بریدههایی از کتاب سرآمد هری پاتر و فلسفه
۴٫۱
(۳۹)
افلاطون، با استفاده از شخصیت سقراط در این گفتگو، در برابر دیدگاههای سوفسطاییان و موافقشان استدلالی مخالف ایراد میکند. بخش اول این استدلال توضیح میدهد چرا سپریکردن یک زندگی اخلاقی برای شخص اخلاقگرای خوب، سودمند است. بخش دوم به خوبی ذاتی انسانِ اخلاقمداربودن میپردازد.
نخست، افلاطون به این بحث میپردازد که در زندگی پس از مرگ عدالت وجود دارد، چون عادل و ظالم آنچه را مستحقش هستند دریافت خواهند کرد. (۳) سقراط، در دادگاه و پیش از مرگش، به آنانی که او را متهم میکنند هشدار میدهد که خودش و آن افراد در زندگی بعدی به آنچه لیاقتش دارند میرسند. سقراط به این دیدگاه معتقد است، به آنانی که به دنبال فضیلتند در زندگی پس از مرگ پاداش داده خواهد شد، در حالیکه افرادی که تنها به خودشان توجه میکنند پاداشی دریافت نمیکنند.
hedgehog
سوفسطایان گروهی از معلمان سیار بودند که در ازای آموزش پول میگرفتند و به شدت در هنر سخنوری مهارت داشتند و احترام بسیار اندکی برای حقیقت قائل بودند. اگر شریکانی در کنار خود داشتند، بهترین گزینهها مبلغان بیوجدان و توجیهگران سیاسی میبودند. به گفتهٔ سوفسطایان، شخص عادل یا اخلاقگرا همیشه کمتر از شخص ستمگر نصیبش میشود. بیاخلاقی و فساد کار را راه میاندازد، چون بهواسطهٔ بیاخلاقبودن فرد بهتر قادر است از قدرت، ثروت، و لذت محافظت کند.
hedgehog
چرا سقراط به خاطر اعتقاداتش از زندگیاش گذشت، و چرا هری در یادگاران مرگ با میل خودش این کار را میکند؟ بهطور کلیتر، چرا اصلا باید اخلاقگرا باشیم؟ شاگرد سقراط، افلاطون، در جمهوری به این سؤال پاسخ میدهد. افلاطون (۴۲۷ تا ۳۴۷ پ.م) میگوید، برای آنکه انسانهایی موفق باشیم، باید اخلاقگرا باشیم. در نگاه افلاطون، اخلاقمندی برای شادمانی حقیقی، لازم و کافیست. بدین معنا که اگر میخواهیم واقعاً شاد باشیم، باید اخلاقگرا باشیم. این گفته این معنی را نیز دارد که اگر اخلاقگرا هستیم، پس واقعاً شادمان خواهیم بود. در این نگاه، افلاطون دیدگاهی مشابه با آموزگارش، سقراط، را بیان میکند. با اینحال، همانطور که هری دشمنی چون ولدمورت دارد، سقراط نیز دشمنان خودش را داشت: افکار فلسفی و لاغیر.
hedgehog
جنبههای مهم موفقیت انسانی، تحت نظر اخلاقیات قرار دارند، که شاخهای از فلسفه است و حوزه تمرکزش این است که چگونه باید زندگی کنیم و به چه نوع انسانهایی باید تبدیل شویم. بسیاری از فیلسوفان معتقدند سؤالاتی که حول محور اخلاقیات میچرخند، ذاتاً با سرشت انسانی مرتبط هستند و یک انسان برای آنکه بتواند حقیقتاً شاد و موفق باشد، باید زندگیای اخلاقی را سپری کند.
hedgehog
یکی از گیراترین جنبههای داستان جادویی رولینگ، رشد جذاب شخصیت است. شخصیتهایی که کامل نیستند و به لحاظ اخلاقی نقصهایی دارند، در انتخابهای عمیق میان آنچه خوب و آنچه راحت است دستوپا میزنند، و ما نسبت به «وجدان اخلاقی» شخصیتهایی که برای ما مهم میشوند، بصیرت پیدا میکنیم. اضافهکردن اتفاقات به این داستان و ایجاد جذبهٔ بیشتر برای مشاهدهٔ پیشرفت یا پسرفت این شخصیتها، و اینکه نهایتاً به چه افرادی تبدیل میشوند، همان شناخت هوشیارانهٔ رولینگ از اخلاقیات انسانیست. ولی، حتا ورای دیدگاه هایدگری نیز این نکته وجود دارد که: اگر تصویرسازی خیالی رولینگ از زندگی پس از مرگ، جنبهای از واقعیت را ثبت میکند، و اگر مرگ، آخرین دشمن، هیچگاه نابود نمیشود، آنگاه ممکن است تصمیماتی که در این زندگی میگیریم، بسیار گستردهتر از آنچه میتوانیم تصور کنیم تأثیرگذار باشند.
hedgehog
هایدگر به درستی دریافت که اگر مرگ بهطور قطعی پایان ما باشد، آنگاه این موضوع پیامدهایی برای ارزشها و اخلاقیات دارد. روی دیگر این سکه آن است که اگر مرگ پایان کار ما نیست و اتفاقاً تازه شروع کار است، آنگاه حتا مفاهیم گستردهتری در راه خواهد بود.
hedgehog
فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت، در یکی از معروفترین مناظراتش ادعا میکند که برای اطمینان از مطابقت نهایی فضیلت و شادمانی، باید فرض کنیم زندگی پس از مرگ وجود دارد. پیش از او، فیلسوف فرانسوی بیلز پاسکال (۱۶۲۳ تا ۱۶۶۲) متحیر بود که چگونه بسیاری از مردم نسبت به این سؤال که آیا زندگی پس از مرگی وجود دارد یا خیر، بیتفاوت به زندگی خود ادامه میدهند و اصول اخلاقی خود را نیز بر همین اساس شکل میدهند:
«فانیبودن روح برای ما چنان موضوع مهمیست، و عمیقاً بر ما تأثیر میگذارد که فرد باید تمام حواسش را کنار بگذارد و تنها به دریافتن واقعیت این موضوع توجه کند. تمام اعمال و افکار ما باید پیرو چنین مسیرهای مختلفی باشد، و طبق اینکه آیا به بودن موهبت جاودانگی امیدی هست یا خیر، تنها راه محتملی که میتوان با درک و قضاوت عمل کرد این است که در پرتو این نکته تصمیم بگیریم که چه کارهایی انجام دهیم، و این موضوع باید هدف نهایی ما باشد.»
hedgehog
رولینگ و هایدگر هردو به این نکتهٔ جیمزی اشاره میکنند که انتخابهای ما در اینجا، سرنوشت ما را شکل میدهند: خواه جوهرهٔ انسانی تکاملیافتهٔ ما در زمان مرگمان، در نگاه هایدگر، باشد، خواه در صورتی که مرگ پایان کار باشد، آن بخش از خودمان که به زندگی بعدی میبریم. جان لاک فیلسوف (۱۶۳۲ تا ۱۷۰۴) میگوید چیزهایی که حقیقیترین هویت را به ما میدهند، همان خاطرات و شخصیت ما هستند. دیدگاه لاک از هویت شخصی، ارتباطی جداییناپذیر با شخصیت ما دارد، و با این احتمال که مرگ شاید پایان کار نباشد، با هم اهمیت رشد شخصیت مناسب را، به معنای واقعی کلمه، تا نهایت بالا میبرند. چون این شخصیت، شخصیتی خواهد شد که ممکن است بیش از هفتادسال گیر آن بیفتیم؛ شخصیتی که نه اجباری و اجتنابناپذیر، بلکه ماحصل انتخابهای خودمان است.
hedgehog
به راستی که ارسطو درست میگوید، تکرار رفتار اشتباه باعث میشود آن رفتار را ادامه دهیم و دستکشیدن از آن را برای ما سختتر میکند. اگر فلسفهٔ ارسطو و داستان رولینگ صحیح باشد، تمایل به انتخابهای پلیدانه در نهایت، ما را از آزادی جدا میکنند. اگر چنین تصوری از شرایط انسانی و رشد اخلاقی ما صحت داشته باشد، آنگاه انتخابهای ما حقایق حتمی را به جوهرهٔ وجودی ما وارد میکنند و شخصیت ما را شکل میدهند. جیمز شدیداً معتقد بود که ما آزاد هستیم، و هایدگر نیز چنین فرضیهای داشت. جیمز به این نکته اشاره میکند که این آزادی، این رهایی از جهانی جبرگرا، آشناترین تصویریست که هرکدام از ما از «حقیقت آفرینش» داریم:
اعمال ما، مکانهای دگرگونکنندهٔ ما، که در آنجا خودمان را نظاره میکنیم تا خویش را بسازیم و رشد کنیم، همگی بخشهایی از جهانیاند که نزدیکترین رابطه را با آن داریم، بخشهایی که دانش ما در نهایت تکامل و آشنایی قرار دارد. چرا نباید ارزش ظاهری آنها را بپذیریم؟ چرا همانطور که نشان میدهند، نمیتوانند همان مکانهای دگرگونساز و رشددهندهٔ واقعی دنیا باشند ـ چرا نباید کارگاه خودسازی باشند، جایی که حقیقت آفرینش را درک میکنیم؟
hedgehog
شاید بتوان گفت که در مرگ، ما کاملا به فردی تبدیل میشویم که در فرایند تغییر و تحول بودهایم، و حال باید با آن شخصیتهایی که برگزیدهایم تا ابد زندگی کنیم.
hedgehog
ارسطو به این موضوع اشاره میکند که چگونه اعمالمان، ما را در خط سیری قرار میدهند، به مراتب ما را به انسانهای خاصی تبدیل میکنند، و هر انتخاب به طرزی فزاینده روح ما را شکل میدهد. اگر برخلاف دیدگاه هایدگر، در مرگ از وجودداشتن متوقف نشویم، و در مقابل مجبور شویم با عواقب فردی که به آن تبدیل شدهایم به زندگی ادامه دهیم، آنگاه تصویرسازی رولینگ از تقدیر هولناک ولدمورت سرانجامِ چنین فرایندی را نشان میدهد.
hedgehog
هایدگر معتقد بود که فانیبودن ما باعث میشود به نحوهٔ سپریکردن این زندگی اهمیت دهیم. همانطور که او نیز دریافت، مرگ دو چیز را به ما نشان میدهد: هم سرانجام نهایی فرد، و هم اوج فرایندی که هرکدام از ما به واسطهٔ انتخابهایمان جوهرهٔ وجودی خود را شکل میدهیم، چون در نهایت هرکدام از ما باید به تنهایی از درگاه مرگ بگذریم.
hedgehog
گفته میشود روانشناس و فیلسوف بزرگ آمریکایی ویلیام جیمز (۱۸۴۲ تا ۱۹۱۰) زمانی در حاشیهٔ رونوشت کتابش روانشناسی: مسیر کوتاهتر چنین نوشت: «فکری بکار، عملی برداشت کن؛ عملی بکار، رفتاری برداشت کن؛ رفتاری بکار، شخصیتی برداشت کن؛ شخصیتی بکار، سرنوشتی برداشت کن.» مفهوم کلی این است که از کوچک شروع میشود و به بزرگ خاتمه مییابد؛ افکار به عمل میانجامند، که آن عمل به رفتار و عادت تبدیل میشود و از آن عادت شخصیتی به وجود میآید و در نهایت سرنوشتی شکل میگیرد.
hedgehog
موضوع این است که دامبلدور کامل نبوده، و اشتباهاتش، عموماً آنهایی که در جوانی مرتکب شده، به صدمات بزرگی منجر شدهاند. حال، در مرگ، دامبلدور متوجه اشتباهات گذشتهاش شده و در نتیجه فردی خردمندتر و زندهدلتر شده است.
hedgehog
برای آنکه زندگی را درک کنیم، باید به گذشتهٔ خود نگاهی بیندازیم تا امکانات جدید را کشف کنیم. یکی از مهمترین پیشنهادهای هایدگر این است که ما باید قهرمان خود را از گذشته انتخاب کنیم، سر مشقی که بتوانیم برای راهنمایی از آن استفاده کنیم، و در فهم مسائل به ما کمک کند. به گفتهٔ هایدگر، ما با این قهرمان فوتشده صحبت خواهیم کرد، و از اینرو بینشهایی را که او از تجربیات خودش اتخاذ کرده به دست آوریم.
hedgehog
هایدگر نمیگوید اگر افسرده شدیم بهطور ناخوشایندی نسبت به مرگ واکنش نشان دهیم، بلکه در مقابل، باید مرگ و محدودیتهایی را که ایجاد میکند بپذیریم، تا بتوانیم به باقی آیندهای که برایمان مانده ادامه دهیم، و هرچقدر هم که زودگذر باشد، جسورانه از فرصتهایی که داریم استفاده کنیم. در سناریویی که اینجا بیان کردیم، صرفاً به هری فکر نکنید، بلکه به کالین کریوی نیز بیندیشید، جادوگری زیر سن قانونی که دزدکی به هاگوارتز برگشته بود تا در نبرد مبارزه کند و جانش را از دست داد. رفتارهای هری و کالین، گذشته از باورهایشان در مورد زندگی پس از مرگ، مثالهایی عالی از زندگی اصیل هایدگری هستند: شناسایی محدودیتها، استفاده از فرصتها، و پذیرش فانیبودن خویش.
hedgehog
بیش از دو هزار سال پیش، افلاطون عقاید مشابهی بیان کرد. در واقع، او برای این سخن آموزنده معروف است که «فیلسوفان راستین مرگ را در پیش خواهند گرفت». (۱) برای دستیابی به حکمت باید به گونهای زیست که در هر زمانی که مرگ آمد، فرد آمادگی رویارویی با آن را داشته باشد.
hedgehog
چون وقتی میمیریم، وجودمان متوقف میشود. به طور دقیقتر، مرگ برای ما اتفاق میافتد، مرگ صرفاً پایان ماست. دیگر وجود نخواهیم داشت که آن را تجربه کنیم؛ ورود مرگ با عزیمت ما درتماس است، پس چرا نگرانش باشیم؟ در مقابل، هایدگر معتقد است که برای زندگی اصیل باید شجاعانه با مفهوم مرگ روبهرو شد: اینکه دیگر وجود نخواهیم داشت. به عنوان فردی که به خدا اعتقاد نداشت، هایدگر باور داشت زمان مرگ، ما از وجودداشتن متوقف میشویم، و با «اصالت زندگیکردن» یعنی با این درک عمیق زندگی کنیم که مرگ آنقدر نزدیک است که میتوان با دست آن را گرفت. مرگ رخدادی دور از دسترس نیست؛ هر زمانی ممکن است اتفاق بیفتد، بدون هشدار یا فرصتی برای اینکه واکنشی نسبت به آن نشان دهیم، و احتمال و نزدیکی آن باید نحوهٔ زندگی و تفکر کنونی ما را شکل دهد. فناپذیری ما باعث میشود خودمان را تعریف کنیم، محدودیتها و فرصتهایمان را بشناسیم، و هیچ لحظه از فرصت کوتاهمان را هدر ندهیم و در خواب زندگی نکنیم.
hedgehog
در یک زندگی اصیل فرد مرگ را میپذیرد و این باور بر زندگی فانی ما عمیقاً تأثیر میگذارد.
hedgehog
کارهای اشتباه، خیانت، و گناهانی که دوستیها و جامعه را نابود میکنند، باید به واسطهٔ نوعی مردن و تولد مجدد درمان شوند، به گونهای که فرد از درون آتش اعترافات پشیمانی در مقام فردی جدید پدیدار شود و با تمایلات و نیاتی کاملا جدید، آمادهٔ پیوستن مجدد به روابط دوستانه و جامعه شود.
hedgehog
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان