بریدههایی از کتاب فلسفۀ کییرکگور
۴٫۱
(۲۲)
گفتيم كه كیيركگور را بهحق پدر اگزيستانسياليسم دانستهاند. اين باورهای كیيركگور كه فلسفه و زندگی نبايد ازهم جدا باشند، اينكه ما نهتنها آزاديم دست به انتخاب ميان اعمال مختلف بزنيم، بلكه حتّی آزاديم دست به انتخاب ميان نظامهای ارزشی مختلف بزنيم، اينكه ما مسئول انتخابهايی هستيم كه میكنيم و منِ ما در فرايند اين انتخابهاست كه شكل میگيرد، اينكه پی بردن به اين آزادی منجر به اضطراب میشود، اينكه به همين دليل اكثر آدمها تلاش میكنند از بهعهده گرفتن مسئوليت اعمال و زندگیشان تن بزنند، همه مضامينی هستند كه مضامين محوری جنبشی در قرن بيستم شدند كه اگزيستانسياليسم خوانده میشود.
teorian
امّا فرقی نمیكند كدام راه را انتخاب كنيم، بايد نگاهمان به زندگیمان، فراتر از هرچيز، اين باشد كه زندگی كشف يا خلق خودمان است. اين هدف اصلی زندگی ما انسانهاست : «بهدست آوردن منِ خودمان.» رسيدن يا نرسيدن به اين هدف است كه معين میكند آيا ما هستيم، همچون يك منِ متشخّص، يا صرفآ هستيم، يعنی زندگی میكنيم بیآنكه كسی شويم.
teorian
آنگاه كه آن چيز انتزاعی، «مردم»، خلق شد، آدمها بدين خرسند خواهند بود كه صدايشان را در صدای آن محو كنند، نه آنكه دلنگران اين باشند كه صدای خودشان شنيده شود. بدينترتيب آنها صدايشان را از دست میدهند و چيزی انتزاعی ـهيچ ــ میشوند، درست مثل خود «مردم»، «افراد، بيشازپيش، در آن رخوت بیخونشان، دلشان میخواهد هيچ شوند ـتا بتوانند مردم شوند.»
teorian
كیيركگور، برخلاف نيچه كه معتقد بود فقط معدودی میتوانند بزرگ باشند، معتقد است كه قوّت «بزرگی» در وجود همه ما هست.
teorian
سپهر دينی علیالخصوص نيازمند شور است، زيرا در سپهر دينی بايد به چيزی غيرعقلانی دل سپرد. عقل و عينيّت هرگز ما را به ايمان راهبر نمیشوند. فقط شور، شوری كه زاده نيازی درونی به خداوند است، میتواند ما را برانگيزد كه دست به جهشی به غرقاب «محالی» بزنيم كه كیيركگور آن را ايمان میخواند. امّا ما همه میتوانيم شهسوار ايمان شويم، چون همه میتوانيم شور بورزيم :
ايمان معجزه است، امّا هيچكس هم از آن محروم نيست؛ زيرا آنچه همه زندگی انسان در آن به وحدت میرسد شور است، و ايمان شور است.
teorian
بگذار ديگران شكوه كنند كه عصر ما عصر شرارت است؛ شكوه من اين است كه عصر ما عصر بيچارگی است، چون شور ندارد. فكر آدمها ضعيف و سست است مثل نخِ باريك... آنچه در دل میپرورانند حقيرتر از آن است كه گناهكارانه باشد... شهواتشان بیقوّت و بیهيجان است، شور در دلشان خفته است. وظيفهشان را انجام میدهند... برای همين است كه روح من همواره بهسوی عهد عتيق بازمیگردد و بهسوی شكسپير. احساس میكنم دستكم آنهايی كه آنجا حرف میزنند آدمند: نفرت میورزند، عشق میورزند، دشمنانشان را میكشند، اخلافشان را نسلاندرنسل نفرين میكنند، گناه میكنند.
teorian
كیيركگور میگويد بسياری از چيزهايی كه آدمها بهخاطرشان زندگی میكنند با خلوص دل سازگاری ندارند، زيرا اين چيزها چيز واحدی نيستند، اگرچه ممكن است بهنظر چنين بيايند : «لذّت و منزلت و ثروت و قدرت و همه چيزهايی كه اين جهان میتواند عرضه كند فقط بهظاهر يكچيزند.» مثلا، لذّت را درنظر بگيريد. تنوّع برای لذّتپرست امری حياتی است.
پس آيا تنوّع خواستنِ يكچيز است كه هميشه همان میماند؟ بهعكس، خواستنِ يكچيز است كه هرگز همان نيست. خواستنِ بسيار چيزهاست. و آدمی كه بدينگونه میخواهد نهتنها دودل است، بلكه با خودش در جنگ است. زيرا چنين كسی نخست اين را میخواهد و بلافاصله ضد آن را، زيرا وحدت لذّت دام است و فريب... چيزی تازه! اين تغيير است كه او میطلبد...»
teorian
كیيركگور در خلوص دل میگويد آنهايی كه خلوص دل ندارند، آنهايی كه نمیتوانند دل فقط به يكچيز بسپارند، چه بدانند چه ندانند، غرق نوميدی هستند، زيرا خواستههايشان، هريك، آنها را بهسويی میكشد. زيرا «مگر نوميدی چيست جز دو خواهش همزمان!» در زندگی آنان وحدتی نيست. خواهشهای متضاد آنان را چندپاره میكند. آنهايی كه بدينترتيب چندپاره میشوند فقط در «مشغوليّت» پناه میگيرند، دواندوان از اين كار بهسراغ آن كار ديگر میروند، و چون يكچيز واحد نمیيابند كه حاضر باشند بهخاطرش زندگی كنند و بميرند، و چون میترسند به چيزی حقيقتآ دل بسپارند، راهی برای رويارو شدن با نوميدیشان و پايان دادن به آن پيدا نمیكنند.
teorian
...مسئله اين نيست كه فكرهای زيادی داشته باشی، مسئله اين است كه به يك فكر بچسبی.
(يادداشتهای روزانه، ۱۸۴۱)
teorian
برخلاف قهرمان اخلاقی، كه اعمالش قابل فهم است ـ«هر آنچه میكند در پرتو آشكارگی است»ــ شهسوار ايمان به گاه امتحان بس شبيه اهريمنيان است : «اتفاقی در تله پارادوكس میافتم، چه الاهی باشد، چه اهريمنی، زيرا سكوتْ هر دوی اينهاست.»
... شهسوار ايمان گام در راهی تنها، تنگ، و سراشيب میگذارد؛ او میداند كه زاده شدن بيرون از جهان عمومی، و راه پيمودن بیآنكه هرگز همسفری را ببينی چه هولناك است
teorian
يكی از مشكلات تشخيص اينكه كسی در معرض امتحان الاهی است يا نه، اين واقعيت است كه شهسوار ايمان «نمیتواند، مطلقآ نمیتواند، ( وضع) خود را به ديگران بفهماند،» حتّی نه به يك شهسوار ايمان ديگر :
اين شهسوار ايمان نمیتواند كمكی به آن شهسوار ديگر ايمان بكند. آدمی يا بار پارادوكس را بهدوش میگيرد و شهسوار ايمان میشود، يا هرگز شهسوار ايمان نمیشود. در اين منطقه ديگر همراهی متصوّر نيست... فقط خود آدم است كه در مقام فرد شهسوار ايمان میشود، و عظمت شهسواری به همين است... امّا وحشتش هم به همين است.
وحشت در سكوت است، در اينكه هيچكس ديگر نمیتواند تو را بفهمد.
teorian
اما «معيار» تشخيص يك قاتل از ابراهيم چيست؟ «چگونه فرد میتواند مطمئن شود كه كارش درست و موجّه است؟» معيار كیيركگور، معيار اصلیاش، معياری ذهنی است : آدم نبايد بخواهد كه بكُشد :
... وقتی خدا اسحاق را طلب میكند، ابراهيم بايد اسحاق را، اگر ممكن است، حتّی بيشازپيش عزيز بدارد... همين دوست داشتن اسحاق است كه... عمل او را ( متمايز از قتل) قربانی كردن میكند.
میتوان گفت «اگر قربانیكننده بهاندازه ابراهيم قربانیاش را دوست نداشته باشد، حتّی فكر قربانی كردن اسحاق نه يك امتحان، كه يك وسوسه پست است.» شهسوار ايمان میخواهد دست به عملی بزند كه ازنظر اخلاقی درست است ـوسوسه او همين است ــ حال آنكه قاتل اصلا در قيد عمل اخلاقی نيست :
وسوسه معمولا چيزی است كه انسان را از ادای تكليف بازمیدارد؛ امّا در اين مورد ( موردِ شهسوار ايمان) وسوسه همان اخلاق است... كه میتواند ابراهيم را از عمل به خواست خدا بازدارد.
برای ما محال است كه داوری كنيم آيا كسی مشغول ارتكاب گناه است يا درپی اثبات خويش : «اين را كه فردی به وسوسه افتاده است يا شهسوار ايمان است فقط خود آن فرد میتواند معين كند.»
teorian
البته اين غيرعقلانی است؛ امّا، چنانكه ديديم، غيرعقلانی بودن ماهيّت ايمان دينی است. و اينجاست كه به تفاوت ميان شهسوار ايمان و شهسوار ترك نامتناهی میرسيم، يعنی فردی در سپهر دينی كه در پله ماقبل آخر ايمان است. شهسوار ترك نامتناهی، برخلاف شهسوار ايمان، «نمیتواند چشم بربندد و با اطمينان خاطر غرق محال شود.»
شهسوار ترك نامتناهی چون جزء ابدی وجود خويش را میشناسد، جزئی كه به اين زندگی تعلق ندارد، خودش را بهدست خدا میسپارد. او با جهشی عظيم «وارد قلمرو نامتناهی» میشود و دل از هرچه متناهی است برمیگيرد :
او با ترك نامتناهی، جام اندوه عميق زندگی را لاجرعه سر میكشد، او سعادت نامتناهی را میشناسد، و درد از هرچه دل برگرفتن را درمیيابد، درد از عزيزترين چيزهای اين جهان دل برگرفتن...
teorian
فرض كنيد كه گوسفندی در كار نمیبود و ابراهيم مجبور میشد اسحاق را سر ببرد :
بياييد پا را فراتر بگذاريم. فرض كنيم اسحاق بهراستی قربانی میشد. باز هم ابراهيم ايمان داشت. او اعتقاد نداشت كه روزی در جهان ديگر بر او رحمت خواهد آمد، بلكه ايمان داشت كه در همين جهان شادمان خواهد بود. خداوند میتوانست به او اسحاق ديگری بدهد، میتوانست فرزند قربانیشده را به زندگی بازگرداند. او به يُمن محال ايمان داشت؛ زيرا ديری بود كه هر محاسبه انسانی به تعليق درآمده بود.
teorian
از سوی ديگر، ديگران به هيچ طريق نمیتوانند كاری را كه ابراهيم میخواهد بكند درك كنند و ستايشش كنند. در عمل او هيچ هدف اخلاقی والاتری نيست، پس :
تفاوت ميان قهرمان تراژيك و ابراهيم كاملا آشكار است. قهرمان تراژيك كاملا در حوزه اخلاق میماند. او میگذارد يك بيان امر اخلاقی غايتش را در يك بيان ديگر امر اخلاقی پيدا كند...
درمورد ابراهيم وضع بهگونهای ديگر است. او با عملش امر اخلاقی را بهكلّی زيرپا میگذارد و به غايتی والاتر، بيرون از حوزه اخلاق میرسد...
يك تفاوت ديگر ميان قهرمان تراژيك و شهسوار ايمان اين است كه قهرمان تراژيك میداند كه در عمل قهرمانانهاش بايد چيزی را از دست بدهد، حال آنكه شهسوار ايمان نه. آگاممنون میداند كه ايفيگنيا را از دست خواهد داد، حال آنكه ابراهيم، بهعكس، میداند كه اسحاق را از دست نخواهد داد، دستكم در درازمدّت :
... حتّی در لحظهای كه تيغه كارد برق زد ايمان داشت، ايمان داشت كه خدا اسحاق را از او نمیخواهد.
teorian
خلاصه كنيم، بهعقيده كیيركگور، ايمان تصميمی است شخصی برای اعتقاد بهوجود خدا، علیرغم اين واقعيت كه وجود خدا محال است ـ«ايمان... بهمعنای عملی ارادی است» و تصميم به پذيرش اين اعتقاد با شوری نامتناهی صورت میپذيرد :
ايمان آن عدم يقين عينیِ همراه با دفع محالِ جایگرفته در شور مكنونيّت است، مكنونيّتی كه به حداكثر توان رسيده است. اين تعريف فقط درخور مؤمن است و نه هيچكس ديگر، نه عاشق، نه مشتاق، نه متفكّر، بلكه فقط و صرفآ مؤمنی كه با پارادوكس مطلق پيوند يافته است.
teorian
مسيحيّت را آموزه نبايد پنداشت. اگر بپنداريم مسيحيّت در وهله نخست يك آموزه است، مسيحيّت نهتنها عقلانی میشود، بلكه ضد ايمان هم میشود، چون خدا ديگر در كانون توجّه قرار نمیگيرد :
موضوع ايمان واقعيّت آن ديگری است، و رابطه با آن ديگری علقهای نامتناهی است. موضوع ايمان آموزه نيست، چون در اينصورت آن رابطه عقلی خواهد بود، و بسيار مهمّ خواهد بود كه اين رابطه مندرآوردی نباشد، بلكه جان بخشيدن به يك رابطه عقلانی حداكثری باشد. موضوع ايمان آموزگاری با يك آموزه نيست؛ چون وقتی آموزگاری آموزهای دارد، آن آموزه فینفسه از آموزگار مهمتر خواهد بود... موضوع ايمان واقعيت آموزگار است، اين واقعيّت كه آموزگار حقيقتآ وجود دارد... «فرض میكنی كه او واقعا هست يا فرض نمیكنی؟»
teorian
مسيحيت بر يك پارادوكس استوار است، بر چيزی واقعا محال :
حال امّا محال چيست؟ محال اين است كه حقيقت ازلی ابدی در زمان متولد شده است، اين است كه خدا بهوجود آمده است، بهدنيا آمده است، رشد كرده است، و... درست مثل هر انسان ديگری، تمايزناپذير از هر انسان ديگری، هستی يافته است. مسيحيّت... خود میگويد كه پارادوكس است... و بر فهم ما محال. محال است واقعيّتی را قویتر از اين بيان كرد... كه عينيّت مطلقآ آن را دفع میكند...
چون اعتقاد به خدا بهمعنای دل سپردن به چيزی است كه عقلا محال است، بنابراين بايد بزرگترين شور يا «مكنونيّت» را داشت تا فقدان هرگونه تضمين عينی ممكن جبران شود، و ايمان حقيقی از نظر كیيركگور همين است :
... هرچه مخاطره بيشتر باشد، ايمان عظيمتر است؛ هرچه تضمين عينی بيشتر باشد، مكنونيّت كمتر است... و هرچه تضمين عينی كمتر باشد، مكنونيّت ممكن عميقتر است. وقتی كه پارادوكس خودش پارادوكسی است، بهدليل محال بودنش فرد را دفع میكند، و آن شور مكنونيّت برخاسته از آن ايمان است.
در مسيحيّت هيچچيز عقلانی نيست، چون هر چيزِ عقلانی ايمان را تباه میكند. ايمان نيازمند شور است و «شور و باريكانديشی جمعناپذيرند.»
teorian
ما بر چه اساسی ابتدائآ يكی از اين سه سپهر را انتخاب میكنيم يا از سپهری به سپهر ديگر میرويم؟ اگر به ياد داشته باشيم كه كیيركگور میگويد «حقيقتْ ذهنيّت است»، پس دلايل ما برای اين كار «منطقی نيستند، روانشناختی هستند؛ دلايل ما الزام منطقی ندارند، امّا میتوانند برای يك فرد خاص الزام داشته باشند.» انتخابی از بنياد آزاد درواقع بهمعنای انتخاب اين است كه میخواهيم چهجور آدم خاصی باشيم، يا چهجور آدم خاص ديگری شويم، و نيز بهمعنای اختيار كردن نگاهی خاص به جهان يا تغيير دادن آن نگاه است.
teorian
حال آمادهايم به اين سؤال پاسخ دهيم كه آيا هيچ گزينه ديگری جز زيستن برای خود، زيستن برای ديگران، و زيستن برای خدا هست كه بتواند اصل راهنمايی اساسی برای زندگیمان بهدست دهد يا نه.
teorian
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان