بریدههایی از کتاب سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار
۳٫۶
(۳۹)
جایی بودم بین مرگ و زندگی. زندگی میکردم اما تنها به این دلیل که نمیتوانستم آن را متوقف کنم.
Gh.
فاجعه نه ساده است و نه ناگهانی. یعنی هم ترکیب چند چیز است و هم ذره ذره اتفاق میافتد. در کتاب نوشتهشدهبود معمولا چند چیز باید به هم بچسبند تا فاجعهای رخدهد. نوشته شدهبود از این نظر فاجعه مثل خوشبختی است. در خوشبختی هم چند چیز باید همزمان اتفاق بیفتد تا کسی خوشبخت شود.
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
در خوشبختی انگار چیزها خیلی ضعیف به هم چسبیدهاند و هر لحظه ممکن است از هم متلاشی شوند اما در فاجعه اگر چیزها به هم چسبیدند دیگر هیچ وقت از هم جدا نمیشوند؛ چون وقتی اتفاقی افتاد دیگر نمیتوان آن را به حالت اول برگرداند.
مادربزرگ علی💝
یه جایی خوندم فقط احمقها نظرشون برنمیگرده. خودت که میدونی من هرچی باشم احمق نیستم
سایه
اینکه هیچ نداشتن از کم داشتن بهتر است. وقتی کسی چیزی ندارد، آن را ندارد دیگر، اما وقتی کمی از آن را داشتهباشد ظاهرا چیزی دارد اما درواقع ندارد.
Emma
اگر به هر دلیل میخواستی له شدن روح کسی را ببینی، آن جا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست؛ جایی است نه کاملا تاریک و نه به اندازهٔ کافی روشن. جایی است با نور کم.
سایه
جایی بودم بین مرگ و زندگی. زندگی میکردم اما تنها به این دلیل که نمیتوانستم آن را متوقف کنم. البته دلیل محکمی هم برای ترک آن نداشتم.
az_kh
دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفتهای/ در کلمهای انگار/ در عین/ در شین/ درقاف/ در نقطهها.
sosoke
نه آن قدر محکم که مرا بکشد و نه آن قدر آرام که بتوانم درست نفس بکشم. جایی بودم بین مرگ و زندگی
asemaneyejan
وقتی از خواب بیدار میشی و هنوز زندهای خودش یه معجزهس، داداش. اگر تا ظهر نمیری یه معجزهٔ دیگهس. صبح روز بعد که بیدار میشی باز یه معجزهس. منظورش اینه. یعنی همین که زندهای معجزهس. پس معجزه چیه، داداش؟
pegah
فاجعه نه ساده است و نه ناگهانی. یعنی هم ترکیب چند چیز است و هم ذره ذره اتفاق میافتد. در کتاب نوشتهشدهبود معمولا چند چیز باید به هم بچسبند تا فاجعهای رخدهد. نوشته شدهبود از این نظر فاجعه مثل خوشبختی است. در خوشبختی هم چند چیز باید همزمان اتفاق بیفتد تا کسی خوشبخت شود. پول تنها کافی نیست. عشق تنها کافی نیست. شهرت تنها کافی نیست. اما اگر همهٔ اینها با هم باشند شاید بشود گفت کسی خوشبخت شده است. از نظر نویسنده، تنها تفاوت آنها شاید این باشد که در خوشبختی انگار چیزها خیلی ضعیف به هم چسبیدهاند و هر لحظه ممکن است از هم متلاشی شوند اما در فاجعه اگر چیزها به هم چسبیدند دیگر هیچ وقت از هم جدا نمیشوند؛ چون وقتی اتفاقی افتاد دیگر نمیتوان آن را به حالت اول برگرداند.
Gh.
حرف که میزنی/ من از هراس طوفان/ زل میزنم به میز/ به زیرسیگاری/ به خودکار/ تا باد مرا نبرد به آسمان./ لبخند که میزنی/ من ــ عین هالوها/ زل میزنم به دستهات/ به ساعت مچی طلاییات/ به آستین پیراهنت/ تا فرو نروم در زمین./ دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفتهای/ در کلمهای انگار/ در عین/ در شین/ درقاف/ در نقطهها.
faatemeehyd
اگر به هر دلیل میخواستی له شدن روح کسی را ببینی، آن جا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست؛ جایی است نه کاملا تاریک و نه به اندازهٔ کافی روشن. جایی است با نور کم.
farnaz Pursmaily
گفت: «یادم اومد! یادم اومد اون یارو چی گفت.»
گفتم: «کی؟ کی، چی گفت!؟»
- «همون که از گوش مرخص بود. گفت اولش همه میخواهیم توی فیلم آرتیست باشیم و نقش اول بازیکنیم اما آخر سر همه میشیم سیاهیلشکر. میشیم کتکخورِ فیلم. من که میگم طرف زد تو خال. قبولداری؟»
Emma
از این که موجودی را از جایی که نمیدانم کجا است پرت کنم به زندگی اما سرنوشت خودش و نسلی که احتمالا تا صدها سال بعد از او ادامه پیدا خواهدکرد، ربطی به من نداشتهباشد، میترسیدم.
sosoke
با صدای بلند توی مغزم فریاد میزنم: «پس این بهشتها کدوم جهنمی هستند؟»
sosoke
هیچ نداشتن از کم داشتن بهتر است. وقتی کسی چیزی ندارد، آن را ندارد دیگر، اما وقتی کمی از آن را داشتهباشد ظاهرا چیزی دارد اما درواقع ندارد. یعنی فکرمیکند دارد اما ندارد. این بدتر از نداشتن است
sosoke
انگار لحظات قبل از خوشیها از خود خوشیها دلپذیرترند.
ملیکا
انگار لذت خود تعطیلات از لذت انتظاری که در چهارشنبه برایشان میکشم کمتر است. انگار لحظات قبل از خوشیها از خود خوشیها دلپذیرترند.
pegah
شاید فکر احمقانهای باشد اما خودم را مسئول همهٔ مصائبی میدانم که ممکن است بعدها بر سر موجودی بیاید که من، وتنها من، به هر دلیل تصمیم گرفتهبودم به دنیا بیاید.
faatemeehyd
حجم
۱۱۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۱۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان