بریدههایی از کتاب فلسفهی داستایفسکی
۴٫۴
(۸)
دستآخر نتیجه میگیرد ماجرای او "ماجرای طولانی از دست دادن زندگی با انحطاط اخلاقی تدریجی در یک گوشه بوده است... که عادت زندگی کردن را از او گرفته است و بهجای آن همه توجهش را معطوف پروراندن خشم خویش در زیرزمین کرده است."
سوفی
داستایفسکی مخالف آرمان برابری بیشتر و همکاری نیست، امّا فکر میکند این آرمان باید از درون افراد بجوشد. آدمها باید آزادانه روی به چنین چیزهایی بیاورند. برابری شرایط را نمیتوان به آنها تحمیل کرد؛ آنها علیه حکمی که به آنها بگوید چه باید بکنند خواهند شورید، همانگونه که ضدقهرمان ما کرده است.
سوفی
داستاننویسان، بهعکس، از اینکه خوانندگان مختلف تعابیر مختلفی از داستانشان داشته باشند بیمی به دل راه نمیدهند، حتّی اگر برخی از این تعابیر و تفاسیر، درست خلاف نیت و غرض آنان باشد.
کاربر حسن ملائی شاعر
ایوانوف درباره داستایفسکی میگوید:
با هر تپش قلبمان داستایفسکی به ما میگوید: "آری، میدانم؛ و بیشازآن هم میدانم، و چیزهای دیگری هم جز آن میدانم."...
کاربر حسن ملائی شاعر
داستایفسکی وحدت ذات فردی، دفاع عقلانی از اعتقاد به خدا، دفاع از اخلاق براساس عقل و منطق، و حتّی اعتبار خود عقلانیت را مورد تردید قرار میهد!
کاربر حسن ملائی شاعر
مسئله اصلی اخلاقی که بیشازهمه او را دلمشغول میکرد این بود: مهمترین صفت انسان آزاد بودن است، امّا این آزادی با امکانهای ویرانگری توأم است، پس باید نیروی محدودکنندهای یافت که بتواند با این آزادی سازگار باشد.
کاربر حسن ملائی شاعر
داستایفسکی میخواست برای دو سؤال بنیادین فلسفی پاسخی فراهم آورد: (۱) مخمصه انسانی چیست؟ و (۲) پس از پاسخ دادن به سؤال (۱)، ما با این مخمصه چگونه باید زندگی کنیم؟
کاربر حسن ملائی شاعر
منتقد و شاعر روس، ویچسلاف ایوانوف، درباره شخصیتهای رمانهای داستایفسکی میگوید:
آنها با گذشت زمان از ما دور نمیشوند؛ پیر نمیشوند، به قلمرو اثیری الاهگان هنر کوچ نمیکنند تا در آنجا موضوع تأمّل تماشاگرانه ما شوند... در شبهای بیخوابی و تاریک بر در میکوبند، به بالینمان میآیند و محرمانه در گوشمان نجوا میکنند و ما را به گفتگوهای پرتشویش میکشانند.
کاربر حسن ملائی شاعر
منتقد و شاعر روس، ویچسلاف ایوانوف، درباره شخصیتهای رمانهای داستایفسکی میگوید:
آنها با گذشت زمان از ما دور نمیشوند؛ پیر نمیشوند، به قلمرو اثیری الاهگان هنر کوچ نمیکنند تا در آنجا موضوع تأمّل تماشاگرانه ما شوند... در شبهای بیخوابی و تاریک بر در میکوبند، به بالینمان میآیند و محرمانه در گوشمان نجوا میکنند و ما را به گفتگوهای پرتشویش میکشانند.
کاربر حسن ملائی شاعر
سارتر میگوید:
درست است که میتوان با تفکر انتزاعی به مسائلی که عصر حاضر مطرح کرده است پرداخت... امّا مایی که میخواهیم با این مسائل زندگی کنیم باید تفکرمان را با تجارب تخیلی و ملموس رمانها قوام بخشیم.
Raymond
با هر تپش قلبمان داستایفسکی به ما میگوید: "آری، میدانم؛ و بیشازآن هم میدانم، و چیزهای دیگری هم جز آن میدانم."... او با آن نگاه خیره نافذ و مرموز همواره در برابر ما میایستد، این راهنمای هشیار و تیزبینِ هزارتوی روح ما، و همزمان هم ما را هدایت میکند هم میپایدمان... از عصر پس از خود سؤالهایی پرسیده است که کسی پیش از آن نپرسیده بود، و پاسخهایی را به نجوا به سؤالهایی داده است که اصلا آن زمان مطرح نبودند.
Raymond
هیچ فیلسوفی با نوشتههای فلسفیاش نتوانسته است بهاندازه داستایفسکی در برادران کارامازوف یا کامو در طاعون ما را به اندیشیدن درباره مسئله شر و درک اهمیت این مسئله وادارد.
Raymond
قالب داستانی این امکان را فراهم میآورد که دریابیم زیستن در شرایطی بسیار متفاوت از شرایط خود ما چگونه است.
Raymond
سارتر میگوید:
درست است که میتوان با تفکر انتزاعی به مسائلی که عصر حاضر مطرح کرده است پرداخت... امّا مایی که میخواهیم با این مسائل زندگی کنیم باید تفکرمان را با تجارب تخیلی و ملموس رمانها قوام بخشیم.
Raymond
بیشتر فیلسوفان با استفاده از سبک مقالهنویسی و رسالهنویسی فلسفهورزی کردهاند، امّا فلسفهورزی در آثار داستانی نهتنها ممکن است، بلکه داستاننویسان بزرگ بعضآ میتوانند با آثار داستانی، بهتر و مؤثرتر فلسفهورزی کنند.
Raymond
تو بهجان مطلب رسیدهای؛ با یک تاش قلم اصل مطلب را نشان دادهای... ما جان میکنیم که با کلمات توضیحش دهیم، امّا تو، تو که هنرمندی، با یک نشانه، با یک تاش قلم، در یک تصویر، جان کلام را گفتهای، چنانکه با دست میتوان لمسش کرد، چنانکه حتّی خواننده فارغ از استدلال هم درجا همه چیز را درمییابد! این راز هنر است! این حقیقت هنر است! این خدمت به حقیقت است!
مهدی بنیادی
ذهن و روح آدمی بههنگام تولد لوح سفیدی است که بهتدریج تجربههای طول زندگی بر آن نقش میبندند. بنابراین، آنچه هر شخصی را شخصیت میبخشد محیط اوست. انسانها اساسآ نقشی انفعالی در این فرایند دارند.
مهدی
ایوانوف درباره داستایفسکی میگوید:
با هر تپش قلبمان داستایفسکی به ما میگوید: "آری، میدانم؛ و بیشازآن هم میدانم، و چیزهای دیگری هم جز آن میدانم."... او با آن نگاه خیره نافذ و مرموز همواره در برابر ما میایستد، این راهنمای هشیار و تیزبینِ هزارتوی روح ما، و همزمان هم ما را هدایت میکند هم میپایدمان... از عصر پس از خود سؤالهایی پرسیده است که کسی پیش از آن نپرسیده بود، و پاسخهایی را به نجوا به سؤالهایی داده است که اصلا آن زمان مطرح نبودند.
سوفی
نیچه، پس از خواندن این اثر داستایفسکی، فقط دو سال دیگر سلامت عقل داشت؛ امّا برای تعدادی از پژوهندگان محرز است که "تأثیر این نویسنده روس بر نیچه بسیار زیاد بود، حتّی زیادتر از آنی که خود نیچه میفهمید یا حاضر بود بدان اذعان کند". تأثیر داستایفسکی بر نیچه خصوصآ در پیشگفتار سپیدهدم مشهود است:
آنچه سپیدهدم را از سایر آثار نیچه متمایز میکند... لحن آن، تصاویر آن، و سبک آن است که ردّ داستایفسکی را در آنها میتوان دید. پیشگفتار آنچنان حالوهوایی دارد که گویی نیچه بهناگهان در داستایفسکی راهی تازه برای روشنتر، نیرومندتر، و شگرفتر بیان کردن حرفهایی کشف کرده بود که سالها بود میزد.
magi
والتر کافمن، یادداشتهای زیرزمینی داستایفسکی را "بهترین پیشدرآمد بر اگزیستانسیالیسم در همه دورانها" خوانده است. تأکید داستایفسکی بر آزادی، اضطراب ناشی از آن، و تلاشش برای ربط دادن فلسفه به زندگی واقعی، قطعآ او را در ردیف اگزیستانسیالیستهای متأخّر قرار میدهد. فریدریش نیچه نیز با داستایفسکی احساس قرابت میکرد. او در دسامبر ۱۸۸۶ ترجمه فرانسوی یادداشتهای زیرزمینی را خواند و نوشت:
تا چند هفته پیش حتّی اسم داستایفسکی به گوشم نخورده بود... در کتابفروشی تصادفی دستم را دراز کردم و کتاب روح زیرزمینی را برداشتم، اثری که بهتازگی به فرانسه ترجمه شده بود... بلافاصله غریزه خویشاوندی (یا چه بناممش؟) در من بیدار شد؛ شادی من حدّوحصری نداشت.
magi
حجم
۱۲۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۲۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۵۴,۰۰۰
۳۷,۸۰۰۳۰%
تومان