بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وزارت درد | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وزارت درد

بریده‌هایی از کتاب وزارت درد

انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۳.۴از ۴۷ رأی
۳٫۴
(۴۷)
اینجا قشنگی کلید مسئله بود. قشنگی گندزدا بود؛ ضدعفونی‌کننده‌ای که همه لکه‌ها و آماس‌ها را می‌زدود، همه‌چیز را یکسان و برابر می‌کرد و همه‌چیز را قابل قبول می‌کرد
نازنین بنایی
در جست‌وجوی سکس اشعار را با کمال دقت وارسی کردم و از تعجب شاخ درآوردم. آخر شاعرهای ما به سکس ذره‌ای اهمیت نمی‌دهند و این قضیه توجه آدم را جلب می‌کند. به ماشین‌حساب هم نیازی نیست. باور کنید اینها فقط وقتی می‌توانند درباره زنی شعر بسرایند که زنک مرده باشد و چالش کرده باشند. مثل این که بی‌صبرانه منتظرند معشوقه‌شان بیفتد بمیرد تا شعری برایش هواکنند. هرچه غمناک‌تر بهتر. لابد این شعر را بلدید: دیشب دیدمت. در رؤیاهایم. غمگین. مرده. در تالار مردگان، در میان انبوهی از گل‌ها.
نازنین بنایی
مصیبت و شرارت به‌اندازه مصنوعات روزمره پیش‌پاافتاده بود و اهمیت خاصی نداشت.
نازنین بنایی
روان‌پزشک ما یکی از «خودمان»، از آب درآمد، پناهنده‌ای مثل ما. می‌دانید آن خانم به ما چه گفت؟ ممکن است همه‌تان لطفی در حقم بکنید؟ یک رگه جنون در خودتان پیدا کنید. اگر لازم شد یکی دو ضایعه روحی از خودتان دربیاورید. نمی‌خواهم کارم را از دست بدهم.»
نازنین بنایی
هر کتابی را که چنگی به دلم نزند کنار می‌گذارم. حوصله چرندیات هنری و صناعت‌های ادبی و طنز فاخر را ندارم، درحالی‌که اینها همان چیزهایی است که زمانی سخت برایم ارجمند بود. حالا سادگی را دوست دارم، پی‌رنگی که تا حد حکایت تمثیلی تقلیل یافته باشد. ژانر مورد علاقه‌ام قصه پریان است. رمانتیسم عدالت و شجاعت و محبت و صداقت را خیلی دوست دارم. قهرمان‌های ادبی‌ای را دوست دارم که وقتی مردم عادی بزدل‌اند آنها شجاعند؛ درحالی‌که مردم عادی ضعیف‌اند آنها قوی هستند، وقتی مردم عادی رذل و فرومایه‌اند، آنها خوب و شریف‌اند. اذعان می‌کنم که جنگ سلیقه‌ام را کودکانه کرده است
نازنین بنایی
جنگ سرپوشی بر همه پلیدی‌ها بود. قضیه چیزی مثل بخت‌آزمایی ملی بود: درحالی‌که بعضی‌ها از سر بدبیاری واقعی بخت خودشان را می‌آزمودند، عده‌ای فقط به این دلیل که فرصتی دست داده بود در این بخت‌آزمایی شرکت می‌کردند.
نازنین بنایی
آنها را به‌عنوان «مردم ما» مشخص می‌کند. «مردم ما» رد نامرئی سیلی بر چهره داشتند. نگاه زیرچشمی خرگوش‌وار و تنش خاصی در اندام‌شان داشتند و غریزه حیوانی استشمام جهتی که خطر از جانب آن متوجه‌شان بود در آنها محسوس بود. این خودی بودن در افسردگی آمیخته به نگرانی، در هاله خفیف اندوه بر جبین و خمیده‌پشتی پنهان‌پیدای مشهود و تقریبا درونی‌شان خودش نشان می‌داد. سلیم می‌گفت: «مردم ما پاورچین‌پاورچین و وحشت‌زده در شهر حرکت می‌کنند، طوری که انگار شهر جنگل است.
golnaz
«در مهاجرت آدم هم پیش از موقع پیر است و هم تا همیشه جوان»
زمانی
بارها می‌شنیدم که مردم می‌گفتند: «این جنگ من نیست!» و جنگ ما نبود. اما درعین‌حال جنگ ما بود. چون اگر جنگ ما هم نبود حالا اینجا نبودیم. چون اگر جنگ ما بود باز هم اینجا نبودیم.
زمانی
اوضاع و احوال ما از این قرار است. هر نسل با هیچ شروع می‌کند و با هیچ به‌آخر خط می‌رسد. مادربزرگ و پدربزرگ من _و بعد از آنها پدر و مادرم- بعد از جنگ جهانی دوم ناچار از صفر شروع کردند و این جنگ اخیر آنها را باز برگرداند به نقطه شروع. و حالا نوبت من است که از صفر شروع کنم، با دست خالی، با هیچ با صفر.
sadafi
روزنامه‌ها پر بود از ستون‌هایی راجع به‌زبان. قصاب و نانوا و خلاصه هر کس و ناکسی یک‌شبه زبان‌شناس شده بود. جنگ موجب پیدایش «لغت‌نامه‌های متمایز» شد. صرب‌ها که عمدتا به‌الفبای رومی روی آورده بودند، به‌تدریج به‌الفبای سیریلیک باز می‌گشتند؛ کروات‌ها، که مشتاق بودند کرواتی را تا جایی که می‌شد کرواتی کنند، چند ترکیب ناجور به‌عاریت‌گرفته از زبان روسی و مشتی واژه حتی زمخت‌تر را که در خلال جنگ جهانی دوم رواج داشت وارد زبان کردند. این متارکه‌ای پر از خشم و هیاهو بود. هرچه باشد زبان نوعی سلاح بود: انگ می‌زد، لو می‌داد، جدا می‌کرد، متحد می‌ساخت. کروات‌ها کروه، (Kruh) صرب‌ها هلب (hleb) و بوسنیایی‌ها هلیب (hljeb) می‌خوردند: واژه معادل نان در سه زبان متفاوت، اما اسمرت (smrt) به معنی مرگ در هر سه یکی بود.
sadafi
مثل یک تیغ متحرکم من
abdollah
بارها و بارها می‌شنیدم که مردم می‌گفتند: «این جنگ من نیست!» و جنگ ما نبود. اما درعین‌حال جنگ ما بود. چون اگر جنگ ما هم نبود حالا اینجا نبودیم. چون اگر جنگ ما بود باز هم اینجا نبودیم.
abdollah
لطمه روحی جلای وطن، که چیزی همسنگ ناپدید شدن ناگهانی مادر از میدان دید کودک است، در جایی که کمتر از همه انتظارش را داشتم بروز کرده بود، در «وطن».
الهام مولوی
«یووانکا، (Jovanka) افکارم را بشنو. دست‌هایت کمتر از دست‌هایم گناهکارند. پیشانی‌ام داغ است امشب. پلک‌هایم می‌پرند. امشب رؤیایی زیبا خواهم دید؛ زیبایی‌ات مرا تسلیم مرگ خواهد کرد!»
الهام مولوی
نمی‌دانستم چه‌طور می‌توانیم گذشته‌مان را درک کنیم و بپذیریم بی‌آن‌که نخست با آن آشتی کرده باشیم. بنابراین چیزی را به‌عنوان زمینه مشترک‌مان انتخاب کردم که همه خود را به آن نزدیک احساس می‌کردیم. حوزه خودمانی زندگی روزمره‌ای که همه‌مان در یوگسلاوی تجربه کرده بودیم.
Márma
به غرب سفر می‌کنیم و از شرق سردرمی‌آوریم؛ درواقع هرچه بیشتر به سمت غرب حرکت می‌کنیم بیشتر به شرق می‌رسیم. قبیله ما نفرین‌شده است. بازگشت به سرزمینی که از آن آمده‌ایم به‌معنای مرگ ماست؛ ماندن در سرزمین‌هایی که به آنها آمده‌ایم به معنای شکست است. دلیل تکرار بی‌پایان سکانس عزیمت در رؤیاهای ما همین است، چون لحظه عزیمت تنها لحظه پیروزی ماست.
Márma
نوستالژی، اگر واژه بیانگر این معنا باشد، مهاجمی بی‌رحم و موذی است که روش غافلگیر کردن را ترجیح می‌دهد؛ مهاجمی که زمانی به ما می‌تازد که اصلا انتظارش را نداریم و مستقیما روح و جان ما را هدف می‌گیرد. نوستالژی همیشه نقاب بر چهره دارد و طرفه‌تر از طرفه آن که ما قربانی تصادفی آن هستیم. نوستالژی در نقل عبارتی در قالب الفاظی دیگر چهره نشان می‌دهد _آن هم اغلب در نقلی بد_بعد از سیر و سفر پیچیده‌ای که بی‌شباهت به «تلفن‌بازی» بچه‌ها نیست. عبارتی که اولین بازیکن در گوش پهلودستی‌اش می‌گوید از این گوش به‌آن گوش می‌گذرد و سرانجام از دهان آخرین بازیکن مثل خرگوشی از کلاه یک شعبده‌باز بیرون می‌آید.
Violette
واژه‌هایی مثل «سندروم حس کاذب عضو قطع‌شده» یا «نوستالژی» برچسب‌های واژگانی دلبخواهی‌ای هستند برای اطلاق به ضربه عاطفی پیچیده‌ای که از ضایعه و ناممکن بودن بازگشت ناشی می‌شود. این واژه‌ها حاکی از انند که درواقع فرقی نمی‌کند که ما با ضایعه کنار بیاییم یا بتوانیم با رها کردن گذشته یا میل به بازگشت به آن احساس آرامش کنیم. زیرا شدت ضربه از این راه کاهش پیدا نمی‌کند.
Violette
همه ما صندوقچه‌ای را دنبال خود می‌کشیم و هر صندوقچه حاوی اسرار مگو است. دیر یا زود این اسرار، هرچند به هیئتی متفاوت، به شکلی که با آن راحت باشیم، مثل اسنادی که از قفسه کتابخانه پاپا پایین می‌افتادند، بیرون می‌ریزند. گذشته «چیدمان» ماست، چیزی آماتوری اما با تصنع و تکلف هنری، با دستکاری‌هایی در اینجا و آنجا، ریزه‌کاری‌ای اینجا و آنجا و خلاصه حک واصلاح همه‌جا. رتوش کردن شگرد هنری مطلوب ماست.
Violette

حجم

۲۵۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۵۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۸۰,۵۰۰
۳۰%
تومان