داد: «وظیفهٔ من این نیست که دوست داشته بشم. وظیفهٔ من اینه که منظورم رو برسونم.»
:)
مثالی عالی از میزان قدرت غریزهٔ خرسندسازی دیگران با آزمایشی دربارهٔ شربت آب‌لیمو به اثبات رسید. بله، شربت آب‌لیمو. شبکه خبری ای‌بی‌سی به‌کمک کمبل لیپر روان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا به گروهی از دختران و پسران یک لیوان شربت آب‌لیمو داد که بدمزه بود (به‌جای شکر، به آن نمک اضافه کرده بودند) و از آن‌ها پرسید که از آن لذت بردند یا خیر. پسران بلافاصله جواب دادند که «آه... حال‌به‌هم‌زنه!» درحالی‌که همهٔ دختران مؤدبانه آن‌را به‌طور کامل نوشیدند. تنها زمانی که محققان به‌اصرار از دختران پرسیدند که چرا به آن‌ها نگفتند شربت آب‌لیمو به‌شدت بدمزه بود، دختران اعتراف کردند که نمی‌خواستند محققان ناراحت شوند.
:)
اشتاینر ادیر توضیح می‌دهد که این همان سنی است کودکان نمره کسب می‌کنند، رتبه‌بندی می‌شوند و از امتیاز خود آگاه می‌شوند؛ چه در فوتبال باشد و چه در ریاضی و موسیقی. «اگر به شما گفته شود که به‌خوبی بقیه نیستید، شجاعت و اعتمادبه‌نفس بسیار زیادی لازم خواهد بود که کار جدیدی را امتحان کنید. این مسئله مقدمه‌ای بر این است که گرفتن نمرهٔ شانزده به‌معنای بدبودن است و شما به این امر علاقه‌ای ندارید. این به‌نوبهٔ خود تضعیف شجاعت را سرعت می‌بخشد.» همان‌طور که دختران بالغ‌تر می‌شوند، حس‌شان نیز تیزتر می‌شود. در همین سنین کم‌کم متوجه می‌شوند که مادرشان خود را با بقیه مقایسه می‌کند («کاش من هم وقتی شلوار لی می‌پوشیدم، همچین ظاهری داشتم») یا منتقدانه راجع‌به دختران و زنان دیگر صحبت می‌کند («نباید همچین لباسی می‌پوشید»). به‌این‌ترتیب آن‌ها ناگهان گرفتار مقایسه می‌شوند و حواس خود را به درون متمرکز می‌کنند تا بفهمند در کدام یک از گستره‌های زیبا یا زشت، باهوش یا معمولی و ناشناس یا دوست‌داشتنی قرار گرفته‌اند.
:)
کاترین اشتاینر ادیر روان‌شناس بالینی معروف، مشاور مدرسه و عضو پژوهشی دانشکدهٔ پزشکی هاروارد است. او با صدها زن و دختر در کشور کار می‌کند و به‌طور مستقیم شاهد اثر مخرب کمال‌گرایی بوده است. او می‌گوید در حدود هشت‌سالگی، کودکان متوجه می‌شوند که توانایی و مهارت اهمیت دارد. «این همان سنی است که دختران علاقه‌های مختلفی می‌یابند و می‌خواهند با کسانی ارتباط برقرار کنند که کار موردعلاقهٔ آن‌ها را انجام می‌دهند. همراه با آگاهی از تفاوت‌ها، حسی درونی پیدا می‌کنند دربارهٔ این‌که چه‌چیزی یا چه‌کسی بهتر است.»
:)
دسته‌بندی‌کردن دختران به‌عنوان دوست‌داشتنی و دل‌پذیر تقریباً به‌محض تولد آغاز می‌شود. به‌طور غیرارادی، به‌شکل خودآگاه یا ناخودآگاه، ما انتظارات خاصی را به نوزادان در لباس‌های صورتی یا آبی نسبت می‌دهیم، نوزادان صورتی‌پوش همه دل‌نشین و خواستنی هستند و نوزادان آبی‌پوش همه مردان کوچک و قوی. اما ظاهراً حتی زمانی که علائم بارزی از جنسیت وجود ندارد نیز فرضیات خاصی برای خود داریم. تحقیقی نشان داد که وقتی به نوزادان، لباس‌هایی با رنگ‌های خنثی پوشانده می‌شود، بزرگ‌سالانْ نوزادان عصبانی و ناراحت را پسر، و نوزادان آرام و خوشحال را دختر فرض می‌کنند. این شیوهٔ تربیتی حتی وقتی هنوز لباسِ یکسره از تن‌مان بیرون نیامده است، آغاز می‌شود.
:)
از دوران نوزادی، روزانه صدها بار به دختران گفته می‌شود که باید مهربان، مؤدب و آراسته باشند. والدین و پرستارانِ مهربان معصومانه به آن‌ها لباس‌هایی با رنگ‌های هماهنگ و پاپیون‌های مشابه می‌پوشانند و به آن‌ها می‌گویند که چقدر زیبا شده‌اند. آن‌ها به‌خاطر نمرات عالی، کمک‌رسانی، مؤدب و سازگاربودن بسیار تحسین می‌شوند و باز با مهربانی به‌خاطر نامرتبی، زورگویی یا شلوغ‌کاری سرزنش می‌شوند. والدین و معلمانِ خوش‌نیتْ دختران را به‌سوی فعالیت‌هایی هدایت می‌کنند که در آن توانا هستند تا خوش بدرخشند و آن‌ها را از فعالیت‌هایی که ممکن است ناامیدکننده باشند یا حتی در آن‌ها شکست بخورند، دور می‌کنند. این مقوله قابل‌درک است؛ زیرا دختران آسیب‌پذیر و لطیف تلقی می‌شوند و به‌طور غریزی قصد داریم از آن‌ها در مقابل آسیب و قضاوت محافظت کنیم. ازطرف‌دیگر پسران ما در گردش، کاوش، کثیف‌شدن، زمین‌خوردن و بله، حتی شکست‌خوردن، آزادی عمل دارند، همه به‌بهانهٔ این‌که به آن‌ها آموزش دهیم در کم‌ترین سن ممکن «مرد» باشند. حتی اکنون نیز باوجود همهٔ پیشرفت‌های اجتماعی‌مان، مردم هنوز هم در صورت تردید، محافظه‌کاری یا آسیب‌پذیری و گریهٔ پسرها معذب هستند.
:)
من عقیده دارم این نظام فکری «بی‌عیب باش یا ناکام بمان» بخش بزرگی است از دلیل نمایانی کم‌تر زنان در سمت‌های مدیریت ارشد، هیئت‌رئیسه، کنگره و تقریباً هرجایی که نگاه کنید.
مرسانا
وقتی می‌گویم «آن را بتکانید»، منظورم این است که عملاً ناامیدی، شرم یا پشیمانی‌ای را که آویزان شماست و از پیشرفت شما جلوگیری می‌کند بتکانید. تحقیقات نشان داده است که فعالیت جسمانی پس از ضربهٔ احساسی کلید ترویج استحکام است، پس حرکت کنید. بدوید یا پیاده‌روی کنید، به باشگاه بروید، یوگا کنید؛ حتی بهتر از آن، این کارها را با دوستان خود انجام دهید (روابط اجتماعی قوی افزایش‌دهندهٔ ثابت‌شدهٔ دیگری برای استحکام و قدرت است). اگر ورزشْ کار مورد علاقهٔ شما نیست، آن کاری را انجام دهید که شما را از آن حالت خارج می‌کند و به خودمراقبتی بازمی‌گرداند. چیزی درست کنید یا بپزید. کتاب الهام‌بخشی بخوانید. مدیتیشن انجام دهید. بعدازظهر را با فرزند خود در پارک بگذرانید. به موزه، سینما یا کنسرت بروید. آیا انجام این کارها ناگهان دوباره همه‌چیز را عالی خواهد کرد؟ نه، البته که نه. اما شما را از مخمصه‌ای که در آن گرفتار شده‌اید، بیرون می‌آورد. به پرکردن باک بنزین شما کمک می‌کند و انرژی و قدرت لازم برای حرکت به مرحلهٔ چهارم را به شما خواهد داد.
خوش
قدم دوم: از شکست خود تجلیل کنید
خوش

حجم

۱۸۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۶ صفحه

حجم

۱۸۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۶ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان