داستایفسکی میخواست برای دو سؤال بنیادین فلسفی پاسخی فراهم آورد: (۱) مخمصه انسانی چیست؟ و (۲) پس از پاسخ دادن به سؤال (۱)، ما با این مخمصه چگونه باید زندگی کنیم؟
احسان رضاپور
داستایفسکی در قرن نوزدهم و آلبر کامو در قرن بیستم، دو نمونه بارز از نویسندگان پرقریحهای هستند که در آثار داستانیشان توانستهاند با استادی فلسفهورزی کنند.
احسان رضاپور
داستایفسکی در قرن نوزدهم و آلبر کامو در قرن بیستم، دو نمونه بارز از نویسندگان پرقریحهای هستند که در آثار داستانیشان توانستهاند با استادی فلسفهورزی کنند.
teorian
تو بهجان مطلب رسیدهای؛ با یک تاش قلم اصل مطلب را نشان دادهای... ما جان میکنیم که با کلمات توضیحش دهیم، امّا تو، تو که هنرمندی، با یک نشانه، با یک تاش قلم، در یک تصویر، جان کلام را گفتهای، چنانکه با دست میتوان لمسش کرد، چنانکه حتّی خواننده فارغ از استدلال هم درجا همه چیز را درمییابد! این راز هنر است! این حقیقت هنر است! این خدمت به حقیقت است
سوفی