بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فلسفۀ کی‌یرکگور | صفحه ۹ | طاقچه
کتاب فلسفۀ کی‌یرکگور اثر سوزان لی اندرسون

بریده‌هایی از کتاب فلسفۀ کی‌یرکگور

۴٫۱
(۲۲)
اكثر آدم‌ها تلاش می‌كنند راهی پيدا كنند كه از مسئوليت اين تصميم كه به چه باور آورند شانه خالی كنند. ديديم كه اين از تمايلات عمومی مردم در هر عصری است. مردم تلاش می‌كنند بنيانی عينی برای تصميماتشان پيدا كنند، و تصميم‌هايشان را عقب و عقب‌تر بيندازند تا دليل‌های بيشتر و بيشتری پيدا كنند. كی‌يركگور می‌گويد اين نشانه شانه خالی كردن از مسئوليت است : ... ضروری است هر ردّ كوچكی از مسئله عينی را محو كنيم. اگر چنين ردّی به‌جای ماند، نشانه اين است كه عامل، هم می‌خواهد از زير بار كاری دردناك شانه خالی كند و هم گرفتار بحران در تصميم‌گيری است؛ يعنی می‌خواهد مسئله را تا حدودی عينی كند. اگر گوينده هنوز دليل ديگری در آستين دارد، يعنی می‌خواهد تصميم را به تأخير اندازد... بايد آن را به‌حساب توهّمی گذاشت كه ريشه در اين بی‌دل و جرأتی دارد كه هنوز ماهيّت ذهنی ( عاملانه) تصميم را نشناخته است، يا به‌حساب گريزی كه ريشه در اين بی‌صداقتی دارد كه می‌خواهد با يك نگرش عينی شانه از زير بار تصميم‌گيری خالی كند، كه بدين‌ترتيب الی‌الابد تصميمی گرفته نمی‌شود...
teorian
آن عبارت «يك ذرّه ترديد» برای كی‌يركگور مهمّ است. اتفاقآ خوب است كه ما نسبت به آنچه باور داريم، يقين عينی نداريم. يقين عينی مستلزم دل سپردن نيست. اگر من بدانم كه چنين است يا چنان است، فقط چنين يا چنان است، چه من بپذيرم چه من نپذيرم : «چه فايده‌ای به حال من دارد كه حقيقت، سرد و عريان، دربرابر من باشد، و فرقی هم به حالش نكند كه من آن را دريابم يا درنيابم...؟» با دست‌كم يك ذره ترديد، من مجبورم دل بسپارم يا نسپارم. دل سپردن پلی است بر درّه ميان من و باور من، درّه‌ای كه ترديد ايجاد كرده است. هرچه ترديد بيشتر باشد، دل سپردنی جانانه‌تر لازم می‌آيد. حال اينكه دل بسپاريم يا نه، ديگر انتخابی است كه ما بايد بكنيم.
teorian
سقراط همه زندگی‌اش را بر سر اعتقادش به‌خطر می‌افكند، او شجاعت رويارويی با مرگ را دارد، و با آن شور و عشق نامتناهی چنان طرحی برای زندگی‌اش ريخته است كه بايد آن را پذيرفت... آيا برهانی بهتر از اين می‌توان برای جاودانگی روح عرضه كرد؟... آن «يك ذرّه» ترديدی كه سقراط داشت به كمكش آمده است، چون خود سقراط شور نامتناهی را عرضه كرده است؛ آن سه برهانی كه آن ديگران دارند فايده‌ای به حالشان ندارد، چون آنها چشمشان بر روح و شور و شوق بسته است و بسته هم خواهد ماند.
teorian
كی‌يركگور برای آنكه مثالی درمورد تضادّ ميان جستجوی بيهوده حقيقت عينی و امكان رسيدن به حقيقت ذهنی آورده باشد، تفاوت ميان اعتقاد ديگران و توجيهاتشان برای اعتقاد به‌جاودانگی روح را با اعتقاد سقراط مورد بحث قرار می‌دهد. در فايدون افلاطون، می‌بينيم كه سيمياس و كبس برای باور آوردن به‌جاودانگی روح، دليلی عينی و برهانی درست می‌طلبند؛ و البته دربرابر هريك از سه برهانی كه اقامه می‌شود می‌توان سؤالاتی طرح كرد كه راه به ترديد می‌برند. از سوی ديگر، سقراط در آستانه مرگ است، و با اين حال ترديدی ندارد كه روح او پس از مرگ جسمانی‌اش به هستی‌اش ادامه خواهد داد. اختلاف در كجاست؟ برای ديگران پرداختن به مسئله جاودانگی روح يك تمرين عقلی است؛ حال آنكه سقراط دل سپرده است، همه زندگی‌اش را بر سر اين اعتقاد كه روح جاودانه است داو گذاشته است :
teorian
اگر با همه وجودم به چيزی دل سپرده باشم، اگر همه زندگی‌ام را بر سر آن گذاشته باشم، پس آن چيز برای من حقيقت دارد. حقيقتِ چه اهميت خاصی ندارد. حتّی اگر آنچه بدان باور دارم از لحاظ عينی كاذب باشد، باز می‌تواند از لحاظ ذهنی صادق و حقيقی باشد : وقتی مسئله حقيقت از منظر ذهنی نگريسته شود، باريك‌انديشی ذهنآ متوجه ماهيّت رابطه فرد می‌شود: اگر صرفآ «نوع» اين رابطه حقيقی باشد، فرد به حقيقت رسيده است و برحق است، حتّی اگر تصادفآ بدين‌ترتيب به چيزی مربوط شده باشد كه صادق نيست.
teorian
بنابراين، اگرچه كانت به ذهن ( فاعل شناسنده ) اهميتی بخشيد كه پيش از آن در فلسفه هرگز نداشت، امّا علاقه او صرفآ به ذهن ( فاعل شناسنده) در يك شكل كلّی بود، و درنهايت به ردّ كامل اعتقاد به حقايق عينی نمی‌انجاميد. چنان‌كه ديديم، كی‌يركگور، برخلاف كانت، حاضر نبود از افراد در شكل جمعی‌شان سخن بگويد. از نظر او، فقط افراد خاص وجود دارند كه نيازمند يافتن سمت‌وسويی در زندگی‌های فردی‌شان هستند. او می‌گويد هيچ واقعيت عينی درباره جهان به هيچ فرد خاصی دليلی برای زندگی كردن به اين نحو يا آن نحو نمی‌دهد. كی‌يركگور هيچ‌يك از «حقايق عينی» كانت را صادق و حقيقی برای همه نمی‌داند، الّا اين حقيقت عينی كه همه ما آزاديم راه خودمان را در زندگی انتخاب كنيم. مثلا «حكم مطلق» را درنظر بگيريد.
teorian
دوّم، زمانی‌كه كانت می‌گفت ما از حقايق عينی جهان نمی‌توانيم خبر داشته باشيم، از ادراك حسّی بود كه سخن می‌گفت، از منی كه شناسنده است و نه منی كه عامل است. زمانی‌كه كانت پژوهش درمورد پيش‌انگاره‌های منِ عامل را آغاز كرد ، گفت حقايق عينی وجود دارند. ما همه بايد از «حكم مطلق» تبعيت كنيم، حكم مطلقی كه به اعتقاد كانت يگانه اصل عقلانی است كه در قلمرو اخلاق بايد از آن پيروی كرد، پس يك راه درست برای عمل و رفتار وجود دارد. كانت همچنين عقيده داشت ما ناگزير بايد اراده آزاد (اختيار) و وجود خدا و جاودانگی را بپذيريم تا مكلّف بودن منِ عامل به پيروی از «حكم مطلق» معنادار باشد.
teorian
دو تفاوت مهمّ ميان نگاه كانت و نگاه كی‌يركگور به مسئله ذهنيّت ( منِ فاعل) هست. نخست، صُوَر ادراك شهودی و مقولات ادراك كانتی از ويژگی‌های همه انسان‌هاست، بنابراين هر خطايی در ادراك حسّی و فهم جهان، كه از همين صُوَر ادراك شهودی و مقولات ادراك ناشی می‌شود، ميان همه به‌يكسان مشترك است. چنين نيست كه شخصی از جهان يك ادراك حسی داشته باشد و شخص ديگر يك ادراك حسّی ديگر. ما همه يك دستگاه ادراك حسّی واحد داريم. برای همين است كه می‌گويم اگرچه كانون توجّه در فلسفه از جهان بيرونی به منی منتقل شد كه آن جهان را ادراك می‌كنم، امّا اين من يك منِ كلّی بود و نه يك منِ فردیِ خاصّ.
teorian
؟ در مقابل، كانت گفت آنچه بايد دريابيم صُوَر درك شهودی و مقولات ادراك هستند، يعنی صُوَر و مقولاتی كه معين می‌كنند ما چه چيزهايی را می‌توانيم تجربه كنيم. كانت دريافتی كاملا تازه از ذهن به ما داد، دريافتی كه طبق آن ذهن هر آنچه را كه تجربه می‌كند فعّالانه شكل می‌دهد. اين دريافت از ذهن به‌كلّی متفاوت از دريافتی بود كه لاك از ذهن داشت و آن را يك «لوح سفيد» می‌دانست كه تجربه بر آن نقش می‌بندد. با گذر از يك من نسبتآ منفعل، دست‌كم در حوزه ادراك حسّی، به يك من فاعل‌تر، منی كه تا حد زيادی خودش به تجربه‌هايش شكل می‌دهد، زمينه برای كی‌يركگور برای جهش به‌سمت ذهنيّت فردی آماده شد.
teorian
تاريخ فلسفه مدرن، كه از دكارت آغاز می‌شود، سخت متأثر از نگاه علمی به زندگی بوده است. مسئله اصلی در فلسفه، از دكارت تا كانت، مسئله شناخت بود : چگونه می‌توان يقين داشت كه جهانی بيرونی هست (جهانی «آن بيرون» هست كه مستقل از ادراك هستی ماست) و، با فرض اينكه جهانی آن بيرون هست، آن جهان چگونه جهانی است؟ آنچه در فلسفه در كانون توجّه قرار داشت جهان بيرونی و ادراك حسّی ما از آن بود.
teorian
اين ادّعا كه «حقيقتْ ذهنيّت ( چيزی كه در ذهن داريم و به آن عمل می‌كنيم) است» به‌نظر اكثر ما فريب می‌آيد، حتّی پارادوكسی. كی‌يركگور می‌گويد علتش اين است كه علم «دل و جرأت» ما را از ما گرفته است. هدف علم كشف واقعيت‌های عينی جهان است كه ورای احساسات و عقايد شخصی هستند. امّا مشكل علم اين است كه ارزش محدودی دارد، و هرقدر هم كه علم در كارش موفّق باشد، هرگز به ما نمی‌گويد چگونه بايد زندگی كنيم؛ و بااين‌همه، از دوران رنسانس، علم اهميّت روزافزونی پيدا كرده است.
teorian
ديديم كه كی‌يركگور فردگراست و اين بدان‌معناست كه درنظر او ارزش مربوط به فرد است. هيچ ارزش مطلقی وجود ندارد، هيچ حقيقت مطلقی وجود ندارد كه ما همه بايد بپذيريم و به ما بگويد چگونه بايد زندگی كنيم. به‌عكس، اين به عهده هر فرد است كه برای خودش معين كند چه چيزی ارزش آن را دارد كه به‌خاطرش زندگی كند و بميرد.
teorian
حقيقتْ ذهنيّت ( داشتن چيزی در ذهن و عمل كردن به آن) است. ذهنيّت ( داشتن چيزی در ذهن و عمل كردن به آن) حقيقت است، ذهنيّت واقعيت است. اگر ذهنيّت ( داشتن چيزی در ذهن و عمل كردن به آن) حقيقت است، پس بايد تعريف حقيقت شامل تعبيری از ضدّ آن، يعنی عينيّت هم باشد، نشانه‌ای از دوراهی، در سر پيچ جاده؛ اين تعبير بايد اضطراب مكنونيّت ذهنی را هم نشان دهد. اين است چنين تعريفی از حقيقت: حقيقت ترديدی است عينی و پابرجا در هر فرايند تصرّف شورمندانه‌ترين مكنونيّت، و اين والاترين حقيقتی است كه يك فرد زنده می‌تواند بدان دست يابد.
teorian
حقيقتْ ذهنيّت ( داشتن چيزی در ذهن و عمل كردن به آن) است. ذهنيّت ( داشتن چيزی در ذهن و عمل كردن به آن) حقيقت است، ذهنيّت واقعيت است.
teorian
نيچه معتقد بود آدم‌ها بر دو نوعند، اربابان و بندگان. فقط اربابان، كه تعدادشان هم كم است، اين قدرت اراده را دارند كه ارزش‌های خودشان را انتخاب كنند. اينان اراده‌ای قوی دارند و آدم‌های خلّاقی هستند ـهنرمند در گسترده‌ترين معنايش ــ و نيچه به اينان توصيه می‌كند همه نيرويشان را صرف پرورش استعدادها و توانايی‌هايشان تا به‌نهايتش كنند و بيشترين بهره را از زندگی‌شان بگيرند. همين گروه از آدم‌ها هستند كه نيچه برايشان می‌نوشت و می‌خواست آنان را از قيد زنجير «ارزش‌های مطلق» كه خلاقيّت را خوار می‌شمارد برهاند، ارزش‌های مطلقی كه جمع بزرگ بندگان جعل می‌كنند تا اربابانی را كه طبيعتآ قدرتمندترند تابع نگاه دارند و نگذارند از صف خارج شوند. بندگان جمعی عمل می‌كنند، چون نيروی عظيمشان در همين جمعی عمل كردن است. بنابراين، نيچه نيمی فردگرا و نيمی جمع‌گرای نوع اوّل است، برخلاف كی‌يركگور كه معتقد است هركسی می‌تواند، و بايد، ارزش‌های خودش را انتخاب كند.
teorian
نيچه معتقد بود آدم‌ها بر دو نوعند، اربابان و بندگان.
teorian
از بحثی كه پيش‌تر درباره فلسفه هگل داشتيم، بايد روشن شده باشد كه هگل جمع‌گرايی از نوع اوّل بود و كی‌يركگور همين نظر را رد می‌كرد. در فلسفه هگل : فرد بودن چيزی است كه دورانش به‌سر رسيده است، و هر فيلسوف نظری خود را با بشريت در كليتش يكی می‌كند، و بدين‌ترتيب چيزی بی‌نهايت بزرگ می‌شود ـو درعين‌حال هيچ. كی‌يركگور می‌گويد، در زندگی واقعی چيزی به‌نام انسان جمعی وجود ندارد، آنچه هست فقط افراد هستند.
teorian
بنا به اين نظر، ما محصول شرايط اجتماعی‌مان هستيم و سخن گفتن از خودمان همچون افراد جداگانه بی‌معناست، مگر به‌شكل ثانوی در مقام تجسّم ديدگاه‌های جوامعی كه عضوشان هستيم ـازجمله ارزش‌های اخلاقی اين جوامع. از سوی ديگر، فردگرايان می‌گويند ما می‌توانيم، و بايد، در مقام افراد دست به انتخاب بزنيم كه چگونه زندگی كنيم، از جمله دست به انتخاب ارزش‌هايی بزنيم كه می‌خواهيم بنا به آن ارزش‌ها زندگی كنيم. انتخاب ما می‌تواند پذيرش ارزش‌های گروهی خاص باشد يا نباشد. پس تمايز ميان جمع‌گرايی نوع اوّل و فردگرايی به اين مسئله فروكاسته می‌شود كه آيا ارزش‌ها مربوط به افراد هستند يا گروه‌ها.
teorian
فردگرايی و خودخواهی اخلاقی. يكی از دلايلی كه سبب می‌شود اين دو باهم يكی گرفته شوند، اين است كه هر دو ضد «جمع‌گرايی» هستند. امّا دو نوع درك و برداشت متفاوت از جمع‌گرايی وجود دارد كه من آنها را به‌ترتيب جمع‌گرايی نوع اوّل و جمع‌گرايی نوع دوّم می‌خوانم. فردگرايی ضد جمع‌گرايی نوع اوّل و خودخواهی اخلاقی ضدجمع‌گرايی نوع دوّم است. جدال فردگرايی و جمع‌گرايی نوع اوّل بر سر اين است كه وقتی از انسان‌ها سخن می‌گوييم، آيا واحد بنيادين اجتماع، انسان منفرد خاص است يا گروه انسان‌ها. جامعه‌شناسان علی‌القاعده می‌گويند گروه انسان‌ها، و می‌گويند تمركز بر افراد خاص خطاست چون ما ذاتآ موجوداتی اجتماعی هستيم : «ما خودمان را خلق نمی‌كنيم... ما هرچه داريم از جوامعمان داريم كه به ما شكل بخشيده‌اند...»
teorian
مهم‌ترين چيزی كه می‌توان درباره كی‌يركگور گفت اين است كه او يك فردگراست. درنظر كی‌يركگور، يگانه وجود مهمّ «فرد زنده» است، و هرچه می‌نوشت به‌قصد تلاش برای كمك به فرد زنده بود تا بتواند يك زندگی معنادار و پرثمر داشته باشد. كی‌يركگور امكانِ يافتنِ راه‌حلّی جمعی و اجتماعی برای مسئله چگونه زيستنِ زندگی شخصی را نفی می‌كند. هر فردی به تنهايی بايد دست به انتخاب راه زندگی‌اش بزند و در اين راه پيش برود.
teorian

حجم

۱۰۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۰۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان