بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ما دروغگو بودیم | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ما دروغگو بودیم

بریده‌هایی از کتاب ما دروغگو بودیم

۳٫۷
(۲۹۴)
و بعد از آن، یاد می‌گرفتند که بار دیگر همدیگر را دوست داشته باشند. روح‌شان را باز کنند. رگ‌های‌شان را باز کنند. لبخندهای‌شان را پاک کنند. خانواده باشند. خانواده باقی بمانند.
zohreh
«نصف اوقات از خودم برای همه‌ی کارهایی که کردم متنفرم. ولی چیزی که باعث می‌شه واقعاً به‌هم بریزم این تضاده: وقتی از خودم متنفر نیستم، احساس برحق بودن و قربانی شدن می‌کنم. مثل دنیا که این‌قدر غیرعادلانه‌ست.»
zohreh
به تو نگاه می‌کرد، انگار درخشان‌ترین ستاره‌ی توی کهکشانی.
zohreh
«چیزهای خیلی کوچیکی رو آدم می‌تونه تغییر بده. لازمه دنیا رو همون‌جوری که هست قبول کنی.»
zohreh
من در مورد سرنوشت حرف نمی‌زنم. به تقدیر یا نیمه‌ی گمشده یا ماوراء‌طبیعه یا چیزهایی از این‌دست اعتقاد ندارم. فقط منظورم این است که همدیگر را درک می‌کردیم. از هر جهت.
zohreh
کافی است آن‌جا باشی، بقیه‌ی عالم چیزی جز رؤیایی ناخوشایند به‌نظر نمی‌آید.
کاربر ۲۸۷۵۱۸۷
«می‌فهمی کیدی؟ سکوت یه‌جور روکش محافظه در مقابل درد.»
babli
می‌گریم چون من تنها کسی هستم که هنوز زنده مانده است.
teo;
چون تو هستی. چون تو می‌توانی. به من گفت آبروریزی نکن. نفس بکش و پاشو بایست.
teo;
سؤال این‌جاست که چطور می‌شه آدم خوبی بود بی این‌که به چیزی اعتقاد داشت.»
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
گفتم نباید بگذاریم عشق‌مان تهدید شود. ما نباید اجازه بدهیم خانواده ازهم پاشیده شود. ما نباید شرارتی را که می‌توانیم تغییر بدهیم بپذیریم. ما در مقابلش می‌ایستیم، این‌طور نیست؟ بله. ما باید. ما قهرمان خواهیم بود، حتی.
ladan ch
«کمی مهربون‌تر از چیزی باش که باید باشی.»
n re
هرکس نسخه‌هایی از خودش در دنیاهای دیگر دارد. نفس‌های متفاوت با زندگی‌های متفاوت، شانس‌های متفاوت
fatemeh norozi
جانی می‌گوید: «بهتون می‌گم نمی‌خوام چی توی ختمم باشه. نمی‌خوام یه دسته عالم و اهل فن نیویورکی که حتا من رو نمی‌شناسند دور هم توی پذیرایی کوفتی جمع بشند.» گت می‌گوید: «نمی‌خوام آدم‌های مذهبی بیان در مورد خدایی حرف بزنند که بهش ایمان ندارم.» مرین می‌گوید: «یا یه مشت دختر که وانمود می‌کنند ناراحتن و بعد می‌رن توی دست‌شویی روژ براق‌کننده می‌زنن و موهاشون رو درست می‌کنن.»
Waver
از میگرن رنج می‌برم. واقعیت دارد که احمق‌ها را تحمل نمی‌کنم. از پیچاندن معنا خوشم می‌آید. می‌بینید؟ رنج‌بردن از میگرن. تحمل‌نکردن احمق‌ها. معنای کلمه تقریباً با جمله‌ی پیشین یکسان است اما نه دقیقاً.
Smrldo
جهان‌های موازی وجود دارد که در آن‌ها برای آدم‌ها اتفاقاتی متفاوت رخ می‌دهد. انتخاب دیگری صورت می‌گیرد یا تصادفی به‌شکل متفاوتی رخ می‌دهد. هرکس نسخه‌هایی از خودش در دنیاهای دیگر دارد. نفس‌های متفاوت با زندگی‌های متفاوت، شانس‌های متفاوت.
zeynabour
نباید دوست‌اش داشته باشم. احمق‌ام که هنوز دوست‌اش دارم. باید فراموش کنم.
Gray
من هم روی دستانم نوشتم. نقل‌قولی که دوست داشتم. روی دست چپ: زندگی کن. روی دست راست: برای امروز.
غزل
گت گفت می‌خواهی نقش خدا را بازی کنی. من گفتم می‌خواهم دست به عمل بزنم.
Mínas
تمام رزهای بوته‌ی غمگین تنهایی را کندم و آن‌ها را یکی پس از دیگری به دریای خشمگین پرت کردم.
fatemeh

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان