بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرآمد هری پاتر و فلسفه | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرآمد هری پاتر و فلسفه

بریده‌هایی از کتاب سرآمد هری پاتر و فلسفه

نویسنده:گرگوری بسم
انتشارات:نشر سیفتال
امتیاز:
۴.۱از ۳۹ رأی
۴٫۱
(۳۹)
برای نوزایی زندگی، صلح، و پیروزی خوبی بر بدی، گاهی باید متحمل مرگی واقعی یا معنوی شد.
hedgehog
ملانی کلاین (۱۸۸۲ تا ۱۹۶۰) روان‌کاو فرویدی، این نقد وارد به مدل نوزایی را به‌طور پیش‌رفته‌ای بیان کرد. (۱۷) به گفتهٔ او، برای بلوغ و تداوم شخصی، فرد باید نسبت به این حقیقت که شخص بازسازی‌شده همان خود شخصی‌ست که در گذشته آن کار اشتباه را انجام داده، تعهدی سفت‌وسخت ببندد. برای مثال، فرد معتاد به الکل معمولا حتا پس از این‌که برای چندین دهه اصلاح و هوشیار شد، باز هم خودش را یک معتاد می‌بیند. از این‌رو، ایراد تمامیت شدیداً با مدل نوزایی در تضاد است.
hedgehog
«تو ارباب واقعی مرگ هستی، برای این‌که ارباب واقعی مرگ سعی نمی‌کنه از مرگ فرار کنه. اون می‌پذیره که باید بمیره، و درک می‌کنه که در دنیای زنده‌ها چیزهایی هست که خیلی خیلی بدتر از مردن هستن.»
hedgehog
«من با استعداد بودم، باهوش بودم. می‌خواستم فرار کنم. می‌خواستم بدرخشم. به دنبال افتخار بودم.» چنان غمی در چهرهٔ دامبل‌دور نشست که دوباره پیر و سال‌خورده به نظر رسید و گفت: «اشتباه برداشت نکن. من اونارو دوست داشتم. عاشق پدر و مادرم، برادرم و خواهرم بودم، ولی خودخواه بودم، هری، خیلی خودخواه‌تر از اونی که تو، تویی که به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای از خودگذشته‌ای، بتونی حتا فکرش را بکنی.»(۴) این‌که هری و دامبل‌دور دوباره با هم آشتی می‌کنند، تقریباً به خاطر این گفتگو و انتقال خود هری از مرگ به سوی زندگی‌ست.
hedgehog
اگر فردی مرتکب عمل اشتباهی شود، و به خاطر کاری که کرده واقعاً احساس پشیمانی کند، آن‌گاه تقریباً در شرایط بغرنجی قرار می‌گیرد و در بازسازی معنوی، باید به هویتی جدید دست یابد، و از طریق پشیمانی به یک زندگی جدید برسد.
hedgehog
در ندامت، به خاطر اتفاقی که افتاده احساس افسوس یا ناخشنودی وجود دارد، اما در پشیمانی یک ترکیب حیاتی دیگر نیز هست: احساس افسوسی ژرف به خاطر فردی که آن عمل را مرتکب شده است. در ندامت، اعتراف شخصی به گناه یا قبول مسئولیت فردی وجود ندارد، اما احساس افسوس و اندوهی که در پشیمانی هست به خاطر نقشی‌ست که فرد در گذشته در عملی داشته است.
hedgehog
در جریان بازسازی و بازآفرینی خود در مجموعهٔ پاتر، پشیمانی عنصری حیاتی‌ست؛ پشیمانی، افسوس، و همین‌طور احساس ندامت نیز چنین هستند. شاید هنگامی‌که ولدمورت به مار خود دستور کشتن سِوِروس اسنیپ را می‌دهد، تفاوت میان پشیمانی و ندامت بسیار آشکار باشد. پس از آن‌که او دستور «بکش» را به نَجینی می‌دهد، ولدمورت چنین واکنش نشان می‌دهد: ولدمورت به سردی گفت، «متأسفم.» رویش را برگرداند؛ در چهره‌اش نه اندوه بود، نه پشیمانی. وقت آن رسیده بود که کلبه را ترک کند و کنترل امور را به دست گیرد، با چوب‌دستی‌ای که اکنون تمام‌وکمال دعوتش را اجابت می‌کرد. آن را به سمت قفس براقی گرفت که مار را نگه داشته بود، قفس بالا رفت و از اسنیپ جدا شد و اسنیپ یک‌وری به زمین افتاد، از زخم‌های گردنش خون بیرون می‌زد. ولدمورت بدون آن‌که به پشتش نگاهی بیندازد، از اتاق بیرون رفت، و مار عظیم در گوی حفاظتی بزرگش به دنبال او شناور شد و رفت.
hedgehog
در یک رابطهٔ دوستی که به خاطر خیانت از بین رفته، به نظر می‌رسد پشیمانی در مسیر جادهٔ اصلی به سوی آشتی قرار گرفته باشد (فرد خیانت‌کار باید صادقانه از کاری که کرده احساس پشیمانی کند). هنگامی‌که آثار آشکار اصلاح نمایان شد، به یک پذیرش صادقانه از سوی فرد دیگر نیاز است تا دوباره به رابطهٔ دوستانه بازگردد. به‌طور قطع، دو فرد هیچ‌گاه این حقیقت را فراموش نمی‌کنند که خیانتی رخ داده است، اما بهتر نیست هردو سرزنش‌ها را کنار بگذارند؟ اگر هر روز بخواهید اشتباه آن فرد را به او یادآور شوید، نمی‌توانید رابطهٔ دوستی مجدد خوبی داشته باشید. در عمل، رابطهٔ بازسازی‌شده باید از نو متولد شود؛ شما بازگشت دوست خود را پذیرفته‌اید و می‌بینید که در مسیری جدید قرار گرفته است، حال باید رنجش خود را کنار بگذارید یا بر آسیبی که در گذشته دیده‌اید تمرکز کنید.
hedgehog
به گفتهٔ برخی فیلسوفان، برای بازسازی روابط به فرایند سه مرحله‌ای پشیمانی، درخواست بخشش، و سرانجام ایجاد یک شخصیت جدید نیاز است، و برای این کار، اتفاقی مشابه با فرایند مرگ و تولد مجدد ققنوس ضروری است. ایدهٔ اصلی این کار بدین گونه است که فردی که مرتکب عملی بسیار اشتباه شده باید به کار خود اعتراف کند، صادقانه پشیمانی خود را نشان دهد، هرگونه خوشی یا منفعتی را که از آن کار اشتباه به دست آورده انکار کند، و به‌طور اساسی نیات و خواسته‌های جدیدی را شکل دهد، به گونه‌ای که در آینده دیگر به هیچ‌گونه کار اشتباهی حتا فکر نکند (یا حداقل احتمالش کم باشد). برخی فیلسوفان عمل انکار خطای گذشته یا هرگونه لذت غیر مجاز را به عنوان نوعی مرگ در نظر می‌گیرند؛ به تعبیری دیگر، فرد آن خویشتن خطاکار را می‌سوزاند یا می‌کشد. فرد اصلاح‌شده‌ای که از این فرایند انکار و توبه بیرون می‌آید، اساساً فردی جدید است. در این‌جا تداوم برقرار است؛ شخص جدید از خویشتنی می‌آید که قبلا عمل اشتباهی مرتکب شده است. با این‌حال، در آن سوی این تغییر و انتقال بزرگ از بدی به خوبی، و از خواسته‌های پلید به نیات و نتایج خوب و جدید، باز هم یک خویشتن جدید وجود دارد.
hedgehog
ققنوس پرنده‌ای باشکوه و افسانه‌ای‌ست که می‌تواند خودش را آتش بزند و دوباره از خاکستر خود متولد شود. شاید این قدرت تولد دوباره از مرگ، صرفاً بخشی از پیش‌زمینهٔ جادویی برای داستان‌های هری پاتر رولینگ است، یا شاید هم چیزی بیش‌تر از این. به عنوان بخشی از این پیش‌زمینه، فاوکس ققنوس دامبل‌دور، نقشی شرافت‌مندانه و شجاعانه در محافظت از هری در حفرهٔ اسرار ایفا می‌کند، و در جنگی که در وزارت‌خانه رخ داد هم‌چون سپری جلوی دامبل‌دور قرار می‌گیرد و افسون مرگ‌بار را می‌بلعد. گروه مخالفین ولدمورت، محفل ققنوس نام داشت، البته چنین ارجاعاتی احتمالا فقط به خاطر نیروبخشیدن به هدف کلی بوده است. با این‌حال، قدرت جادویی ققنوس شاید سرنخی برای موضوعی عمیق در مورد سرشت روابطی باشد که فیلسوفان بدان اشاره می‌کنند.
hedgehog
هم‌چون اکثر مدارس، هاگوارتز نیز نقاط مثبت‌ومنفی خودش را دارد. دانش‌آموزان هاگوارتز، عاشق قلعه، محوطه، رفاقت، و تمرین‌های عملی جادو در آن‌جا هستند. به طور قطع آن‌جا مکانی جالب و هیجان‌انگیز برای مدرسه‌رفتن است. با این‌حال، یک سری نکات منفی بزرگ نیز در آموزش هاگوارتز وجود دارد، که می‌توان به اساتید ناکارآمد، محیط خطرناک، برنامهٔ درسی کم‌عمق، و یک جریان قوی از تعصب و برتری نژادی اشاره کرد. خب، آیا من فرزندانم را به هاگوارتز می‌فرستم؟ در یک بررسی نهایی، بله! هاگوارتز چنان فرصتی استثنائی‌ست که نمی‌توان آن را از دست داد. اما کاملا اطمینان دارم که در مورد اصول برابری فردی، نقش حیاتی آزادی‌های دموکراتیک، و اهمیت یک آموزش جامع، خودم به فرزندانم آموزش دهم. چون این‌ها ارزش‌هایی‌اند که جهان ما را واقعاً به مکانی جادویی تبدیل می‌کنند.
hedgehog
آموزش لیبرال آموزشی‌ست که با یک فرد آزاده تناسب دارد. چنین آموزشی با گسترش دیدگاه ذهن، فکر را رها می‌کند، احساس و درک آن را می‌پالاید، و آن را از نادانی و محدودیت‌های زمان، مکان، و فرهنگ مربوط به فرد رها می‌سازد. همان‌طور که آدلر گفته، یک آموزش مناسب «ظرفیت رشد روانی و بالندگی اخلاقی» فرد را بهبود می‌بخشد و به او کمک می‌کند تا «فضایل اخلاقی و ذهنی مورد نیاز برای یک زندگی انسانی خوب را به دست آورد.»
hedgehog
از آن‌جا که هیچ دانش‌گاهی در دنیای جادو وجود ندارد، بسیار مهم است که مدارس متوسطهٔ جادوگری هم‌چون هاگوارتز دانش‌آموزان خود را به آموزش مجهز و تشویق کنند، تا به یادگیرندگانی برای تمام عمر تبدیل شوند. (۲۴) با این‌حال، هاگوارتز مشخصاً در این مورد شکست خورده است. هری و دوستانش در هاگوارتز می‌آموزند چگونه افسون‌ها را اجرا و معجون‌ها را دم کنند. به آنان یاد داده نمی‌شود که مطالعه و ایده‌پردازی را دوست داشته باشند، علمی فکر کنند، هنر و ادبیات را ارج نهند، یا در مورد مسائل جامعه و شرایط انسانی به گونه‌ای نظام‌مند و مطلع واکنش نشان دهند.
hedgehog
یک فرد تحصیل‌کرده باید بتواند به خوبی بنویسد و صحبت کند، نقادانه فکر کند، و پایه‌ای قوی در علوم تجربی و انسانی داشته باشد، که بنیان و اساس آموزش لیبرال را شکل می‌دهد. هدف آموزش لیبرال این نیست که به دانش‌آموزان کمک کند «یک شغل خوب پیدا کنند» بلکه می‌خواهد به آنان کمک کند تا سهمی در دانش، مهارت، و موقعیت‌هایی داشته باشند که برای تکمیل پتانسیل انسانی یک فرد ضروری است؛ تا ماحصل متعالی افکار و هنر انسانی را درک کنند و قدردان آن باشند؛ تا یک زندگی غنی، کامل، و با طراوت را سپری کنند. یک مدرسهٔ خوب در مقطع متوسطه باید بنیان چنین آموزش لیبرالی را فراهم کند. مهم‌تر از تمام این گفته‌ها، همان‌طور که آدلر اشاره کرده، یک سیستم آموزشی خوب باید به دنبال این باشد که در دانش‌آموزانش «مهارت یادگیری و میل یادگرفتن ایجاد کند، در این صورت در زندگی بزرگ‌سالی میل به یادگیری و مهارتی خواهند داشت که در فرایند زندگی از آن استفاده کنند.»
hedgehog
هدف از آموزش و پرورش چیست؟ متفکران بزرگی در زمینهٔ آموزش وجود دارند که از دیدگاه‌های مختلفی حمایت می‌کنند. در نگاه افلاطون، اولین فیلسوف بزرگ در زمینهٔ آموزش در تمدن غرب، هدف آموزش دست‌یابی به خرد، خوبی، عدالت، و یک جامعهٔ کامل است. (۱۷) در نگاه ارسطو شاگرد افلاطون، آموزش باید سعادت (اودایمونیا) انسانی را ارتقا دهد، که به تعریف او یعنی زندگی‌ای که با فعالیت‌های نفسانی متعالی پر شده است (مخصوصاً فعالیت‌های کاملا ذهنی). (۱۸) جان لاک (۱۶۳۲ تا ۱۷۰۴) بیان می‌کند که «فضیلت و خرد،» «کسب‌وکار بزرگ» آموزش هستند. (۱۹) ژان ژاک روسو (۱۷۱۲ تا ۱۷۷۸) از آموزشی کودک‌محور و «طبیعی» حمایت می‌کند، که هدفش ایجاد شهروندانی شاد و با فضیلت است که به واسطهٔ ریاکاری و ارزش‌های غلط شهروندی فاسد نمی‌شوند. (۲۰) به باور ایمانوئل کانت، بالندگی شخصیت اولین هدف آموزش است؛ تبدیل‌شدن به فردی اخلاق‌مدار و خوب که با دلایلی مناسب به دنبال چیزهایی مناسب است. (۲۱) حتا جان دیوی که سیستم آموزشی سنتی را به خاطر عدم ارتباط با وقایع زندگی واقعی مورد نقد قرار داد، بیان می‌کند که هدف نهایی آموزش صرفاً «آموزش بیش‌تر،» یا ایجاد «رشد» در توانایی فرد برای توسعهٔ تجربیات است.
hedgehog
همان‌طور که فیلسوف برجسته در زمینهٔ آموزش، مورتیمر آدلر (۱۹۰۲ تا ۲۰۰۱) اشاره کرده است، یک مدرسهٔ خوب در مقطع متوسطه باید دانش‌آموزانش را برای انجام سه کار آماده کند: «یک زندگی به سبکی ذکاوت‌مندانه و مسئولیت‌پذیرانه به دست آورند، هم‌چون شهروندانی با ذکاوت و مسئولیت‌پذیر رفتار کنند، و این دو ویژگی را به گونه‌ای به کار گیرند که در راستای هدف اصلی یعنی زندگی‌هایی با ذکاوت و با مسئولیت استفاده شوند؛ تا جایی که امکان دارد از تمام خوبی‌هایی که زندگی انسانی را متعالی می‌کند، لذت ببرند.»
hedgehog
مرتبط‌سازی تکالیف مدرسه با زندگی روزمره به باور دیویی، تکالیف درسی به جای آن‌که بخشی از زندگی را در بگیرند، اغلب به عنوان آماده‌سازی برای آینده‌ای دور و فرضی دیده می‌شوند. آموختن اسامی سه تا از بزرگ‌ترین رودخانه‌های اروگوئه شاید تنها برای برخی از دانش‌آموزان مفید باشد (مثلا اگر بخواهند روزی در آن‌جا کسب‌وکار قایق‌رانی راه بیندازند). ولی برای اکثر دانش‌اموزان، این اطلاعات همان‌طور که آلفرد نورث وایت‌هد فیلسوف (۱۸۶۱ تا ۱۹۴۷) آن را نام‌گذاری کرده، دانش «بیهوده» خواهد بود؛ تکه‌هایی از اطلاعات غیر قابل هضم، نسنجیده، و ناکاربردی. (۵) به اعتقاد دیویی آموزش وظیفه‌ای کاربردی دارد و نباید هم‌چون مجموعه‌ای از موانع بی‌هدف باشد که باید پیش از شروع «زندگی واقعی» از روی آن‌ها پرید. آموزش پیش‌درآمد زندگی نیست؛ بخشی از زندگی‌ست، و برای حل کاربردی مشکلات و برطرف‌کردن نیازهای انسانی وجود دارد.
hedgehog
انواع گوناگونی از خاطرات وجود دارند. برخی از آن‌ها خاطرات معلوماتی، و خاطراتی از مهارت‌ها هستند؛ هم‌چون جادوگر مسنی که از زمان گذشته که کوییدیچ بازی می‌کرده تا به امروز دیگر از جارو استفاده نکرده، ولی به یاد دارد چگونه بر آن سوار شود. برخی خاطرات علمی هستند، هم‌چون زمانی که هرمیون در کلاس گیاه‌شناسی، خواص مِهرگیاه را اعلام می‌کند. جدا از این دو نوع خاطره، دستهٔ سوم خاطرات تجربی هستند، خاطراتی که به واسطهٔ دیدگاه اول شخص به دست می‌آیند، هم‌چون درد سوزانی که هری به یاد می‌آورد وقتی مجبور شد با قلم پر آمبریج، کلمات را پشت دست راستش حکاکی کند.
hedgehog
به این فکر کنید که چه اتفاقات دیگری می‌تواند در دنیای جادو بیفتد. شکل ظاهری فرد با معجون مرکب پیچیده می‌تواند عوض شود. با یک حرکت چوب‌دستی و افسون آبلیویت خاطرات می‌توانند کاملا پاک شوند. حتا می‌توان خاطرات اشتباه در ذهن فرد قرار داد. تمام این امکانات جادویی، تهدیدی بزرگ برای یک‌پارچگی هویت فرد مطرح می‌کنند ـ در واقع، حتا از به اشتراک‌گذاری خاطرات در قدح اندیشه نیز تهدیدی بزرگ‌تر است.
hedgehog
برای آن‌که هویت ما در طول زمان ادامه داشته باشد، خاطرات ما نیز باید ادامه داشته باشند. (۱۶) این زنجیرهٔ خاطرات است که باعث می‌شوند وقتی هری در بزرگ‌سالی به گذشته‌اش و زمانی که به عنوان کودک سوار بر قطار هاگوارتز شد نگاه می‌کند، همان فردی را ببیند که در نوجوانی در جنگل ممنوعه با ولدمورت روبه‌رو شد، و همان فردی باشد که به عنوان نوزادی یتیم در خانهٔ دورسلی‌ها پذیرفته شد. طبق نظریهٔ خاطره، خاطرات ما اصلی‌ترین پایه‌های هویت ما هستند. اگر این خاطرات می‌توانند با دیگران به اشتراک گذاشته شوند و حتا به بخشی از آنان تبدیل شوند، پس از کجا بدانیم که ما واقعاً که هستیم؟
hedgehog

حجم

۴۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۴۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان