بریدههایی از کتاب سرآمد هری پاتر و فلسفه
۴٫۱
(۳۹)
ما چه دوگانهانگار یا مادیگرا باشیم، به هرحال، به ذهن به عنوان وجودی مستقل نگاه میشود. فردی ممکن است درونیترین اسرارش را در یک دفترچه یا وبلاگ بنویسد، اما اگر فرض کنیم که او در جادوی سیاه دستی ندارد، این نوشتهها صرفاً سوابق خاطراتش هستند. همین موضوع است که حتا در دنیای جادو نیز، باعث میشود دفترچهٔ خاطرات ریدل غیر طبیعی باشد. همانطور که دامبلدور به هری میگوید:
خب، اگرچه من، ریدلی رو که از دفترچه بیرون اومد، ندیدم، اما چیزی که برای من توصیف کردی پدیدهای بود که هرگز شاهدش نبودم. یک خاطرهٔ محض خودبهخود عمل کنه و فکر کنه؟ نه، چیزی شومتر توی اون دفترچه وجود داشت... تکهای از روح بود، تقریباً از این موضوع مطمئن بودم. دفترچهٔ خاطرات، جانپیچ بود.»
hedgehog
دوگانهانگاران دریافتهاند که ارتباط نزدیکی میان مغز و ذهن وجود دارد: خود شخص دکارت چنین بیان میکند که «همانطور که یک ملوان در یک کشتی قرار دارد، من صرفاً در بدنم قرار ندارم... من خیلی خیلی از نزدیک با بدنم ترکیب و مخلوط شدهام، به گونهای که من و جسم من یک واحد را شکل دادهایم.»(۵) با اینحال، این ترکیب و یکی شدن ذهن و جسم در دیدگاه دوگانهانگاری از اساس با یکدیگر متفاوتند.
بسیاری از ما بینشهایی متضاد داریم که گاهی ما را به سوی دوگانهانگاری و گاهی به سوی مادیگرایی میبرند. از طرفی، وقتی میگوییم چیزی کاملا بدون ماده است، سخت میتوان متوجه شد که حال این چیز به چه صورت است و این حرف چه مفهومی دارد. از طرفی دیگر، افکار در مقایسه با دیگر اشیای مادی چون میز و صندلی، به نظر زودگذرتر و نامحسوستر هستند.
hedgehog
فیلسوفانی که در مورد ذهن مطالعه کردهاند به دو مکتب تقسیم شدهاند. مادهگرایان، که به باور فیلسوف بریتانیایی تامس هابز (۱۵۸۸ تا ۱۶۷۹) هر چیزی که وجود دارد باید شکلی فیزیکی داشته باشد، از ماده ساخته شده باشد و جایی در فضا داشته باشد. افراد بهخصوصی از ساکنین دنیای جادو، همچون نیک تقریباً بیسر و دیگر اشباح، ممکن است در دیدگاه مادیگرایی به مسئله بربخورند. با اینحال، مادیگرایی میتواند وجود ارواح را تا زمانی که از ماده ساخته شده باشند، قبول کند؛ شاید نه به صورت جامد، ولی به هرحال یک صورت از ماده. (۳) همین شرایط برای ذهن نیز وجود دارد. مادهگرایان عموماً ادعا میکنند که ذهن شیئی مادیست و میان ذهن و مغز هیچ تفاوتی وجود ندارد. یک سری توصیفات که در کتابهای هری پاتر آورده شده، با نگاه مادیگرایی همخوانی دارند. برای مثال، در کتابها چنین توصیف میشود که افکار همچون تارهای مو به چوبدستی میچسبند و همچون خون از جادوگران در حال مرگ خارج میشوند.
hedgehog
علم، بسیاری از رمزورازهای خاطرات را حل کرده است، اما هنوز در حجم زیاد ندانستههای ما میلنگد. در واقع، ما خود ذهن را نیز بهخوبی درک نمیکنیم ـ حال چه چیستی آن یا اینکه چه ارتباطی با مغز دارد. سِوِروس اسنیپ در این مورد کاملا به هدف زده وقتی به هری میگوید که «ذهن دارای لایههای متعدد و بسیار پیچیده است... یا حداقل، اکثر ذهنها همینطورن.»
hedgehog
قدرتهای ذهن و خاطره حتا بدون امکانات موجود در دنیای جادو نیز به اندازهٔ کافی مرموز هستند. اخیراً در حال تماشای فیلم در بروژ بودم، و هر چقدر فکر میکردم نمیفهمیدم چرا بازیگر نقش اصلی، کِن، آنقدر آشنا به نظر میرسد، و این موضوع داشت مرا دیوانه میکرد. خیلی سپستر، در نهایت جواب سؤالم یادم آمد. بازیگر کِن، برندون گلیسن بود، همان کسی که نقش آلستور مودی «چشم دیوانه» در فیلمهای هری پاتر را بازی میکرد. اغلب وقتی از فکرکردن به چیزی دست بر میداریم، بالاخره میتوانیم از آن سر در بیاوریم. چرا میتوانیم تمامی اطلاعات بیارزش را به یاد آوریم، ولی آن چیزهایی را که میخواهیم در شکافهای ذهنمان گیر میکنند، و هر چقدر هم تلاش کنیم نمیتوانیم آنها را به یاد بیاوریم؟ چرا خاطرات اینگونه دمدمیمزاج هستند؟
hedgehog
این قابلیت قدح اندیشه در افزایش آرامش و شفافیت ذهن نیست که آن را خیلی خاص میکند. حتا افرادی چون مشنگها و فشفشهها که قدرت جادویی ندارند نیز میتوانند از طریق مراقبه و دارو به چنین حس مشابهی برسند. در واقع، ویژگی فریبندهای که در قدح اندیشه وجود دارد به خاطر مفهوم فلسفی درون آن و کارهاییست که با مرزهای ذهن، خاطرات، و خود فکر میکند. ما عموماً خاطرهٔ یک فرد را به عنوان بخشی بنیادی از شخصیت آن فرد میبینیم، و حتا فیلسوفان نیز تلاش کردهاند تا موجودیت مداوم یک فرد را از طریق زمان و به واسطهٔ خاطرات و ذهن آن فرد، درک کنند. اما اگر افکار میتوانند به راحتی از ذهن خارج، دستکاری، جای دیگری ذخیره، و حتا نابود شوند، آنگاه درک ما از چیستی و کجایی ذهن زیر سؤال میرود. وقتی این افکار با فرد دیگری به اشتراک گذاشته میشوند، این افکار مربوط به ذهن کیست؟
hedgehog
اگرچه قدح اندیشه چیز بهخصوصی برای توجهکردن ندارد ـ فقط یک کاسهٔ کم عمق که با یک سری نشانهها و علائم پوشیده شده ـ با اینحال به همان آسانی که از هارد درایو اطلاعات برمیدارید، قدح اندیشه نیز شما را قادر میسازد تا خاطرات را از ذهن خود خارج کنید. اینکه بتوانید به معنای واقعی کلمه چیزی را از درون ذهنتان بردارید، باید حس آزادی فوقالعادهای داشته باشد، حداقل برای مدتی باعث میشود به آنچه باید میگفتید یا باید انجام میدادید دیوانهوار فکر نکنید، یک لحظهٔ شرمآور را مدام و مدام برای خود تکرار نکنید، یا دست کم از یک تجربهٔ اضطرابآور خاص کمی فاصله بگیرید. مسلماً اینکه بتوانید خاطرات خودتان را سر فرصت و در روشنایی یک روز جدید با دیدگاهی از بیرون مرور کنید، باید تجربهٔ فوقالعادهای باشد و موضوع را برای شما روشن کند. همانطور که دامبلدور برای هری توضیح میدهد، وقتی شما افکار و خاطراتتان را در قدح اندیشه مرور میکنید، خیلی راحتتر میتوانید الگوها و پیوند میان آنها را کشف کنید.
hedgehog
گاهی اوقات افکار و خاطرات زیادی توی ذهنم تلنبار میشه، و مطمئنم تو هم میدونی چه حسیه.
آلبوس دامبلدور
hedgehog
اگر تجربیات نزدیک به مرگ اغلب در جزئیات پایهای ثابت باشند، باز هم بدین معنا نیست که این تجربیات اساساً امری فراطبیعی هستند. همانطور که بلکمور بیان میکند، این موضوع ممکن است تنها بدین معنی باشد که همهٔ ما مغزهای یکسانی داریم که به شیوههای مشابهی نسبت به استرسهای روانی و جسمانی مردن واکنش نشان میدهند. برای مثال، بلکمور اشاره میکند که کمبود اکسیژن در مغز اثرات مشابهی همانند تجربیات نزدیک به مرگ ایجاد میکند؛ از جمله صدای زنگ بلند یا وزوز، احساس سبکی و معلقبودن در هوا، احساس جداشدن از بدن، و نورهای روشن.
hedgehog
براساس مطالعاتی که تا به امروز صورت گرفته، محققان این مشخصات اصلی را در NDE شناسایی کردهاند:
۱. احساس صفا و آرامش
۲. صدای وزوز یا زنگ
۳. حس جدایی از بدن
۴. حس حرکتی سریع و رو به پایین به سمت تونلی تاریک
۵. ملاقات و مورد استقبال قرارگرفتن توسط افراد دیگر (معمولا دوستان یا اعضای خانواده که از دنیا رفتهاند)
۶. مواجهه و «تبدیلشدن به نوری» خوشایند و دوستداشتنی
۷. مروری آنی بر زندگی گذشته
۸. مانع یا مرزی که میان زندگی زمینی و «دیگرسو» جدایی ایجاد کرده
۹. احساس بیمیلی به بازگشت به جسم خود فرد
تحقیقات نشان دادهاند که این عوامل به همین ترتیب رخ میدهند، و احتمال وقوع چند عامل اولی بیشتر از سایر عوامل است.
hedgehog
دلیل فاصلهٔ میان محتوای ذهن ما و دنیای واقعی چیست؟ چرا بهترین بینشهای فلسفی ما به درون واقعیت باز میشوند؟ چطور است که خِرد، ما را به این خوبی با حقیقت در ارتباط قرار میدهد؟
hedgehog
اینکه ذهن، واقعیت را، خواه به صورت کلی یا جزئی بسازد، خواه ما را در برابر یک واقعیت از پیش موجود قرار دهد، خواه به نوعی با یک واقعیت مستقل ارتباط برقرار کند یا نکند، فیلسوفان مختلف با دیدگاههای مختلف از این نظر با دامبلدور موافقند که آنچه واقعیست و آنچه در سر است لزوماً با یکدیگر در تناقض نیستند.
hedgehog
در برخی نظرات تجربهباوران بریتانیایی، دیدگاههای مشابهی وجود دارند. برای تجربهگرایان، حس تجربه، و نه خِرد، منبع تمام دانش انسانیست. تجربهگرای بریتانیایی، جرج بِرکلی (۱۶۸۵ تا ۱۷۵۳) که به خاطر دیدگاه «تجردباور» شناخته شده است، و بیان میکند اشیای مادی اصلا وجود ندارند، بلکه صرفاً ایدههایی درون ذهن خدا و دیگر درککنندگان هستند. برکلی معتقد است که پدیدههای خارجی همچون ابرها و کوهها «برای بودن باید درک شوند.» پس، تمام آنچه ما به عنوان واقعیت بیرونی تجربه میکنیم، به نوعی «در سر» ما هستند، اما این موضوع از واقعیبودن آنها نمیکاهد. دو قرن بعد، جان استیوارت میل (۱۸۰۶ تا ۱۸۷۳) که یک تجربهباور بریتانیاییست، از دیدگاه شناخت انسانی «پدیدارباور» دفاع کرد، طبق این دیدگاه، واقعیت مادی را میتوان به عنوان تجربیات حسی واقعی یا محتمل در نظر گرفت.
hedgehog
حواس ما نه با شکل ایدهآل افلاطونی بلکه تنها با نسخههای ناقص رونوشت ارتباط برقرار میکنند. خِرد، همان نحوهٔ ارتباط ما با نهایت واقعیت است. اگر افلاطون میشنید که یک دانشآموز ناراضی فلسفه، در حال شکایت است و میگوید باید کلاس را ترک کند و به «دنیای واقعی» برود، احتمالا میگفت ما هیچگاه بیشتر از وقتی که با نگاه فلسفی تفکر میکنیم، با دنیای واقعی در ارتباط نیستیم. افلاطون تنها فیلسوف غربی نیست که ادعا میکند واقعیت حقیقی تنها از طریق خِرد قابل شناسایی است. رنه دکارت (۱۵۹۶ تا ۱۶۵۰) خردگرا و فیلسوف بزرگ فرانسوی بیان میکند که جوهر پدیدههای مادی و ذهنی هر دو، نه با ادراک بلکه تنها با تحلیل عقلی شناخته میشوند. فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت (۱۷۲۴ تا ۱۸۰۴) بیان میکند که اشیای مادی همچون صخره، صندلی، و درختان، ساختارهایی ذهنی هستند که از تعامل ذهنهای شکلگرفته و طبقهبندیشدهٔ ما با واقعیت بیرونی، به وجود آمدهاند. فیلسوفان «ایدهآلباور مطلق» چون هگل (۱۷۷۰ تا ۱۸۳۱) و پیروان مکتب نوهگلی چون اف. اچ. بِرَدلی (۱۸۴۶ تا ۱۹۲۴) در تأکید بر نهایت ذهن و ارزشهای معنوی حتا از کانت نیز فراتر میروند.
hedgehog
افلاطون یک خردگراست، و معتقد است تمام انواع دانش در خِرد ریشه دارند و نه در ادراک. چرا؟ چون که خِرد ما را با آنچه به باور افلاطون غایت حقیقت است، در ارتباط قرار میدهد: اَشکال.
hedgehog
تجربیات ذهنی نیز میتوانند «واقعی» باشند.
hedgehog
خیلی پیشتر از آنکه هری و دامبلدور با یکدیگر آن غار تاریک و وحشتناک را پیدا کنند، افلاطون (۴۲۸ تا ۳۴۸ پ.م.) تصویر غاری را ارائه میکند که معرف مثالی از چیستی فلسفه است. افلاطون از ما میخواهد مردمانی را تصور کنیم که تمام عمرشان در یک غار به زنجیر کشیده شدهاند، و تنها قادرند تصاویر لرزانی را بر دیوار ببینند که به خاطر آتش پشت سرشان به وجود آمدهاند.
قابل درک است که آنان این تصاویر را به جای آنکه انعکاس ناقصی از واقعیت بدانند، به عنوان واقعیت میپذیرند. اما روزی یکی از ایشان از زنجیر آزاد میشود و به بیرون از غار میآید و در نهایت میتواند دنیا را در شکل واقعیاش ببیند. او متوجه میشود که تمام زندگیاش در اشتباه بوده، ظاهر را به عنوان باطن پذیرفته، و تصاویر لرزان روی دیوارهٔ غار را به عنوان دنیای واقعی باور کرده بوده است. فرد آزادشده به غار باز میگردد و میخواهد آگاهی فوقالعادهاش را با دوستانش به اشتراک بگذارد، اما با سردی و بدبینی اسیران روبهرو میشود. افلاطون معتقد بود که تمام مشاهدات زمینی ما در دنیایی از صورتها و ظواهر رخ میدهند و آن حقیقت غایی سپستر میآید. کار فیلسوف این است که بینش افراد را به سوی این واقعیتهای عمیقتر رشد دهد، و برای رسیدن به حقیقت واقعی به انسانها کمک کند تا در میان سایهها و ظواهر گیج نشوند.
hedgehog
کاملا طبیعیست هری به فکر فرو رود که آیا تجربهاش واقعی بوده یا خیر، چرا که همهٔ ما ممکن است با تجربیاتی که به ظاهر واقعی هستند اما در واقع نیستند، فریب بخوریم. همهٔ ما نسبت به تفکر آرزومندانه، دیدگاههای انحرافی، و دیگر انواع قضاوتهای معیوبی که میتوانند ما را به سوی ظاهری اشتباه از واقعیت گمراه کنند، آسیبپذیریم. شاید به همین دلیل است که ای. جی. آیر معروف که فردی بیدین است، پس از تجربهٔ نزدیک به مرگی که در اواخر زندگیاش داشت فردی منفعل باقی ماند، و به جای آنکه تجربهاش را همچون حسی ناب از واقعیت برتر در نظر بگیرد، تصمیم گرفت همچون یک خیال واهی به آن نگاه کند. هری نیز، مانده بود که آیا تجربهاش واقعیست یا خیالیست صرفاً ساختگی.
hedgehog
چه چیزی واقعی است؟
سؤال هری یکی از سؤالات شدیداً فلسفیست؛ سؤالاتی در این مورد که چه چیزی واقعیست، در بطن کشفیات فلسفی قرار دارند. یکی از شاخههای فلسفه که «متافیزیک» نام دارد دقیقاً به پرسش همین سؤالات میپردازد. آیا ارواح، یا خدا یا اعداد، وجود دارند؟ این سؤالات با موضوع واقعیت غایی سروکار دارند، و سؤالاتی متافیزیکی هستند. هدف متافیزیک این است که از زنجیرهای ظواهر صرف آزاد شود و واقعیت را تصرف کند، و گزینههای مختلف را با دانش جایگزین کند. متافیزیک میپرسد چه چیزی واقعیست، در حالیکه معرفتشناسی که شاخهٔ دیگری از فلسفه است، به این موضوع میپردازد که چگونه میتوانیم مطمئن شویم چه چیزی واقعیست، پس در این صورت دیگر آنچه را که غیر واقعی و خیالیست با آنچه واقعیت ناب است اشتباه نمیکنیم.
hedgehog
ما براساس زبانی که صحبت میکنیم به دیگران وابسته هستیم، بیشتر آنچه را میآموزیم به کتابها و معلمان وابسته هستیم، به والدین، و پدربزرگ و مادربزرگها، براساس تاریخچهٔ خانوادگی وابسته هستیم، به مرشدان براساس مهارت و خردی که دارند، و به کشفیاتی که تاکنون صورت گرفته، براساس پیشرفتهایی که در تکنولوژی داشتهایم، وابسته هستیم.
hedgehog
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان